کتاب جای خالی "مشدی پلوری" در ادبیات داستانی مازندرانی‌ها

کتاب جای خالی "مشدی پلوری" در ادبیات داستانی مازندرانی‌ها

عیار مازندران نام کتابی درباره محسن احمدیان معروف به مشدی پلوری است اما به نظر می‌رسد جای این قهرمان ملی در ادبیات داستانی مازندرانی‌ها خالی است.

تاریخ و فرهنگ مازندران، مملو از نام‌هایی است که برای رهایی از ستم و در راه آزادگی، تلاش کرده و جان خود را در این راه فدا کرده‌اند. سرزمینی سرسبز و خوش آب و هوا که محل تربیت غیور مردان و زنانی است که در تاریخ ماندگار شده‌اند. برخی معروف و مشهور، برخی هم در گمنامی. مشدی پِِلوِری از غیورمردان مازندرانی و مبارزی است که شاید در گمنامی به سر می‌برد اما فعالیت‌های او در مبارزه با ظلم حاکمان وقت، سینه به سینه نقل شده و مورد توجه اهالی فرهنگ و هنر است.

عیار کوهستان، فرمانروای البرز، ببر عاشق، فرزند کوهستان، مشتی پروری، سالار کوهستان، مشدی بیگ، سارق جوانمرد، میرزا کوچک کوچک، آتشپاره کوهستان و یاور همه القابی است که به مشدی پلوری داده‌اند اما وی در مکاتباتش از نام "مشهدی" برای خود استفاده می‌کرد.

محسن احمدیان یکی از چهره‌های مشهور مازندران در سال‌های پایانی عهد قاجار و دوره رضا شاه پهلوی به شمار می‌آید.

گلبرار رئیسی آتنی در کتاب "عیار مازندران" نگاهی نو به زندگی محسن احمدیان معروف به مشدی پلوری دارد.نویسنده در این کتاب نگاهی دارد به روستای پلور، زادگاه مشدی، ایل و طوایف پلوری، فرهنگ و ادبیات پلور، اوضاع کلی مازندران در اواخر دوره قاجاریه و اوایل سلطنت پهلوی، زندگی‌نامه مشدی پلوری، سُت یا ترانه مشدی و اشعاری درباره مشدی.

محسن احمدیان یا مشتی پلوری، که شخصیتی شبیه گل‌محمد در رمان کلیدر اثر محمود دولت‌آبادی دارد در سال ۱۲۷۱ در روستای پلور از توابع شهرستان ساری به دنیا آمد.

وی مبارزی بود که علیه جور و ظلم حاکمان و خان‌ها قیام کرد و سرانجام در سال ۱۳۱۸ کشته شد.

مشدی پلوری یاغی یا حامی

نویسنده که خود از اهالی روستایی در نزدیکی محل زندگی مشدی پلوری است در این کتاب آورده است: درباره مشدی پلوری، افکار و انگیزه‌ او از مبارزه مسلحانه، دیدگاه واحدی وجود ندارد.

عده‌ای او را یاغی و سرکش و از مخالفان جدی رضا شاه پهلوی می‌دانند که از قوانین جاری مملکت تمکین نمی‌کرد، عده‌ای دیگر وی را چپ‌گرا دانسته‌اند که علیه نابسامانی‌های اقتصادی و اجتماعی آن زمان برخاست و دست به سلاح برد تا حقوق رعایا را از اربابان بستاند.

بعضی هم او را دزد و یاغی دانسته‌اند که حرفه‌اش غارتگری و ایجاد دردسر برای مردم بود اما آنها که مشدی را از نزدیک دیده و او را می‌شناختند معتقدند وی فردی مذهبی بود، نماز می‌خواند و قرآن تلاوت می‌کرد، حتی نقل کرده‌اند که قرآنی در قطع کوچ در کیسه چرمی می‌گذاشت و بر گردن خود می‌آویخت و همیشه آن را به همراه داشت، این گروه، هدف قیام مسلحانه مشدی را اندیشه عدالتخواهی وی دانسته‌اند.

نویسنده در پژوهش‌های خود، مشدی را فردی شجاع و بی‌باک می‌داند که در شرایط نابسامان آن روزگار، چون ببر غرید و صدای مبارزه وی در اطراف مازندران، گرگان، سمنان وخراسان و دیگر نقاط پیچید تا جایی که به گوش رضا شاه پهلوی رسید و از این بابت احساس خطر کرد. به همین دلیل سرهنگ هوشمند افشار را که فردی کارآزموده ولی خشن و بی‌رحم بود برای دستگیری مشدی پلوری اعزام کرد.

افشار سرانجام توانست با حیله و تطمیع بعضی از یاران مشدی، وی را به قتل برساند و خیال رضا شاه را از خطری که از جانب مشدی پلوری احساس می‌کرد راحت کند.

انتشار خبر مرگ مشدی پلوری هرچند موجب خوشحالی برخی ها شد اما مردمی که مشدی را از نزدیک می‌شناختند از این اتفاق، رنجیده خاطر شدند چون مشدی حامی و پشتیبان آنها بود.

از این رو مردم، برای اینکه یاد و نام مشدی به فراموشی سپرده نشود برای او ترانه (سُت) ساختند و بدین گونه توانستند نام او را دهان به دهان و سینه به سینه به نسل‌های بعد منتقل کرده و یادش را زنده نگه دارند.

قاسم پلوری و شروع مبارزات مشدی

پدر مشدی پلوری، قاسم نام داشت و از مبارزان منطقه بود که او هم توسط حاکم وقت کشته شد. درباره پدر مشدی هم ۲ روایت وجود دارد، عده‌ای او را یاغی می‌دانند که توسط مردم کیاسر کشته شد اما بر اساس روایتی دیگر، عموی قاسم پلوری که حاج علی اصغر نام داشت توسط فرمانروای دودانگه یعنی ابراهیم خان، به ناحق کشته شد و قاسم به خونخواهی عموی خود، یاغی شد، به کوه و بیابان رفت و با اربابان درافتاد و پسرش مشدی هم مدتی با او بود.

بعد از مرگ ابراهیم خان حاکم دودانگه، پسرش اسماعیل خان معروف به سالار افخم فرمانروایی دودانگه را بر عهده گرفت.

قاسم پلوری پدر مشدی، در چنین شرایطی یاغی‌گری را مناسب ندانست و به کشاورزی و کار در کوره زغال پرداخت و به نوعی امان‌نامه گرفت.

اما خان پلور، بخشی از زمین‌های او را به زور تصاحب کرد و مراجعات مکرر قاسم پلوری به مراجع قانونی، نتیجه‌ای نداشت، وی از این بابت بسیار رنج می‌برد و ناراحت بود و همین موضوع باعث مخالفت علنی او با حکومت شد و سرانجام در سال ۱۳۰۵ با سید جلال جمال‌الدین کلایی که او نیز با سالار افخم دشمنی داشت همدست شدند و پس از آن که مزرعه‌ای را در کیاسر به آتش کشیدند مورد محاصره قرار گرفته و کشته شدند.

عده‌ای دیگر اعتقاد دارند چون خان منطقه با قاسم پلوری اختلاف داشت وی را برای مذاکره دعوت کرد و با او قرار گذاشت که در کیاسر همدیگر را ملاقات کنند و خان به قرآن سوگند یاد کرد که بدون سلاح در میعادگاه حاضر خواهد شد و قاسم هم بدون سلاح بیاید. قاسم پلوری با اطمینان کامل و با احترام به قرآن کریم، به سمت کیاسر حرکت کرد اما بر خلاف تصورش، در محاصره تعدادی سوار مسلح قرار گرفت و کشته شد. همچنین روایت‌های دیگری هم در این زمینه وجود دارد.

اما درباره محل دفن قاسم هم با روایت‌های متعدد مواجه هستیم، عده‌ای معتقدند قاسم در کیاسر دفن شد و مزارش نامعلوم است. برخی بر این عقیده‌اند جسد قاسم پس از گذشت یک سال به پلور منتقل و در گورستان این روستا به خاک سپرده شد، بعضی هم معتقدند جسد قاسم به آرامگاه ملامجدالدین ساری به خاک سپرده شد تا از دید خانواده‌اش مخفی بماند اما بازماندگان مشدی پلوری از قول پدرانشان درباره چگونگی و محل دفن قاسم پلوری اظهار بی‌اطلاعی می‌کنند.

مشدی جا پای پدر گذاشت

سید گلچهره کاوردی همسر قاسم پلوری که تا سال ۱۳۷۲ زنده بود پس از مرگ همسرش، فرزندش که مشدی پلوری بود را تشویق کرد تا انتقام خون پدر را بگیرد.

مشدی مدتی به دنبال باز پس گیری زمین‌های پدر بود اما چون نتوانست به نتیجه برسد یاغی شد و به کوه رفت.

همانطور که عنوان شد سرهنگ افشار برای دستگیری مشدی پلوری به منطقه آمده بود، مشدی یارانی حدود ۳۰۰ نفر از جمله ۵۰ تفنگدار داشت، مدتی به روستای آتنی رفت و آمد می‌کرد و مورد حمایت مردم این منطقه بود.

سرهنگ افشار از طریق جوانی که کتیرا جمع می‌کرد و برای مشدی پلوری و یارانش آذوقه می‌برد مخفیگاه مشدی را پیدا کرد اما مشدی متوجه این مساله شد و مخفیگاه خود را ترک کرد اما سرهنگ افشار از خاکستر گرمی که آنجا بود متوجه شد مخفیگاه مشدی پلوری در همین منطقه بوده است به همین دلیل کدخدای روستای آتنی را شکنجه کرد و کدخدا در زیر شکنجه جان سپرد، سپس به اذیت و آزار مردم روستای آتنی پرداخت تا ردی از مشدی پلوری پیدا کند.

سرهنگ افشار همه کسانی را که با مشدی آشنا و در ارتباط بودند تهدید کرده بود که باید برای دستگیری و یا کشتن مشدی همکاری کنند. روزی مشدی و یکی از یارانش به یکی از روستاهای اطراف زیراب سوادکوه رفتند. مشدی در راه از صخره‌ای به زمین افتاد، پسر عمویش اصغر در این سفر او را همراهی می‌کرد، اصغر به مشدی گفت دیشب خواب بدی دیده‌ام، بیا از این سفر دوری کنیم. اما مشدی نپذیرفت و به خانه کسی رفت که قبلا با او در ارتباط بود.

از سوی دیگر سرهنگ افشار، صاحبخانه را تهدید کرده بود که یا باید جای مشدی را به من بگویی و یا اگر به خانه‌ات آمد در غذایش زهر بریزی و به او بخورانی.

وقتی مشدی به خانه این شخص رسید صاحبخانه خواست عسل مسموم به او بدهد اما اصغر پسرعموی مشدی، مانع از این کار شد و عسل را به صاحبخانه خوراند و متوجه نیت او شده و از آنجا خارج شدند.

سرهنگ افشار وقتی دید از این طریق به نتیجه دلخواه خود که دستگیری مشدی است نرسیده است این بار همسران و فرزندان مشدی و برخی یاران او را دستگیر کرد و به زندان سمنان انتقال داد و اعلام کرد تا زمانی که مشدی پلوری خود را تسلیم نکند دستگیرشدگان در زندان خواهند ماند، اما مشدی تسلیم نشد. سرانجام سرهنگ افشار با وعده دادن به بعضی از یاران مشدی و تطمیع آنها، توانست او را به دست یارانش بکشد.

مرگ مشدی

مشدی توسط پسر عموی خود ملا علی محمد به قتل رسید.

درباره مرگ مشدی در این کتاب نوشته شده: مشدی آن شب، بیمار و کنار آتش در اطراف روستای یانه‌سر هزار جریب بهشهر خوابیده بود و پسر عمویش اصغر هم بیمار و در کنار وی خواب بود. در نیمه‌های شب، ملا محمد علی در تاریکی پنهان شد و از فاصله چند متری بالای سر آنها، خود را در لابه‌لای درختان قرار داد و با اسلحه برنو، ۲ تیر به آنها شلیک کرد. اصغر در همان لحظه نخست جان سپرد اما مشدی پلوری تا غروب روز بعد زنده ماند و سپس مرد.

یاران مشدی، جسد او و اصغر را در دامنه صعب‌العبور کوهی صخره‌ای در ارتفاعات البرز و در محلی به نام زرشکی پابند در اطراف یانه‌سر بهشهر دفن کردند. به عقیده برخی، حادثه قتل مشدی در نزدیکی روستای بَندبِن از توابع بخش چهاردانگه ساری اتفاق افتاد.

قوای امنیه به فرماندگی سرهنگ افشار پس از چند روز به جسد مشدی و اصغر دست یافتند و اجساد را روی اسب گذاشته و در سمنان و سنگسر گرداندند و سپس بنا به قول مشهور، در قبرستان عمومی سنگسر دفن کردند ولی محل قبر آنها مشخص نیست. بعضی گفته‌اند جسد مشدی را چهار شقه کردند و بعد به خاک سپردند. در کتاب "مشتی فرمانروای البرز" آمده است: بدن‌های آنها را در ویرانه‌های سنگسر انداختند و در نیمه‌های شب، بستگان و یارانش مخفیانه اجساد مشدی و اصغر را از میان خرابه‌ها برداشتند و پس از غسل و کفن، در کنار امامزاده قاسم سنگر، معروف به زیارت‌سر یا کهنه قلعه در دامنه تپه دفن کردند اما بازماندگان مشدی درباره محل دفن او و اصغر اطلاعی ندارند.

بعدها حسین پسر مشدی پلوری، انتقام خون پدر را از قاتل که پسرعموی پدرش بود گرفت و او را به قتل رساند و سپس سلاح را بر زمین گذاشت و در قائمشهر مشغول به کار شد.

مشدی پلوری مانند یک سردار ملی با حاکمان زورگو مبارزه کرد و مراوداتی هم با میرزا کوچک خان جنگلی داشت اگرچه شیوه مبارزه و مطالبات مشدی، متفاوت از میرزا کوچک خان جنگلی بود.

ترانه‌هایی در وصف مشدی پلوری

نویسنده در این بخش از کتاب می‌نویسد: بی‌تردید سَت یا ترانه عامیانه مردمی یکی از زیباترین اشکال ادبیات و فرهنگ است. سَت‌ها بر اساس شرایط و موقعیت‌های خاص فرهنگی، اجتماعی، عاطفی و حتی سیاسی شکل می‌گیرد، این ترانه‌ها که در حقیقت زمزمه‌های تنهایی، عشق، آرزو و رویاهای بشری هستند در بیشتر جوامع، سراینده مشخصی ندارند ولی در عین حال در میان عامه مردم از اقبال فراوانی برخوردارند.

پس از قتل مشدی پلوری، مردمی که مشدی را حامی خود می‌دانستند برای مشدی سَت ساختند و آن را زمزمه می‌کردند. کم کم شاعران هم درباره مشدی با مردم همراهی و هم‌صدایی کردند و اشعاری درباره وی سرودند و اشعاری به زبان فارسی و تبری در مورد مشدی باقی مانده است.

در کتاب بازگشت به سرزمین مادری اثر اسدالله عمادی در بخشی از منظومه شهریار کوه به پرور، مشدی و ست مشدی اینچنین آمده است:

از پرو و کُلیم،

تا هر کجای هیکو و تَل‌جیم

آواز آب‌ها جاری است

اینجا، تشنج برگ و علف نمی‌بینی

اینجا، تماشایی‌ست،

بیداری لطیف صبح، تماشایی است

این سنگ‌ها، ربان دارند

این صخره‌ها، پر از حکایت تاریخ و راوی شعراند

و ...

از تنگه عبوس و خسته پرور

مشدی پروری،

در سوت و ناجش مردم

بی‌خشک و بی‌تفنگ به ئیتر عشق می‌آید.

همچنین ست یا ترانه مشتی پلوری به زبان مازندرانی هم سروده شده است:

مشدی بی‌یه پلوری

فامیلی بی‌یه احمدی

وه سی سال بی‌یه یاغی

مازرون هاکرده پلی

بورده تا گدوک سی

اگرچه بی‌یه یاغی

وه بیه مرد کاری

هرجا بی‌یه هداری

اربابون کردنه پئی

(مشدی اهل پلور بود، نام خانودگی‌اش احمدی بود، او سی سال یاغی بود، آوازه‌اش از مازندران فراتر رفت، او اگرچه یاغی بود، اما مردی جنگجو و توانا بود، هر جا که نمایان می‌شد، اربابان می‌گریختند).

در سال ۱۳۷۴ مجموعه‌ای با عنوان موسیقی مازندران با پژوهش و گردآوری جهانگیر نصر اشرفی از سوی انجمن موسیقی ایران منتشر شد که در آن قسمتی از ست مشتی پلوری به خوانندگی ارسلان طیبی و نی زنده‌یاد استاد حسین طیبی ثبت شد. پس از آن هم ست مشدی پلوری با آهنگ‌سازی مجید رئیسیان پلوری و آواز استاد علی‌اصغر رستمی اجرا شد.

مشدی پلوری به باور برخی، قهرمانی بزرگ است که با مبارزه با استبداد زمانه برخاست، قهرمانی که می‌تواند سوژه داستان‌نویسان و شاعران مازندرانی باشد، هر چند که هنوز اشعاری در وصف این عیار مازندرانی سروده می‌شود اما جای خالی مشدی پلوری در ادبیات داستانی مازندرانی‌ها خالی است.

کتاب عیار مازندرانی به قلم گلبرار رئیسی از پژوهشگران فرهنگ و تاریخ مازندران در ۲۲۴ صفحه توسط نشر هاوژین منتشر شد.

مطالب مرتبط

تگ‌ها

مطالب پربیننده

پربیننده
آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه