لوکینو ویسکونتی؛ کارگردان و از پیشگامان نئورالیسم در سینمای جهان

لوکینو ویسکونتی؛ کارگردان و از پیشگامان نئورالیسم در سینمای جهان

لوکینو ویسکونتی کارگردان ایتالیایی که جزو پیشگامان اصلی نئورئالیسم ایتالیا است و در بیشتر آثارش از تداخل پیوسته طبیعت و محیط در زندگی اجتماعی بهره برده و بدین ترتیب به کارهایش ژرفای خاصی می‌بخشد. از بهترین آثار او می‌توان به زمین می‌لرزد و روکو و برادرانش اشاره کرد.

لوکینو ویسکونتی (۱۹۷۶-۱۹۰۶) که از نواده های یک خاندان اشرافیِ میلان به شمار می آمد، پس از گذراندن دوران تحصیلات و مدتی کار در زمینه طراحی صحنه نمایش در ۱۹۳۶ میلادی به پاریس رفت و با معرفی کوکو شانل با ژان رنوار آشنا شد و نخست در بخش طراحی لباس و بعدها به عنوان دستیار کارگردان در ساخت فیلم های تونی و یک روز در شهر با او در فرانسه همکاری کرد.

ویسکونتی در ۱۹۳۹ میلادی به ایتالیا بازگشت تا دستیار رنوار در ساخت فیلم توسکا باشد و سرانجام در ۱۹۴۲ میلادی نخستین فیلمش را با نام وسوسه کارگردانی کرد. فیلمی که در طرح یکی از موضوعاتِ اصلی نئورئالیسم یعنی وابستگی انسان ها به محیط اجتماعی و طبیعت، پیشگام بود و تاثیر رئالیسمِ فرانسویِ پیش از جنگ جهانی دوم نیز در آن مشهود بود.

ویسکونتی را در میان نئورئالیست ها، ایتالیایی ترین در میان رئالیست ها اپرایی ترین و در میان مارکسیست ها اشرافی ترین فردِ مجموعه، دانسته اند. او هر چند که یکی از پدران و پایه گذارانِ جنبش نئورئالیسم ایتالیا بود اما با دلبستگی اش به نمایش های مجلل و باشکوه، بیش تر خویشاوندِ اورسن ولز یا حتی اریک فون اشتروهایم به نظر می رسد تا همتای روسلینی یا ویتور دسیکا.

ویسکونتی، عناصر نامتجانسِ ذوق اشراف منشانه خود را از یک طرف و آگاهی سیاسیِ مارکسیستی با پشتوانه قابل استناد از ساختار طبقاتی جامعه ایتالیا را درهم آمیخت. فیلمسازان گوناگونی مانند برتولوچی، اسکورسیزی، کاپولا و فاسبیندر از تأثیر عمده او بر خود یاد کرده اند.

 

فلسفه فیلم سازی ویسکونتی

از نظر ویسکونتی، توصیف یک جامعه بیمار همیشه از اولویت خاصی برخوردار بوده است. به خاطر همین مساله است که در بیشتر فیلم های او محور اصلی، خانواده ای هستند که در حال پوسیدن و اضمحلال به سرمی برند. در واقع قصه های فیلم های او مرثیه هایی به نظر می آیند که در فضای یک خانواده، فرهنگ یا نسل اتفاق می افتد.

ویسکونتی فیلمسازی بود با بینشی صحیح و طرز تفکری درست که مضامین فیلم هایش دال بر این مدعاست که او هیچگاه خود را در اختیار سینمای پر زرق و برق تجاری قرار نداد و همیشه با اعتقاد و ایمان خویش کار کرد و این مشخصه ها به کارهایش وجه تمایز خاص می داد، ویسکونتی معتقد بود و می گفت: سینمایی که مطلوب من است، یک سینمای انسانی است، ساده ترین حرکات انسان رفتار او و احساس او کافی است که شعری را خلق کند، سنگینی وجود انسان و حضور او تنها چیزی است که می تواند بر جان بخشیدن تصاویر حکومت کند، فضایی که او می آفریند و حضور زنده تمنای او به تصاویر زندگی؛ برجستگی می بخشد به طور کلی ویسکونتی از ارزیابی دیدگاه های خلاقه دیگران جان می ستاند؛ ولی حتی در حساس ترین اشاره هایش به فرهنگ متعالی به نوعی به اصالت گرایی تمایل نشان می دهد که تجربیات شخصیت هایش را از جنبه های انسانی عاری می کند، او غالبا این احساس را القا می کند که بخش اعظم سده بیستم را بدون تاثیرپذیری از علایقی که جنبش مدرن را در هنر شکل داده اند، پشت سر گذاشته است.

درون مایه و محتوای فیلم های ویسکونتی

بیشتر شخصیت های فیلم های ویسکونتی با میل و به طور تصادفی رو در روی هم قرار می گیرند، این آدم ها زندگی شان از عشق و شور خالی است و روابط خانوادگی شان با تکیه بر ثروت و قدرت هرگز توانایی جبران این کمبودها را ندارد، آنان آدم هایی مرفه هستند با این تفاوت که همواره تنهایند و امیدی به تغییر این وضع ندارند؛ مهمترین نمونه همین شخصیت پرنس سالینا در فیلم یوزپلنگ است. تم اصلی و مورد علاقه ویسکونتی طرح مسایلی چون انزوا، تنهایی و قدرت مخرب روابط خانواده های اشراف است.

فیلم های وسوسه و زمین می لرزد هر ۲ از آثار برجسته تاریخ نئورئالیسم اند: وسوسه از این رو که نخستین فیلمی بود که به نیت کلیت نئورئالیسم در سینما ساخته شد و زمین می لرزد به خاطر تهور موجود در آن.

جسارت و ماجراجویی ویسکونتی در این فیلم به قدری است که اجازه داد، ماهیگیران آلچی تره تسا به لهجه خود حرف بزنند و سعی نکرد، ضرب آهنگ منفعل و کند خود را با آن قطع سرزنده ۹۰ دقیقه ای تطبیق دهد با این حال، اجازه داد که صافی های فرهنگ متعالی، میان تماشاگر و وقایع توصیف شده در هر دوی این فیلم ها قرار گیرند.

روکو و برادرانش که با اصرار منتقدان و مخالفان ویسکونتی، نوع لوکس تری از زمین می لرزد به نظر می رسید و دایم از طرف آنان به گوش جهان گوشزد می کرد، نتوانست کمترین اثری بر سازنده اش بگذارد تا از مسیری که پیش گرفته، منحرف شود؛ زیرا ویسکونتی یکی از فیلمسازانی بود که در پیگیری علایق خود بیشترین پایمردی را بروز می داد و همانند اشتروهایم هرگز نخواست شخصی جز خودش باشد.

فیلم های زیبارو، مازنها، بوکاچو۷۰، ستارگان زیبای دب اکبر، جادوگران، سقوط خدایان در ایران مشهور به : نفرین شدگان، لودویگ، قطعه ای مکالمه ای در ایران مشهور به : خشونت و شهوت و بی گناه هر یک به نوعی به وسیله ویسکونتی کوشیدند این مساله را در سینمای نئورئالیسم به دنیا اعلام کنند که این مکتب فیلمسازی متولد بعد از جنگ جهانی خانمانسوز دوم، چقدر می تواند انعطاف پذیر باشد.

تجلی ادبیات در آثار ویسکونتی

ویسکونتی از کارگردان‌هایی است که اقتباس سینمایی از آثار ادبی را به خوبی اجرا می‌کند و در این زمینه تبحر خاصی دارد. ۱۰ سال قبل از اینکه بیگانه را بسازد، دست به اقتباس از شب‌های سفید داستایفسکی زد و موفق شد که بر شهرت خود بیفزاید. فیلمی با دکورهای تئاتری، انعکاس نورهایی عجیب، تصاویر اکسپرسیونیستی که با قصه انتخاب شده بود، همه و همه به فیلم کمک کرد تا در فضایی افسانه‌ای و رویایی فرو رود.

بیگانه ویسکونتی از دید بسیاری از منتقدان، فیلم خوبی به حساب نیامد و فیلم با مخالفان زیادی روبرو شد. قصه مورسو بوروکراتی فرانسوی است که در الجزایر زندگی‌اش را می‌گذراند. او در یک روز آفتابی بدون هیچ انگیزه قبلی یک بومی را به قتل می‌رساند. او قرار است به زودی محاکمه شود در حالی که دلیلی برای جنایتش پیدا نمی‌شود...

آنچه در بیگانه ویسکونتی برجسته جلوه می‌کند، فیلمبرداری درست و ثبت تصاویر بجا و مناسب است. آفتاب در کشور الجزایر و در سراسر این فیلم عنصر کلیدی به حساب می‌آید. شاید تنها عنصری که مورسو را ترغیب به قتل یک انسان می‌کند. این آفتاب در همه صحنه‌ها دیده می‌شود: در روشنایی روز در سایه‌ها و در سایه روشن‌ها. این رویکرد تصویر پردازانه باعث به‌وجود آمدن فضایی می‌شود که تلاش نکردن مورسو را برای ادامه زندگی پذیرفتنی می‌کند. او در یک چنین فضایی نمی‌جنگد، چون بر حق و از پیش برنده است.

ژان پل سارتر فیلسوف و نویسنده فرانسوی در مقدمه‌ای بر این رمان می‌نویسد: ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ اﺛﺮ آﻗﺎی ﮐﺎﻣﻮ ﺗﺎزه از ﭼﺎپ ﺑﯿﺮون آﻣﺪه ﺑﻮد ﮐﻪ ﺗﻮﺟﻪ زﯾﺎدی را ﺑﻪ ﺧﻮد ﺟﻠﺐ ﮐﺮد. اﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺗﮑﺮار می‌شد ﮐﻪ اﯾﻦ اﺛﺮ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﮐﺘﺎﺑﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ از ﺟﻨﮓ ﺗﺎﮐﻨﻮن ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪه.

ویسکونتی با شناختی که بر آثار مهم ادبیات داشت، سعی در به تصویر کشیدن آن‌ها داشت و با کارگردانی قدرتمند خود و استفاده از تصاویر شاعرانه، آثار مهم و بزرگی در تاریخ سینمای جهان به جا گذاشت.

سرانجام ویسکونتی

ویسکونتی با به جا گذاشتن گنجینه ای گران بها از خود در سینمای جهان در ۱۹۷۶ میلادی در حالی که فیلم هایش همه را به تحسین واداشته بود، چشم از جهان فروبست.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه