کتاب اسلام و مقتضیات زمان: بررسی نسبت دین و تحولات حیات انسانی

کتاب اسلام و مقتضیات زمان: بررسی نسبت دین و تحولات حیات انسانی

 

کتاب اسلام و مقتضیات زمان: بررسی نسبت دین و تحولات حیات انسانی به قلم محمدسروش محلاتی به بازخوانی اندیشه دینی، با نگاهی واقع‌بینانه و ناظر به واقعیت‌های زمانه و جامعه، همچنین البته عمیق و متکی به منابع اصیل پرداخته تا یکی از مهمترین موضوعات مورد نیاز، یعنی «اسلام و اقتضائات زمان» را به بحث و بررسی قرار دهد.

زندگی بشر، همواره رو به تکامل و توسعه مادی است و این پیشرفت ظاهری، در مسائل فرهنگی نیز، نقش آفرین است. صرف نظر از این که پیشرفت مادی بشر، دیدگاه‌های جدیدی را به ارمغان می‌آورد؛ ابزار توسعه، خود عوارضی دارد که باید در ترازوی فرهنگ صحیح قرار گیرد. اندیشمندان اسلامی معتقدند دین اسلام از پویایی و تحرک، برخوردار است و برای مسائل جدید نیز نسخه پیچیده است.

محمدسروش محلاتی در این کتاب به سوالاتی نظیر «آیا برای سازگاری دین و تحولات زندگی بشر باید دین را متغیر قرار دهیم تا با تغییراتی که در زمان اتفاق می‌افتد همراهی کند؟ یا باید در برابر تغییرات ایستاد تا ثبات دین حفظ شود؟ یا اساسا دین را در قلمروی مسائل اجتماعی وارد نکنیم و یک مرزبندی قرار بدهیم؟»، «با موضوعات جدید چگونه برخورد کنیم؟! با مصلحت یا اجتهاد؟»، «کنترل جمعیت»؛ «بانکداری و بیمه»؛ «خمس یا مالیات؟»؛ «دیه»؛ «سن بلوغ دختران» پاسخ داده است.

با گذشت بیش از سی سال از پیروزی انقلاب اسلامی، مجموعه حوادث و مسائلی رخ داده که نه تنها نسل جوان، بلکه بخش زیادی از نسلی که جوانی و عمر خود را در راستای تشکیل و تقویت حکومتی بر پایه ارزش‌های دینی صرف کرده بود، در برخی باورها به‌ویژه در زمینه حضور اجتماعی دین دچار سوال و ابهام شدند. در این شرایط، برخی تمام باورهای خود را به کناری نهادند، عده‌ای دیگر دچار حیرت و سرگردانی شدند و عده‌ای دیگر نیز راه حل را ندیدند و این واقعیت‌ها را دیدند.

در اصول علم معمولاً نظریات علما این است که معتقدند هر موضوعی دارای حکمی است و یک قاعده‌ای در این زمینه مطرح می‌کنند تحت این عنوان: «ما من‌ واقعة الا و لله فیها حکم‌» هیچ واقعه و حادثه‌ای نیست، مگر این‌که حکم الهی آن‌جا حضور دارد. هیچ حادثه‌ای را نمی‌شود پیدا کرد که درباره آن حکمی وجود نداشته باشد. این نظریه، معروف است که قلمرو احکام سراسر زندگی بشر را می‌گیرد.

در برابر این دیدگاه یک نظریۀ دیگری وجود دارد و آن نظریه این است که دلیلی برای این‌که در همه موضوعات حکمی تشریع شده باشد نداریم. این‌که چه موضوعی دارای حکم است یا نیست و احکام الهی شامل چه مواردی می‌شود، تابع این است که خداوند بگوید که من فلان مسأله را واجب کردم یا حرام کردم یا مستحب کردم یا مباح کردم و اما اگر خداوند نفرماید، ما چه دلیلی داریم بر این‌که حتماً تشریعی دربارۀ همۀ مسائل اتفاق افتاده است؟

در بخشی از کتاب اسلام و مقتضیات زمان می‌خوانیم:

عنوان «اسلام و مقتضیات زمان» خودش به‌اندازه کافی گویا است. چیزی که در این عنوان به ذهن خطور می‌کند این است که ما با یک دین که در جوهره‌اش ثبات و بقاء و جاودانگی وجود دارد، مواجهیم؛ دین و آیینی که ادعای خاتمیت نیز دارد. پس قهراً تحولاتی که در زمان اتفاق می‌افتد باید نسبتش با این دین مشخص شود. چون دین مشتمل بر عناصری ثابت است درحالی‌که ما در زندگی بشر با تغییر و تحولات مواجه هستیم. آیا برای این سازگاری می‌خواهیم دین را متغیر قرار دهیم تا با تغییراتی که در زمان اتفاق می‌افتد، انسان را همراهی کند؟ می‌توانیم چنین کاری را انجام دهیم؟ یا به‌عکس، می‌خواهیم جلوی تغییراتِ در زمان را بگیریم تا آن ثباتی که در دین است حفظ شود؟ آیا چنین کاری شدنی است؟ یا نه، اساساً دین را در قلمروی مسائل اجتماعی وارد نکنیم و برای آن یک مرزبندی قرار بدهیم؟ مثلاً دین در شئونی از زندگی بشر که دستخوش تغییرات نیست، وارد شود؛ مثل ارتباط انسان با خدا و قلمرو مسائل اخلاقی؛ و بقیه مسائل را از دخالت دین و دسترس دین دور کنیم و به این وسیله این مشکل را حل کنیم یا نه... راهکارهای دیگری وجود دارد؟ در این‌جا، اولین مبحث این است که ماهیت دین و قلمرو دین و به‌خصوص اسلام مشخص شود. و تا قلمرو دین معلوم نشود قهراً جایی برای بحث درباره سازگاری و عدم ناسازگاری بین دین و تغییرات نیست.

بحث دوم این است که اگر دین در قلمرو مسائل دنیوی بشر دخالت می‌کند و دخالت کرده است؛ این سازگاری چگونه می‌تواند اتفاق بیفتد؟ درهرحال ما در متن قرآن کریم احکامی درباره مسائل دنیایی خودمان داریم. در قرآن به بعضی از مجازات‌ها تصریح شده است. قطع دست دزد در نص قرآن آمده است: «وَ السارِقُ وَ السارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما» همچنین اجرای قصاص در نص قرآن آمده است: «وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیهِ سُلْطاناً»

اعتقاد به اسلام و اعتقاد به قرآن به‌هرحال شخص مسلمان را به اندیشه‌های خاصی در زمینه مسائل دنیوی می‌کشاند. اگر ما نتوانیم درباره ادیان دیگر این ادعا را اثبات کنیم، درباره اسلام مسأله بسیار واضح است. اسلام در شئون زندگی دنیایی دخالت کرده و دخالت می‌کند. اما این سازگاری چگونه می‌تواند اتفاق بیفتد؟ من در این‌جا به‌عنوان فهرست و به‌عنوان طرح بحث، چند مبنا که برای حل این مشکل وجود دارد را خدمت شما عرض می‌کنم و ان‌شاءالله در جلسات آینده درباره هریک از این مبانی که در واقع چاره‌اندیشی‌هایی برای حل این مشکل است بحث و گفت‌وگو خواهیم کرد.

فهرست مطالب

پیشگفتار
1: پنج مبنا برای بررسی
2: قلمرو دین
3: آیا هرچیزی یک حکم تشریعی دارد؟
4: علم دینی
5: علم اسلامی؟!
6: آیا علم غیردینی داریم؟
7: وظیفه‌ی فقیه: حکم یا موضوع؟
8: تشریع الهی و تدبیر بشری
9: نقش عقل در فهم شریعت
10: کدام عقل؟ کدام شریعت؟
11: آیا اعتبار عقل، محدود است؟
12: دین و تعبد
13: قلمرو تعبد
14: قلمرو مصلحت
15: مصلحت و حکومت
16: اهل سنت و مصلحت‌سنجی
17: جمهوری اسلامی و مصلحت
18: اجتهاد و مقتضیات زمان
19: اجتهاد و پدیده‌های نو
20: اجتهاد و قانون الهی

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه