کتاب سرمایه‌گذاری رفتاری: چطور بدترین دشمن خود نباشیم

کتاب سرمایه‌گذاری رفتاری: چطور بدترین دشمن خود نباشیم


کتاب سرمایه‌گذاری رفتاری: چطور بدترین دشمن خود نباشیم نوشته‌ی جیمز مونتیر در 16 فصل کوتاه و پربار به مشکلاتی از علت عدم موفقیت در فروش تا انتخاب اهداف قیمتی‌تان پرداخته و طرحی کلی برای تبدیل شدن به سرمایه‌گذارانی بهتر را به شما ارائه کرده است. با خواندن این کتاب دیگر می‌توانید اشتباهات متداول را تکرار نکنید!

جان مالدین، رئیس سرمایه‌گذاری موج هزاره درباره‌ی این کتاب می‌گوید: توصیه می‌کنم کتاب سرمایه‌گذاری رفتاری (The Little Book of Behavioral Investing) را در صدر کتاب‌هایی قرار دهید که قصد مطالعه‌ی آن‌ها را دارید، و آن را روی میز کارتان قرار دهید تا بتوانید به دفعات به آن مراجعه کنید و به این شکل بتوانید آرامش‌تان را در لحظات اوج تصمیم‌گیری حفظ کنید. پس عقب بنشینید و اجازه بدهید جیمز، آقای اسپاک درون‌تان را کشف کند!

من در بد تصمیم گرفتن استاد هستم. سال‌هاست که از انتخاب غلط غذا گرفته تا به تأخیر انداختن ورزش روزمره (که امروزه انتخاب غلطی است) تصمیمات غلط گرفته‌ام، و بله، متأسفانه این کار را در مورد امور سرمایه‌گذاری هم انجام داده‌ام. و شاهد تصمیمات غلط بسیاری هم از سوی هفت فرزند نوجوانم بوده‌ام. (خوشبختانه امروز تنها یکی از آن‌ها در خانه مانده است، ولی این روزها باید مراقب نوه‌هایم باشم و به آن‌ها بیاموزم چطور باید در این دنیا زندگی کنند). امروزه نوجوانان استعداد قابل توجهی در گرفتن تصمیمات ساده و به تأخیر انداختن تصمیمات دشوار به فردا دارند. و برخی از ما در حین رشد این استعداد را تکمیل می‌کنیم و در بزرگ‌سالی تصمیمات بدتری اتخاذ می‌کنیم.

من در طول سال‌ها با صدها سرمایه‌گذار، از کوچک و تازه‌کار تا سرمایه‌گذاران حرفه‌ای و میلیاردر مصاحبه کرده‌ام و همیشه از اشتباهات‌شان و منطق مبتکرانه‌ی آن‌ها در توجیه این اشتباهات حیرت کرده‌ام. ما به عنوان یک ملت و یک جهان انتخاب‌های بد بسیاری انجام داده‌ایم، راه ساده را برگزیده‌ایم، و طی 80 سال به بدترین بحران اقتصاد جهانی رسیده‌ایم. و اکنون هم در بازگشت به مسیر عادی با انتخاب‌های دشواری روبرو هستیم. هم افراد و هم ملت‌ها تاریخ را از انتخاب‌های بد سرشار ساخته‌اند.

در چند دهه‌ی اخیر علم جدیدی به ظهور رسیده که به این واقعیت اشاره دارد که ما نه تنها گاهی غیرمنطقی هستیم بلکه بی‌منطق بودن ما قابل‌پیش‌بینی است. این علم رفتاری جدید که نحوه‌ی تصمیم‌گیری ما را مورد بررسی قرار داده در حال یافتن مسائلی جالب، و گاهی ناامید کننده در مورد گونه‌ی انسان است. به نظر می‌رسد که احساسات ما و بخش عمده‌ای از فرایند تصمیم‌گیری ما که در حدود 100 هزار سال پیش برای حفظ بقا در ساوانایی‌های آفریقا به وجود آمده است، عمیقاً در مغز ما حک شده‌اند. ما با حرکات مختلف سازگار شدیم و یاد گرفتیم سریع تصمیم بگیریم چون تفاوت بین جاخالی دادن در مقابل شیرهای خطرناک و تعقیب آهوان فربه و آبدار عملاً تفاوت میان مرگ و زندگی بود.

و در حالیکه این غرایز حفظ بقا در مجموع برای انسان مفید واقع می‌شوند، زمانی که در دنیای امروزی و به‌خصوص در دنیای سرمایه‌گذاری به کار گرفته می‌شوند ما در معرض انواع خطاها قرار می‌دهند. خوشبختانه تنها وجه اشتراک ما خطاهای متداول‌مان نیست. اگر چیزی جز تصمیم‌گیری‌های غلط را یاد نگرفته بودیم تا به حال گونه‌ی ما به زباله‌دان تاریخ پیوسته بود و دنیا برای کسانی باقی مانده بود که کمتر خطا می‌کردند.

بدیهی است که ما انجام انتخاب‌های درست و کسب تجربه از اشتباهات‌مان و حتی از موفقیت‌ها و عقل و خرد دیگران را هم یاد گرفته‌ایم. مسائل قابل تحسین بسیاری در «هوموساپینس» (انسان متفکر) یا گونه‌ی انسانی وجود دارد. به دنبال انتخاب‌های خوب، قادر به انجام کارهای بزرگ هستیم، ایده‌های چشمگیری به ذهن‌مان خطور می‌کند و شور و عشق فوق‌العاده‌ای نسبت به آن‌ها در خود احساس می‌کنیم. و علم رفتار ما را در درک نحوه‌ی انتخاب و تصمیم‌گیری یاری می‌کند.

در حالیکه آنچه زمانی زیربنای امور مالی به شمار می‌رفت (فرضیه‌ی بازار کارآمد، سی‌اِی‌اِم‌پی، و نظریه‌ی پورت‌فولیوی مدرن) مورد سؤال و حتی به دلیل مشکلاتی که در بازارها ایجاد کرده مورد نکوهش قرار گرفته است، بسیاری از ما به دنبال یافتن پاسخ معماهای سرمایه‌گذاری به منابع رفتاری روی آورده‌ایم. ما اغلب می‌توانیم با درک خود و روش‌های تصمیم‌گیری‌مان، فرایندهای نظام‌مند خود را برای اتخاذ تصمیمات صحیح خلق کنیم. به نظر می‌رسد زمانی در اقیانوس انتخاب‌های بالقوه سرگردان بودیم و احساسات‌مان نتیجه‌ی نهایی را به ما دیکته می‌کرد. ولی اکنون با استفاده از ابزار صحیح می‌توانیم مسیر مطمئنی را به سمت لنگرگاه مناسب در پیش بگیریم.

من با کار جیمز مونتیر (James Montier)‌ بیگانه نیستم. من و او روی فصل بلندی درباره‌ی منابع رفتاری در کتاب من که «سرمایه‌گذاری هدفمند» (جان ویلی و پسران) با هم کار کرده‌ایم. فکر می‌کردم با این موضوع آشنا هستم. ولی مطالعه‌ی «کتابچه‌ی سرمایه‌گذاری رفتاری» در یکی از سفرهای هوایی‌ام یکی از بهترین سرمایه‌گذاری‌های اوقات مطالعه‌ی من در طول سال‌ها بود. در طول مطالعه‌ی این کتاب بارها آه کشیدم و گفتم «این من هستم!» و با خودم عهد بستم که دیگر آن اشتباه را تکرار نکنم. ولی حداقل اکنون اشتباهاتی را که باید از آن‌ها اجتناب کنم شناخته‌ام و می‌توانم روی اصلاح عادت‌هایم کار کنم.

برخی نظرات دربارۀ کتاب سرمایه‌گذاری رفتاری:

- کتابچه‌ی سرمایه‌گذاری رفتاری برای کسانی که به درک رابطه‌ی متقابل طبیعت انسان و بازارهای سرمایه‌گذاری علاقه دارند، از اهمیت بسیاری برخوردار است. (دان آریلی بی. دوک، پروفسور اقتصاد رفتاری، دانشگاه دوک، نویسنده‌ی کتاب بی‌منطق بودن قابل پیش‌بینی)

- موفقیت در سرمایه‌گذاری یعنی قرار داشتن در سمت راست اکثر معاملات. هیچ کتابی بهتر از این کتاب نمی‌تواند نقطه شروعی برای این هدف باشد. (بروس گرین والد، رابرت هیل بران، پروفسور امور مالی و مدیریت سرمایه، مدرسه‌ی تجارت کلمبیا)

- خودتان را بشناسید. رمز تبدیل شدن به سرمایه‌گذاری موفق‌تر غلبه بر غرایز انسانی است. اگر این کتاب را نمی‌خواندید، بی‌منطق بودید. (ادوارد بنهام-کارتر، مدیرعامل و متصدی ارشد سرمایه‌گذاری، مدیریت مالی ژوپیتر)

- هیچ سرمایه‌گذاری در هیچ جای دنیا نیست که از خواندن این کتاب بهره نبرد. (جف هاکمن، مدیر استراتژی فنی، شرکت خدماتی محدود فیدلیتی)

- جیمز مونتیر به شکل قابل درکی به ما نشان می‌دهد که چرا به نحوی پیش‌بینی‌پذیر بی‌منطق هستیم و به منظور اتخاذ تصمیمات بهتر در زمینه‌ی سرمایه‌گذاری، ما را به سمت کشف اسپاک درون‌مان هدایت می‌کند. آفرین!. (جان مالدین، رئیس سرمایه‌گذاری موج هزاره)

در بخشی از کتاب سرمایه‌گذاری رفتاری می‌خوانیم:

در میان همه‌ی خطراتی که سرمایه‌گذاران با آن روبرو هستند شاید هیچ‌یک به اندازه‌ی جاذبه‌ی فریبنده‌ی داستان‌ها اغواگرانه نباشد. داستان‌ها درواقع بر طرز فکر ما حاکمیت می‌کنند. همه‌ی ما شواهد را به نفع یک داستان خوب نادیده می‌گیریم. «طالب» فریب خوردن به وسیله‌ی داستان‌ها را مغلطه‌ی روایی نامیده است. همان‌طور که در کتاب «قوی سیاه» نوشته است: «این مغلطه در ارتباط با آسیب‌پذیری ما در مقابل تفسیرهای افراطی و داستان‌سازی ما از واقعیات خام قرار دارد. چنین مغلطه‌هایی به‌شدت بازنمودهای ذهنی ما را تحریف می‌کنند.»

برای پی بردن به خطر چنین داستان‌هایی فرض کنید عضو هیئت منصفه‌ی دادگاه یک قتل درجه اول هستید. این دادگاهی مانند سایر دادگاه‌ها است؛ شاکی و وکیل‌مدافع هر دو موارد مورد دفاع خود را ارائه می‌کنند. ولی شما به جای فکر کردن به‌عنوان عضو هیئت منصفه نظرتان را درباره‌ی بی‌گناهی یا گناهکاری مظنون یادداشت می‌کنید. فرض کنید 63 درصد مردم معتقدند که متهم گناهکار است.

اکنون همین ماجرا را با کمی تغییر در نظر بگیرید. این بار شاکی اجازه دارد یک داستان بگوید، و وکیل‌مدافع برای رد ادعاهای او فقط می‌تواند از شاهد استفاده کند. همان واقعیات برملا می‌شوند؛ فقط قالب اطلاعات عوض می‌شود. شاکی واقعیات را در قالب داستانی منظم بیان می‌کند، ولی وکیل‌مدافع فقط باید به واقعیاتی متکی باشد که شاهد جسته‌وگریخته در حین شهادت دادن برملا می‌کند. چنین اتفاقی در دنیای واقعی رخ نمی‌دهد. ولی حدس بزنید چند درصد از مردم این بار به گناهکار بودن متهم رأی دادند رقم تکان‌دهنده‌ی 78 درصد!

حالا بیایید نقش‌ها را وارونه کنیم. این بار وکیل مدافع داستانی سرهم می‌کند ولی شاکی برای دفاع از خود فقط به شهادت شاهدان متکی است. آیا می‌توانید حدس بزنید چند درصد از اعضای هیئت‌منصفه در این سناریو به گناهکار بودن متهم رأی دادند؟ فقط 31 درصد. این به وضوح نشان دهنده‌ی تأثیری است که داستان‌ها روی ما دارند: حدوداً 50 درصد نوسان در تعداد افرادی که معتقد بودند متهم قتل از نوع درجه اول را مرتکب شده است یا نه، آن هم بر اساس داستانی که شنیده بودند.

فهرست مطالب
پیش‌گفتار
مقدمه: این کتابی درباره‌ی شماست
فصل اول: در بحبوحه‌ی کار
فصل دوم: چه کسی از بازار بزرگ خراب می‌ترسد؟
فصل سوم: همیشه به نیمه‌ی روشن زندگی نگاه کنید
فصل چهارم: چرا باید به حرف این‌ها گوش کنید؟
فصل پنجم: بیهودگی پیش‌بینی‌ها
فصل ششم: اضافه‌بارِ اطلاعات
فصل هفتم: آن حباب‌ویزیون را خاموش کنید!
فصل هشتم: نه بد ببینید، نه بد بشنوید
فصل نهم: در سرزمین پِرمابِرها و پِرمابول‌ها
فصل دهم: جاذبه‌ی فریبنده‌ی داستان‌ها
فصل یازدهم: این بار فرق می‌کند
فصل دوازدهم: موفقیت در پی تصمیم‌گیری نادرست، یا شکست در پی تصمیم‌گیری درست
فصل سیزدهم: مخاطرات سرمایه‌گذاری اِی‌دی‌اچ‌دی
فصل چهاردهم: در ذهن یک لمینگ (موش صحرایی)
فصل پانزدهم: باید بدانید کی آن را کنار بگذارید
فصل شانزدهم: روند کار، روند کار، روند کار
نتیجه‌گیری: مسیر جهنم با نیات خوب هموار شده است

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه