محمود درویش؛ صدای دادخواهی مردم فلسطین

محمود درویش؛ صدای دادخواهی مردم فلسطین

محمود درویش یکی از سرشناس‌ترین شاعران عرب و چهره ماندگار ادبیات پایداری محسوب می‌شود؛ شاعری که شعرهایش محصول آوارگی‌ در فلسطین اشغالی است و با رهایی از پایبندی به وزن و قافیه شعر سنتی، سخن‌راند.

او همان شاعری است که رژیم صهیونیستی حتی به درختان زیتونش هم رحم نکرده‌اند. همان درختان زیتونی که درباره‌اش سروده بود: می‌آیم/ شاخه‌ای زیتون به دستی و تفنگی در دست دیگرم/ مگذارید شاخه زیتون از دست بیفکنم و شعرش را یاسر عرفات در ۱۹۷۴ میلادی در مجمع عمومی سازمان ملل خوانده بود؛ او محمود درویش است؛ شاعری که ژوزه ساراماگو نویسنده پرتغالی درباره‌اش می‌نویسد: این زندگی حتی تصورش هم برای ما دشوار بود و این محمود درویش بود که آن را درک می‌کرد و آنقدر این هراس و خشم را می‌فهمید که شعرهایش شده بودند، اسطوره مقاومت. او لابد بنا به دلایلی نمی‌توانست به جوانان کرانه باختری بپیوندد، لابد به راه‌های دیگری فکر می‌کرد، او شعر می‌گفت، درد ملتش را همه جای دنیا پیش چشم دیگران می‌گشود و در یک کلام جان مایه ادبیات متعهد عصر خویش را در شعرهایش متبلور می‌کرد.

تولد و تحصیلات

محمود سلیم حسین درویش در ۱۳ مارس ۱۹۴۱ میلادی در دهکده‌ای از فلسطین به نام بروه دیده به جهان گشود. پدرش کشاورز بود و هشت فرزند داشت. درویش هنوز ۶ سال داشت که رژیم صیهونیستی بر این دهکده هجوم آوردند و این کودک ۶ ساله در یکی از نیمه شبان تابستانی همراه با خانواده و صدها تن از اهل دهکده، زادگاهش را در زیر باران گلوله‌ها به طرف لبنان ترک کرد. خودش می نویسد: به یاد دارم که ۶ ساله بودم. در دهکده‌ ای آرام و زیبا زندگی می‌ کردیم. خوب به یاد دارم. در یکی از شب‌ های تابستان که معمولاً عادت اهل ده این است که روی پشت بام بخوابند. مادرم ناگهان مرا از خواب بیدار کرد و دیدم که داریم با صدها تن از مردم دهکده در میان بیشه‌ ها فرار می‌کنیم. گلوله‌های سربی از روی سر ما می‌گذشت. به گمانم آن شب در نهایت خشونت بر کودکی‌ام نقطه پایانی نهاد و بدین گونه کودکی خالی از سختی ها به پایان رسید و ناگهان حس کردم که بزرگ شده‌ام. دلخوشی‌های من متوقف شد و من به سختی‌ها و رنج‌ها وادار شدم. بدین‌گونه هنگامی که درویش از میان‌جنگل‌زارهای تاریک می‌گذشت، هیچ فردی نمی‌دانست که فردا او به بلندترین صدای آزادی‌خواهانه فلسطین بدل می‌شود و امر دادخواهی ملت فلسطین را در سراسر جهان فریاد خواهد زد.

زندگی در لبنان

درویش مدتی در روستاهای لبنان زندگی کرد. چنانکه خودش می نویسد: آن روزها را که در لبنان به سر بردم، فراموش نکرده ام و هرگز فراموش نخواهم کرد. آشنایی‌ام را با واژه وطن برای بار نخست و بی‌هیچ آمادگی؛ در صفی طولانی ایستاده بودم تا جیره‌ای را که سازمان پناهندگان قسمت می‌کرد، بگیرم. جیره اصلی همان پنیر زرد بود. آنجا برای بار نخست کلمات تازه‌ای می‌شنیدم که پنجره‌ای به سوی دنیایی نو پیش رویم می‌گشود؛ وطن- جنگ- اخبار-پناهندگان- سربازها- مرزها...، با این کلمات بود که بررسی و درک و شناخت دنیای تازه و موقعیت تازه ای را آغاز کردم که کودکی را بر من حرام می‌کرد.

 

بازگشت به وطن

او به مدت یک سال و اندی دور از وطن زندگی گذراند تا اینکه به نوشته خودش، یک شب به من گفتند که فردا به خانه برمی گردیم. خوب به یاد می آورم که آن شب را نخوابیدم . . . از فرط شادمانی نخوابیدم. بازگشت به خانه- برای من- یعنی پایان پنیر زرد، پایان مزاحمت های بچه های لبنانی که با تعبیر اهانت بار پناهنده مرا می نواختند اما هنگامی که درویش به وطنش بازگشت، دیگر اثری از روستایشان نبود و به ناچار در روستاهای دیرالاسد و سپس الجدیده ساکن شد. در همین دوره تحصیلات ابتدایی و متوسط خود را پشت سرگذاشت و مدتی بعد به عنوان معلم روستای الجدیده مشغول خدمت شد تا اینکه در ۱۹۶۰ میلادی به حیفا منتقل شد.

ورود به کارهای سیاسی

درویش در همین زمان که در حیفا بود به فعالیت های سیاسی روی آورد و در نشریه های الاتحاد و الجدید به نوشتن مقاله های سیاسی و نشر شعر پرداخت. به همین دلیل هم در ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۹ میلادی پنج بار دستگیر و زندانی شد و حق خروج از خانه خود نیز نداشت. او در ۱۹۷۰ میلادی برای ادامه تحصیل به مسکو رفت و دانشجوی مرکز مطالعات اجتماعی شد تا اینکه بعد از یک سال از آنجا به قاهره رفت در آنجا با محمد حسین هیکل آشنا شد و با راهنمایی او در باشگاه نویسندگان الاهرام مشغول به کار شد. در همین زمان با شاعران بزرگ عرب زبان آشنایی پیدا کرد و تجربه‌های جدیدی به دست آورد که در اشعارش منعکس شد.

 

زندگی در بیروت

درویش در ۱۹۷۲ میلادی به بیروت رفت. در آنجا نخست عضو هیات تحریریه مجله شوون فلسطینیه و سپس سردبیر آن و رییس مرکز الابحاث و الدراسات الفلسطینیه شد و بعد از آن مجله فرهنگی-ادبی الکرمل را تاسیس کرد. او ۱۰ سال در آنجا اقامت داشت.

مسافرت به مناطق مختلف

این شاعر عرب در ۱۹۸۲ میلادی از لبنان به لیبی و سپس به دمشق رفت. مدتی هم در تونس و قبرس زندگی کرد تا اینکه در ۱۹۸۵ میلادی عازم پاریس شد و ۱۰ سال در آنجا زندگی کرد. در همین دوره مجله الکرمل را با همکاری سلیم برکات شاعر و داستان نویس عرب تدوین و در قبرس منتشر کرد.

درویش سال‌ها عنوان ریاست اتحادیه نویسندگان و روزنامه‌نگاران فلسطین را داشت و در ۱۹۸۷ میلادی به‌عضویت کمیته اجرایی سازمان آزادیبخش فلسطین انتخاب شد اما خودش این انتخاب را سمبلیک می‌داند و می گوید: من هرگز آدم سیاسی نبوده‌ام. او در ۱۹۸۸ میلادی بیانیه تشکیل دولت فلسطین در الجزایر را نوشت اما حاضر نشد مسوولیت وزارت فرهنگ این کابینه را برعهده بگیرد. وی در ۱۹۹۳ میلادی درست فردای امضای قرارداد ورشو از عضویت در کمیته اجرایی سازمان ‍آزادیبخش فلسطین استعفا کرد و نوشت: فلسطینی‌ها را بیدار کنید تا خود را بدون گذشته بیابند.

درویش پس از مدتی سرگردانی برای دیدار با مادرش اجازه ورود به فلسطین را دریافت کرد و هنگامی که در فلسطین به‌سر می‌برد با پادرمیانی جمعی از اعضای عرب و یهود کنیسه (پارلمان رژیم صهیونیستی) توانست اجازه دائمی برای زندگی در وطن را بگیرد.

ازدواج

درویش با رنا قبانی برادرزاده نزار قبانی شاعر معروف جهان عرب ‌در واشنگتن دیدار کرد که این ملاقات به ازدواجی انجامید که البته بیش از چهار سال دوام نیاورد زیرا رنا برای ادامه تحصیل و اخذ دکتری از دانشگاه کمبریج، او را ترک کرد و خودش می نویسد: دیگر ادامه زندگی غیر ممکن بود. او مدتی بعد با یک مترجم مصری ازدواج کرد اما به گفته خودش در کمال آرامش و صفا از هم جدا شدند و می نویسد: دیگر برای سومین بار ازدواج نکردم و هرگز هم ازدواج نخواهم کرد. من به تنهایی سخت معتاد شده‌ام. هرگز نخواستم بچه داشته باشم، از مسوولیت آن می‌ترسم. آنچه من نیاز دارم آرامشی است که بتوانم دیدگاهم را،‌ جایم را، شیوه نگارشم را تغییر دهم. شعر من همه زندگی من است، آنچه به شاعریتم کمک کند را انجام می‌دهم و از آنچه بدان زیان برساند پرهیز می‌کنم.

این شاعر در عشق شکست خورد و می نویسد: من عاشق این هستم که در دام عشق بیافتم، ماه من ماهی است و به‌همین خاطر هم عواطفی ناپایدار دارم. زمانی که عشقی به‌پایان می‌رسد، تازه درمی‌یابم که این عشق نبوده است. عشق باید زندگی کند، نه‌اینکه خاطره باشد.

 

سرودن شعر

درویش بیش از ۲۰ مجموعه شعر داشت و همان سروده ها نشان می دهد که او به عنوان شاعر و نویسنده ای پویا از اثر تا اثری دیگر، مسیری رو به کمال را پشت سر نهاده است. نزار قبّانی شاعر عرب، درویش را در کنار مظفر النوّاب شاعران برجسته امروز عرب می خواند که تجسم نوگرایی مردمی اند. به تعبیر او محمود درویش با برخورداری از موهبتی یگانه توانست، تمام سرزمین های عربی را در نوردد و انقلاب فلسطین را در تمام خانه های عرب جای دهد. قبانی می گوید: مقاومت فلسطین موضوعی مناسبتی نیست . . . محمود درویش شاعر مناسبتی فلسطین نیست، او تمام فلسطین است، با باغ های انگور، زیتون و پرتقالش، با دریایش . . . دستاورد او برای فلسطین بسیار فراتر از نصیبی است که از فلسطین به او رسیده و او آن را در تمام سیاره ها منتشر ساخته است و از آن جا که شاعری بزرگ و تواناست، فلسطین در دستان او بزرگ شده، حال آن که به دست دیگران کوچک شده است. مقاومت فلسطین به خودی خود- به رغم ارجمندی و قداستش- کافی نیست تا شاعری بی استعداد را بر قلّه بنشاند. محمود درویش- فقط و فقط- دست پرورده استعداد خویش است و کسی او را نپرورانده است.

شعر درویش به سیاست و آرمان رویکردی مدام دارد. مانیفیست شاعری او در نخستین شعرهایش در برگه های زیتون چنین ترسیم می شود:

دوستان شاعرم

ما در جهانی نو هستیم

شعرهای ما بی رنگ، بی طعم، بی صداست

وقتی چراغی را

خانه به خانه نبرد

و همین گونه این سطرها

شاعری می گوید:

اگر شعرم یاران را شادان سازد

و دشمن را خشمگین کند

آن وقت من شاعرم

و من نیز می گویم

در چشم انداز چنین مانیفستی است که بخش مهمی از شهرت درویش در آغاز راه شاعری از شعرهای صریح سیاسی اش در زمینه آرمان مقاومت فلسطین نشأت می گیرد اما درخشش روزافزون او در ادامه راه مدیون وفاداری به ذات شعر است. اگر چه تداوم تعهد سیاسی اش به آرمان مقاومت را هم چنان می توان در شعر و زندگی محمود درویش به روشنی دید.

در ۲۰۰۰ میلادی آموزش و پرورش رژیموصهیونیستی تصمیم گرفت تا ۵۰ شعر درویش را در کتاب‌های درسی کشوری وارد کند که ۱۹ درصد آنها فلسطینی بودند اما این تصمیم غوغایی برپا کرد. حتی یک عضو جناح راست افراطی پارلمان گفته بود: تنها جامعه‌ای که بخواهد خودکشی کند، شعر درویش را در کتاب‌های درسی خود می‌گنجاند.

دریافت جوایز

درویش جایزه ابن سینا، جایزه صلحِ لنین، جایزه لوتس از انجمن نویسندگان افریقا-آسیایی، جایزه هنرهای حماسی فرانس و مدالِ آثارِ ادبی و جایزه آزادی فرهنگی از بنیاد لنان و جایزه صلح استالین شوروی سابق را به خود اختصاص داد و در نوامبر ۲۰۰۳ میلادی جایزه ناظم حکمت به او تعلق گرفت.

 

درگذشت

درویش در سال های پایان عمر خود ساکن فلسطین شد اما با این همه خود را در تبعید می‌دید و می نویسد: تبعید حالا دیگر فقط یک جغرافیا نیست، من هر جا که باشم تبعید را بر دوش می‌کشم، همچنان که وطنم بر دوشم است. درویش دچار بیماری قلبی شد و به‌ خاطر آن ۲ بار عمل جراحی کرد که یک بار در شهر هیوستون آمریکا بود اما سه روز بعد از این عمل جراحی در ۲۰۰۸ میلادی درگذشت و پیکر او را پس از تشیع در رام‌الله به خاک سپردند.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه