کتاب استعاره: مبنای تفکر و ابزار زیبایی آفرینی

کتاب استعاره: مبنای تفکر و ابزار زیبایی آفرینی

کتاب استعاره: مبنای تفکر و ابزار زیبایی آفرینی نوشته اومبرتو اکو، مایکل ردی، جورج لیکاف، جان رابرت تیلر، جوئل واینسهایمر، ریچارد مورن، از هفت مقاله تشکیل شده و تلاشی برای معرفی دیدگاه‌های گوناگون در مورد تعبیری به نام استعاره است.

این دیدگاه‌های عمدتا نو، استعاره را از صرفا سطح ادبی، شعری و هنری خارج می‌کنند و فراگیری آن را در کل نظام زبان و تفکر نشان می‌دهند. از این رو، به نوعی این مقاله‌ها نگاهی ظاهرا غیرمتعارف به مفهومی دارند که به طور سنتی آن را بخشی از ادبیات و بلاغت انگاشته‌اند. البته گفتنی است تمام این نظریه‌پردازی‌ها در این مجموعه جای نگرفته است، اما کوشیده‌ایم برخی از دیدگاه‌های برجسته را معرفی کنیم. شاید اگر مجالی باشد، کاربرد مفهوم استعاره در غیر زبان و هنر مثلا موسیقی را نیز در مجلدی دیگر نشان دهیم.

به هر ترتیب، ابتدا برای آشنایی کلی با مفهوم استعاره، تاریخچه مطالعات استعاره را در ایران و بیرون از ایران به قلم آزیتا افراشی مرور خواهیم کرد. مقاله دوم از جان رابرت تیلر، با نیم نگاهی به گرایش‌های سنتی و نیز شناختی لیکاف به مجاز و نیز استعاره می‌پردازد. مقاله تأثیرگذار بر نظریه معاصر استعاره به‌ ویژه در حوزه زبان‌شناسی شناختی از مایکل ردی به عنوان مقاله سوم انتخاب شد. ردی استعاره را از سطح زبان ادبی به سطح کل زبان فرا می‌آورد. پس از آن، نظریه معاصر و تکمیل‌ کننده نظریه ردی را از جورج لیکاف، یکی از بنیان‌گذاران رویکرد شناختی به زبان، خواهیم داشت. سپس تاریخچه مطالعات استعاره در اروپا از زبان اومبرتو اکو (umberto ‌Eco) بازگو می‌شود. جوئل واینسهایمر در مقاله ششم از نگاه تفسیرگری و هرمنوتیک به رابطه فهم و استعاره می‌پردازد. و سرانجام ریچارد مورن، از فیلسوفان متأخر، نگاهی تقریبا فلسفی به استعاره دارد.

در بخشی از کتاب استعاره: مبنای تفکر و ابزار زیبایی آفرینی می‌خوانید:

رویکرد شناختی به استعاره باعث ایجاد این معنا نمی‌شود چون استعاره را به منزله تخلف گویشور از قواعد توانش ادراک نمی‌کنیم، بلکه الگوی شناختی استعاره را وسیله‌ای می‌داند که از طریق آن حتی تجارب انتزاعی‌تر و نامحسوس‌تر بر حسب موارد آشنا و ملموس مفهوم‌سازی می‌شود. بدین ترتیب، انگیزه استعاری جست‌وجوی فهم است. استعاره نه با نقض محدودیت‌های گزینشی، بلکه با مفهوم‌سازی یک قلمروی شناختی بر حسب مؤلفه‌هایی که بیشتر به یک دامنه شناختی دیگر مرتبط است توصیف می‌شود، بنابراین، جای تعجب نیست که استعاره دقیقا در آن نوع گفتمان‌هایی فراوان‌تر است که نویسنده در آن‌ها درگیر بیان مفهوم‌هایی می‌شود که برای آن‌ها هیچ فرمول زبانی حاضر و آماده‌ای وجود ندارد. نمونه‌های بدیهی متون شعری، رمانی و مذهبی‌اند. استعاره در پژوهش علمی نیز نقش حیاتی ایفا می‌کند (هافمن 1985). مک کورمک (1985) مثال خوبی را به تفصیل در فصل آغازین کتابش بررسی می‌کند. روان‌شناسان در مطالعات شناخت، برخی خیلی صریح‌تر از بقیه، به شباهت‌هایی با عملکرد رایانه‌ها رسیده‌اند؛ شناخت صرفا «رایانشی» است که توسط «سخت‌افزار» مغز، که تحت کنترل «نرم‌افزار» ذهن عمل می‌کند، تولید می‌شود. سالموند (1982) نیز تعدادی از استعاره‌هایی را مورد توجه قرار می‌دهد که مبنای کار روان‌شناسی است. رشته زبان‌شناسی هم نمونه‌های زیادی ارائه می‌دهد. زبان‌شناسان سنت چامسکیایی از سطوح ژرف، کم‌ژرفا و رویین توصیف نحوی صحبت می‌کنند؛ ساختارها با گشتارها تغییر می‌کنند و به صورت نمودارهای درختی نمایش داده می‌شوند. در این کتاب، نمونه‌های کانونی و پیرامونی یک مقوله را از هم متمایز می‌کنیم؛ معانی برای ایجاد شبکه‌های هم‌خانوادگی و از این قبیل به هم زنجیر می‌شوند. این استعاره‌ها چیزی بیشتر از ابزار کمک‌ آموزشی‌اند. مفهوم‌سازی موضوعی که استعاره‌ها ایجاب می‌کنند همان جوهر نظریه‌های مورد نظر را تشکیل می‌دهد.
فهرست مطالب

دیباچه
مقاله یکم: نگاهی به تاریخچه مطالعات استعاره
مقاله دوم: بسط مقوله: مجاز و استعاره
مقاله سوم: استعاره «مجرا»: نمونه‌ای از مغایرت چارچوب در زبان ما
مقاله چهارم: نظریه معاصر استعاره
مقاله پنجم: استعاره [از نگاه ادبیات سنتی اروپایی، فلسفه و نشانه‌شناسی]
فصل ششم: استعاره به مثابه استعاره فهم
مقاله هفتم: استعاره

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه