
قطـرهاى از دریــاى بیکـران فضایل امام حسین(ع) کتاب تجلی جلال و جمال تالیف محمود شاهرخی(جذبه)، از مجموعه کتابهای ادبیات آیینی است. نومید مباش که حسین، آیت جلال و جمال خداوند و آیینه تمامنماى تجلى ذات حق، دستگیر هر بینوا و پذیراى هر درمانده است و «هیچ خواهنده از این در نرود بىمقصود.» اى حسین، اى جوهر کرامت و اى تجسم لطف و رحمت، اى خورشید فروزان آسمان فتوت، بر این بنده بىمقدار به عین عنایت نگر و چونان سلیمان پذیراى هدیه این کمترین باش. زیرا: به هر دو کون سر آستین برافشاند چو «جذبه» سجده بر آن خاک آستان داردفهرست مطالب وصف رخساره خورشیدوراى حد تقریر استفیض حضورکوکب هدایتتو خود چه آیتىآیینه جلالکیمیاى مرادبا شاهد مقصودسفینه نجاتبر آستان جانانترک مراداین شرح بىنهایت

در دنباله علاقهمندی سیدهادی خسروشاهی به جریان بیدارگری اسلامی میتوان به تصحیف و انتشار کتابی نسبتاً کوتاه از آثار جلالآلاحمد اشاره کرد، کتاب «دو رساله و دو نامه از جلال» که از سوی انتشارات اطلاعات در سال ۱۳۸۶ برای نخستین بار منتشر شد، اختصاص به بازنشر دو رساله و نامه از جلالآلاحمد به کوشش و مقدمه خسروشاهی دارد. مرحوم حجتالاسلام والمسلمین سیدهادی خسروشاهی از جمله مولفین پُرکار و پُرتالیف معاصر محسوب میشوند که در کارنامه خود حدود هشتاد جلد کتاب به صورت مستقیم و در حدود ۱۲۰ جلد کتاب به صورت مقدمه و تصحیح و اشراف بر چاپ دارند. از مرحوم خسروشاهی آثار بسیاری خصوصاً در حوزه تاریخ و اسلامشناسی بر جای مانده است. یکی از علاقهمندیهای او توجه به جریان مشهور به بیدارگری و نوزایش معاصر عربی-اسلامی و خصوصا شخصیت سیدجمالالدین اسدآبادی بوده است. از همین رو به همت خسروشاهی مجموعه آثار سیدجمال جمعآوری و منتشر شد و یکی از عوامل شهرت او نیز همین نکته بود. در دنباله همین علاقهمندی و گرایش میتوان به تصحیف و انتشار کتابی نسبتاً کوتاه از آثار جلالآلاحمد به کوشش او اشاره کرد. سیدهادی خسروشاهی ارتباطات دوستانهای با شمس آلاحمد، برادر جلالاحمد داشت. کتاب دو رساله و دو نامه نیز که از سوی انتشارات اطلاعات در سال ۱۳۸۶ برای نخستین بار منتشر شد، اختصاص به دو رساله و نامه از جلالآلاحمد دارد. دو رسالهای که نخستین موردش مربوط به ترجمه جلالآلاحمد از رساله عزاداریهای نامشروع علامه سیدمحسنامین عاملی از علمای شیعه لبنانی است. دومین رساله نیز نوشتهای از جلالآلاحمد است که در آن به نقد حضور و شکلگیری اسراییل در منطقه خاورمیانه به مثابه عامل «امپریالیسم» میپردازد. خسروشاهی در تصحیف و انتشار جدید این دو رساله در سال ۱۳۸۶ در ضمیمه آن، سند ساواک و متن دو نامه از جلالآلاحمد به امام خمینی و رفقای «سوسیالیست» را هم پیوست کرده است و عنوان «دو نامه» در جلد کتاب نیز به همین محتوا اشاره دارد. رساله عزاداریهای نامشروع ترجمه رساله التنزیه لاعمال الشبیه علامه آیتالله سیدمحسن امین عاملی از علمای معروف لبنان است که جلال آلاحمد در سال ۱۳۱۲ شمسی به ترجمه فارسی آن مبادرت میورزد و از سوی «انجمن اصلاح» تهران منتشر میشود. جلالآلاحمد در این زمان به تازگی از نجفاشرف بازگشته است و انتشار همین رساله باعث میشود که از درون محیط خانه مورد حمله و تکفیر قرار بگیرد و سرآغاز دوری او از خانه و خانواده شود. مرحوم سیدهادی خسروشاهی درباره این کتاب مینویسد: «این رساله در سال ۲۲ منتشر گردید و پس از آن دیگر در جایی منتشر نشد. من نسخهای از آن را در کتابخانه مرحوم «حیدرعلی قلمداران» که از پیروان خاص مرحوم آیتالله شیخ مهدی خالصیزاده بود، در قم دیده بودم که نام و تاریخ و محل چاپ آن چنین قید شده بود: «عزاداریهای نامشروع، شرکت چاپخانه تابان، چاپ اول، تهران، ۱۳۲۲) پیش از انقلاب گویا دوستان آلاحمد امکان تجدید چاپ و نشر آن را نیافتند و در ضمن مجموعه آثار آن زندهیاد هم آن را منتشر نساختند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم ترجمۀ این رساله فقط یکبار از روی نسخه خطی-رونوشت- موجود در نزد استاد شمسآلاحمد برادر گرانقدر جلالآلاحمد توسط آقای «سید قاسم یاحسینی» در «بندر بوشهر» چاپ شد که به طور طبیعی باید از توزیع محدودی برخوردار شده باشد. به هر حال ما با استفاده از فرصتی که هماکنون به دست آمده است، به نشر آن در روزنامه اطلاعات اقدام میکنیم تا اولاً روشن شود که فقها و علمای بزرگوار پیشین هم قمهزنی و اعمال مشابه آن را بدعت و امری خلاف و غیرمشروع میدانستهاند و ثانیاً نسل جوان ما آگاه گردد که بیان حقیقت، همیشه واجب الهی و بر عهده علما و فقها اسلامی بوده است.» خود مرحوم سیدهادی خسروشاهی ترجمۀ جدیدی از رسالۀ عزاداریهای نامشروع را یکسال بعد از زمان بازانتشار ترجمۀ جلالآلاحمد در روزنامه اطلاعات چاپ میکند. مرحوم سیدهادی خسروشاهی در مقدمه ترجمۀ رساله دوم از جلالآلاحمد به نام اسراییل عامل امپریالیسم که در روزنامه اطلاعات آن زمان منتشر شده است، مینویسد: «دو سه ماه پیش (مقصود سال ۱۳۸۵) به مناسبت سالگرد درگذشت جلالآلاحمد جراید چپ و راست-اگر این تعبیر صحیح باشد- برای بزرگداشت وی مقالاتی منتشر ساختند. هیچ یک از جراید-ایضاً چپ و راست- متاسفانه به نقش جلال آلاحمد در افشای جنایات رژیم صهیونیستی آن هم در دوران همکاری و همپیمانی ایران پهلوی با رژیم صهیونیستی اشارهای نکردند. در حالی که بی تردید جلالآلاحمد در میان روشنفکران عصر ما شاید اولین کسی باشد که علیرغم گرایشهای چپگرایانه نخستین هرگز در دام شیفتگی سوسیالیستی! نسبت به کیبوتصهای اسراییل نیفتاد و به هر بهانهای، علیرغم جو حاکم بر محافل سیاسی و روشنفکری، به نقد و افشای مظالم رژیم صهیونیستی و اربابان اصلی آن که محافل امپریالیستی غربی بوده-وهست- پرداخت و شجاعانه افشاگری نمود.» سیدهادی خسروشاهی پیشتر این رساله را پیش از انقلاب در مهرماه سال ۱۳۵۷، با یک مقدمه سه صفحهای با نام مستعار «ابورشاد» و توسط «نشر نذیر» در قم در ۳۲ صفحه منتشر کرده بود. نام این رساله را در همان مقطع «اسرائیل عامل امپریالیسم» میگذارد و آن را یکبار در ۵ هزار نسخه و نوبت بعدی در ۵۰ هزار نسخه منتشر میکند. نشر نذیر پوششی برای فعالیتهای گروهی از روحانیون جوان در آن زمانه بوده است که در دوران پیش از انقلاب در قم فعالیت داشتهاند. خسروشاهی در مقدمۀ انتشار آن رساله در آن مقطع با نام مستعار «ابورشاد» مینویسد: «جلال در این مقاله راهحلی برای رفع اختلاف بین اعراب و یهود پیشنهاد میکند که «تشکیل یک حکومت فدرال عرب و یهود- به اسم فلسطین» است! این راهحل را باید همانطور بیان داشت که اسلامگرایان واقع بین و گروههای اصیل جنبش آزادیبخش فلسطین، هوادار آن هستند و آن تشکیل دولت فلسطینی مستقلی است که در آن یهودیان اصیل فلسطین- نه تحفههای صادرشده از آمریکا و شوروی و دیگر اقمارشان- بتوانند زندگی آزاد و مسالمت آمیزی با دیگر فلسطینیان: مسیحی و مسلمان داشته باشند.»

جلال آل احمد یکی از برجستهترین و تأثیرگذارترین نویسندگان و روشنفکران ایرانی در دهه ۴۰ خورشیدی محسوب میشود که در طول سالهای زندگی خود با افکار و گرایشهای متفاوت فکری با رژیم پهلوی به مبارزه پرداخت. جلالالدین سادات آل احمد، مشهور به جلال آل احمد در یازدهم آذر ۱۳۰۲ در محلۀ پاچنار تهران در خانوادهای روحانی به دنیا آمد. (۱) پدرش سیداحمد طالقانی، امام جماعت مسجد پاچنار و مسجد لباسچی، از روحانیان برجستۀ زمان خود بود و مادرش، امینه بیگم اسلامبولچی، خواهرزاده شیخ آقا بزرگ تهرانی بود. از این رو جلال آل احمد دوران کودکی را در محیطی دینی گذراند. تمام سعی پدر این بود که از جلال، برای مسجد و منبرش جانشینی بپروراند. جلال پس از اتمام دوره دبستان، تحصیل در دبیرستان را آغاز کرد اما پدر که تحصیل فرزند را در مدارس دولتی نمیپسندید و حدس میزد که آن درسها، فرزندش را از راه دین و حقیقت منحرف میسازد، با او مخالفت کرد. (۲) پس از پایان دورۀ دبیرستان، پدرش او را به نجف فرستاد تا در آنجا به تحصیل در علوم دینی بپردازد. البته او به قصد تحصیل در بیروت به این سفر رفت اما در نجف ماندگار شد. این سفر چند ماه بیشتر دوام نیاورد که جلال به ایران بازگشت. (۳) جلال آل احمد در سال ۱۳۲۲ خورشیدی تحصیل در دانشسرای عالی را تا سال ۱۳۲۵ خورشیدی ادامه داد(۴) و در حالیکه از دانشسرای عالی در رشتۀ ادبیات فارسی فارغ التحصیل شده بود به تحصیل در دورۀ دکتری ادبیات فارسی نیز پرداخت اما در اواخر تحصیل از آن دوری جست و به قول خودش «از آن بیماری(دکتر شدن) شفا یافت» در تیر ۱۳۲۶ به خدمت وزارت فرهنگ درآمد و معلم شد و این شغل را تا پایان عمر حفظ کرد(۵) و در سال ۱۳۲۹ خورشیدی نیز با سیمین دانشور ازدواج کرد. در سال ۱۳۴۱ برای مدت چهار ماه از سوی وزارت فرهنگ با استفاده از بورس واگذاری انجمن ملی یونسکو به کشورهای فرانسه، سوئیس، آلمان، انگلستان و هندوستان مسافرت کرد. (۶) برخوردهای ساواک با جلال پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ رژیم پهلوی برخورد با مخالفان خود را تشدید کرد که حتی روشنفکران، نویسندگان و سایر قشرهای تحصیلکرده و فرهنگی جامعه هم از این اقدامات امنیتی رژیم در امان نبودند و مسوولیت نظارت بر این قشر فرهنگی، بر عهدۀ نهادهای امنیتی و نظامی بود. جلال آل احمد یکی از روشنفکرانی بود که از همان روز فعالیت در ادارۀ فرهنگ و آموزش تحت نظارت ساواک قرار گرفت. در طول مدتی که جلال آل احمد در دبیرستانها به فعالیت مشغول بود، گهگاهی کتاب، مقاله و جزواتی را منتشر میکرد که حاوی مطالب انتقادی شدید از وضع موجود سیاسی کشور یا انتقاد به مقامات عالی کشور و حتی شخص خود محمدرضا پهلوی بود. (۷) همین اقدامات جلال آل احمد در انتقاد از رژیم پهلوی سبب شد تا نظارت ساواک بر جلال آل احمد شدیدتر شود. در ۲۱ مهر ۱۳۴۱ در نخستین شمارۀ کیهان ماه که زیر نظر جلال آل احمد تنظیم میشد، مقالهای انتقادی با عنوان «غربزدگی» از او درج شده بود که همان وقت کمیسیون مطبوعات با انتشار آن مخالفت کرد و نسخ آن را جمعآوری کرد. با این وجود جلال آل احمد این مقاله را به طور مخفیانه به صورت کتابی درآورد و درصدد انتشار آن برآمد. همین امر سبب شد تا ساواک وی را تحت نظر بگیرد. (۸) در این مقاله جلال آل احمد ضمن اشاره به روابط ایران با جهان غرب از قدیم الایام تاکنون وضع فعلی کشور را سخت مورد انتقاد قرار داد و مقامات عالیه و مسوول کشور را صریحاً آلت دست دول غرب و کمپانیهای نفتی قلمداد و به اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران و عدم وجود آزادی اجتماعات و حتی برنامۀ اصلاحات ارضی فعلی حملاتی شدید کرد. ساواک نه تنها خواستار جلوگیری از انتشار چنین مقالاتی بود، بلکه خواستار پیگرد قانونی جلال آل احمد شد. (۹) این روند انتقاد از سیاستهای خفقانآور رژیم پهلوی از طرف جلال آل احمد حتی در خارج از کشور، به ویژه در دانشگاههای غربی و انجمنهای دانشجویان ایرانی به جریان افتاد. ترس ساواک از افشاگری جلال آل احمد در خارج کشور به حدی بود که سخنرانیهای او در مجامع بینالمللی با نظارت ساواک انجام میگرفت. برای مثال، دانشگاه هاروارد آمریکا از جلال آل احمد خواست به منظور شرکت در سمینار بینالمللی که از نهم تیر ۱۳۴۳ تا ۳۰ مرداد ۱۳۴۳ در آمریکا برگزار میشود، حضور یابد. همین دعوت از جلال آل احمد برای سخنرانی در دانشگاه مورد نظر، سبب ترس ساواک از او شد. بنابراین، شرکت جلال آل احمد در سمینار را منوط به صدور هرگونه رأی عالی دانست. (۱۰) جلال آل احمد در طول اقامت در آمریکا که برای شرکت در سمینار بینالمللی دانشگاه هاروارد رفته بود در دوازدهمین کنگرۀ سازمان دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا در شیکاگو شرکت کرد و مطالب انتقادی را علیه مسوولان کشور و اوضاع سیاسی و اجتماعی بیان کرد. (۱۱) به همین دلیل جلال آل احمد از طرف ساواک احضار و از او بازجویی به عمل آمد و از او تعهدی گرفته شد که مطالب انتقادآمیزی به زبان نیاورد. ساواک در نظر داشت که رضایت او را به سوی خود جلب کند. بنابراین، در تلاش بود، قبل از اینکه او مبادرت به چاپ و انتشار کتابهای اخیر خود به ویژه کتاب غربزدگی بکند به طریقی کتابها از او اخذ و مورد مطالعه قرار گیرد و چنانچه مطلب حاد و مخالف منافع رژیم داشت به طریق مناسب و مسالمتآمیزی حذف و سپس حتی در زمینۀ چاپ کتاب برای او تسهیلاتی فراهم آید و همین تسهیلات یکی از راههای نفوذ در او قرار گیرد. بنابراین، ساواک پیشنهاد کرد در صورت تصویب چنین راهکاری سعی شود، فردی با جلال آل احمد خارج از محیط ساواک حتی در منزلش با او در تماس بوده و نظرش را برای همکاری جلب کند و به موازات آن از طریق ساواک تهران و دیگر مراجع نسبت به پیدایش عاملان چاپ و توزیع کتاب غربزدگی اقدام شود، اما چنین راهکاری از سوی ساواک برای کنترل فعالیتهای جلال آل احمد در داخل و خارج از کشور با شکست مواجه شد. در سال ۱۳۴۶ جلال آل احمد به دنبال چاپ مقالهای در روزنامۀ دنیای جدید پیرامون جنگ اعراب و رژیم صهیونیستی و درج مطالب انتقادی در زمینۀ نقش ایران و نفت مورد توجه قرار گرفت. بنابراین به ساواک احضار و به او تذکر داده شد که چنین مطالبی را منتشر نسازد. روند نظارت ساواک بر اقدامات و فعالیتهای سیاسی و فرهنگی آل احمد هر روز جنبۀ شدیدتری به خود میگرفت و در این راستا ساواک از مأموران خود خواست که نتیجۀ اقدامات را حداکثر هفتهای یک بار به ادارۀ ساواک گزارش دهند. ارتباط با روحانیت انقلابی و امام خمینی(ره) جلال آل احمد که عدم توفیق برای هرگونه اصلاح در چارچوب مملکت را بر تجارب پیشین خود میافزود، توجهش به دین و به ویژه در سالهای پایانی عمر خود اندک اندک آشکار شد. انتشار سفرنامه حج به نام «خسی در میقات» در سال ۱۳۴۵ به وضوح بیانگر رویکرد جدید آل احمد است. سفرنامهای که علی شریعتی چنین توصیف میکند: در این سفرنامه که همه گزارش است و همه جا چشم تیزبینش کار میکند، تنها در سعی است که شعلهور میشود و دلش را خبر میکند و روح حج در فطرتش حلول میکند و شعشعه غیب بیتابش میکند و بی خود، شاید از آن رو که سعی شبیه عمر او بود و سعی زندگیاش تشنه و آواره و بیقرار در تلاش یافتن آب برای اسماعیلهای تشنه در این کویر و شاید، اساسا˝ به این دلیل که او، راه رفتنش مثل سعی بود... تنها به سعی که پای مینهد برافروزد و «خسی در میقات» ش به سعی که میرسد «کسی در میعاد» میشود و «چشم دل» باز میکند و آنچه نادیدنی است، میبیند و حکایت میکند. جلال آل احمد دین را نه تنها به عنوان تحرکبخشی جامعه تلقی میکرد، بلکه در تلاش بود که احساس و تجربه را با دانش دینی تکمیل کند. آیتالله سیدمحمود طالقانی تصریح میکند که «جلال در بعضی جلسات تفسیر قرآن که داشتم شرکت میکرد و گاهی اظهاراتی هم داشت.» او در سالهای پایانی عمر خود ارتباط نزدیکی با روحانیت، به ویژه با افرادی مانند آیتالله سیدمحمود طالقانی هم داشت، که بیشتر در مورد بحث و بیان مسایل روز سیاسی و اجتماعی بود. این نحوۀ رابطۀ جلال با روحانیت را میتوان به خوبی در گزارشهای ساواک دید. در یکی از گزارشهای ساواک آمده که در بررسی مدارک کشف شده از منزل امام خمینی(ره) نامهای به دست آمده که توسط جلال آل احمد به امام خمینی(ره) نوشته شده بود و همین امر مبین توجه جلال آل احمد به اندیشههای امام خمینی(ره) بود. بنابراین، ساواک به مأموران خود دستور میدهد که اعمال و رفتار جلال آل احمد را از طریق عوامل و منابع موجود تحت مراقبت قرار داده و اخبار و اطلاعات به دست آمده در این رابطه را به سازمان گزارش دهند. ساواک به مأموران خود دستور میدهد با توجه به اینکه ارتباط جلال آل احمد با امام خمینی(ره) از سال ۱۳۴۰ بوده، هرگونه اطلاعی دربارۀ ارسال این رسالۀ امام خمینی(ره) را اطلاع رسانی کرده و اقدامات لازم را گزارش دهند. جلال آل احمد، روحانیت تشیع را به اعتبار دفاع از سنت، نوعی قدرت مقاوم در مقابل هجوم استعمار میدانست. زیرا حامل دینی است که با توجه به اصول اساسی آن، میتوان در برابر غرب به دفاع و مبارزه پرداخت. دیدگاه جلال درباره وابستگی روشنفکران به غرب و شرق آنچه جلال آل احمد را در میان طیف روشنفکران دینی و دیگر جریانهای فکری معاصر برجسته میسازد، دیدگاه روشنفکری او به دیدگاههای روشنفکران وابسته به غرب است. او به شدت از چنین روشنفکرانی در نظریۀ غربزدگی خود انتقاد میکند. جلال آل احمد روشنفکران را به تعبیری عاملان غربزدگی میشناسد که توجهی به سنت و آرمانهای بومی جامعۀ خود را ندارند و همواره وابسته به معرفتشناختی غرب هستند و تنها غرب را ناجی کشور از عقبماندگی میدانند. بنابراین، پدیدۀ غربزدگی ابتدا از این قشر فرهنگی شروع شد و سپس به دیگر بخشهای جامعه رخنه کرد. او در جایی در خصوص این آفتزدگی روشنفکری تصریح میکند: «این روشنفکران در شرایط کنونی ایران به ۲ گروه تقسیم میشوند: آنها که هوش کمتری دارند و درکشان از مسایل سطحیتر است، در خدمت حکومتند و بیآب و علفند... و دستۀ دوم آنهایی که در مقابل حکومت موجود قرار دارند و اینها در حال حاضر متأسفانه جای خود را در این مجموعه درهم پیچیده، درست تشخیص نمیدهند. از آنجا که افکار آزادیخواهانۀ آنها اغلب از ادبیات خارجی سرچشمه میگیرد، نقش اساسی مذهب و فرهنگ را در مقابله با سیستم حکومتی درک نمیکنند... بنابراین، عامل نیرومند مقابله کننده با رژیم را باید در سنت جامعۀ ایران جستجو کرد.». غربزدگی جلال آل احمد اشاره به دلبستگی روشنفکران جامعۀ ایرانی به مبانی غربی بدون توجه به بافت فرهنگی و بومی جامعه دارد. آل احمد مدرنیزاسیون(غربی شدن) ایرانی را به مثابه بیماریای توصیف میکند که خارج از جامعۀ ایران سرایت کرده و حیات ایرانی و ذهنیت فرهنگی آن را فاسد ساخته است. بدین ترتیب، گفتمان غربزدگی جلال آل احمد نقدی اساسی بر مدرنیتۀ غربی و کوششی اساسی برای پیوند یا سازگار کردن مدرنیته با بافت اسلامی – ایرانی بود. او در ادامه یکی دیگر از علل غربزدگی روشنفکران، یعنی وابسته بودن به غرب را استقرار حکومتهای دست نشانده و وابسته به غرب بر میشمارد. این نقدی همه جانبه بر روشنفکران، به ویژه روشنفکران دولتی وابسته به رژیم پهلوی است که دل به کشورهای غربی بستهاند تا بتوانند روند عقبماندگی خود را جبران کنند. جلال آل احمد حکومت را یکی از نمودهای عمدۀ غربزدگی میداند که خود، غربزده بوده و به غربزدگی دامن میزند. به عقیدۀ جلال، حکومتهای ما با تکیه بر غربزدگی و با اصرار در تشبیه به بیگانگان، روز به روز بیشتر از بیش، در راهی گام مینهند که پایانش جز انحطاط نیست. آثار و تألیفات جلال در طول فعالیت سیاسی و هنری خود آثار زیادی را به رشتۀ تحریر درآورد. در سال ۱۳۲۴ با چاپ داستان زیارت در مجلۀ سخن به دنیای نویسندگی قدم گذاشت و در همان سال، این داستان در کنار چند داستان دیگر در مجموعۀ دید و بازدید به چاپ رسید. در طول سالهای ۱۳۳۳ و ۱۳۳۴ «اورازان»، «تات نشینهای بلوک زهرا»، «هفت مقاله» و ترجمۀ مائدههای زمینی را منتشر کرد و در ۱۳۳۷ مدیر مدرسه و سرگذشت کندوها را به چاپ سپرد. ۲ سال بعد جزیرۀ خارک- در یتیم خلیج را چاپ کرد. سپس از ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۳ نون و القلم، سه مقالۀ دیگر، کارنامۀ سه ساله، غربزدگی، سفر روس، سنگی بر گوری را نوشت و در سال ۱۳۴۵ خسی در میقات را چاپ کرد. در خدمت و خیانت روشنفکران، نفرین زمین و ترجمۀ عبور از خط قرمز از آخرین آثار اوست. درگذشت سرانجام، جلال آل احمد در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ هنگامی که در اسالم گیلان بود بر اثر سکتۀ قلبی در ویلای شخصیاش درگذشت. منابع ۱- جلال آل احمد به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، مقدمه، ص چهار. ۲- غلامرضا پیروز، کاوشی در آثار، افکار و سبک نوشتار جلال آل احمد، ص ۱۵ ۳- غلامرضا پیروز، همان، صص ۱۵- ۱۶. ۴- جلال آل احمد به روایت اسناد ساواک، همان، مقدمه، صص پنج. ۵- جلال آل احمد به روایت اسناد ساواک، همان، ص ۲۸. ۶- همان، ص ۳۰. ۷- جلال آل احمد به روایت اسناد ساواک، همان، شمارۀ سند ۲۲۶۲/ م د، ص ۱۰. ۸- همان، ص ۱۳. ۹- همان، ص ۳۱. ۱۰- همان، سند شمارۀ ۷۲۶۰/ ۳۱۵، صص ۵۱- ۵۳. ۱۱- همان، ص ۱۳۴.

مهدی احمدیجلال آلاحمد نویسنده و روشنفکری آرمانگرا بود که ادبیات را در خدمت بیان اندیشههای سیاسی و دغدغههای اجتماعی خود به کار گرفت و در سنگر ادبیات با ۲ پدیده غربزدگی و استبداد داخلی با پشتوانه سنت و فرهنگ بومی مبارزه کرد.

مقاله علمی و پژوهشی" تحجر و تاثیر آن بر ادبیات داستانی " مقاله ای است در 21 صفحه با 29 عنوان فهرست منبع که در مجلات معتبر علمی با رویکرد مطالعات جامعه شناختی منتشر شده است . در این مقاله علمی و پژوهشی موضوعات تحجر و تاثیر آن بر ادبیات داستانی ، سیمین دانشور ، ابراهیم گلستان ، جلال آل احمد ، هوشنگ گلشیری ، بهرام صادقی ، محمدعلی جمالزاده ، علی محمد افغانی ، حوزه علمیه قم و مرجع عام مطرح شده است محتوای این مقاله می تواند مورد استفاده دانشجویان دوره دکترای تخصصی و کارشناسی ارشد برای تهیه رساله دکترا و پایان نامه ارشد قرار گیرد.

«محمدرضا بایرامی»، نویسندهای که او را با آثاری مطرح در ادبیات دفاع مقدس میشناسیم با انتشار «درخت ابریشم بیحاصل» از خاطرات خودِ نویسندهاش میگوید. داستان زندگی نویسندگان و اصحاب قلم و تنوع نگاه آنها به بسیاری از موضوعات سیاسی و فرهنگی و اجتماعی زمانشان، به دلیل آشکار شدن جزئیاتی از تجربه زیسته آنان، همواره مورد علاقه مخاطبانشان بوده است. مخاطبان بسیاری سعی میکنند با تمسک به این جزئیات در دنیای ناشناخته مانده خالق برخی از مهمترین آثار ادبی زمانهشان نفوذ کرده و زندگی را از دریچه زیسته او نگاه کنند. در ایران شاید مهمترین این متون را بتوان سنگی بر گوری مرحوم جلال آلاحمد برشمرد و البته برخی از زندگینامههای خودنوشت و دیگر نوشت از اهالی قلم که کم و بیش برای خودشان مخاطبانی داشته است. محمد رضا بایرامی از نویسندگان شناخته شده و صاحب سبک ادبیات داستانی ایران پس از انقلاب اسلامی نیز با نگارش کتاب درخت ابریشم بیحاصل به جرگه این دست از نویسندگان پیوسته است. وی سال ۱۳۴۴ در روستای لاطران در دامنه کوه سبلان استان اردبیل به دنیا آمد. در اواخر دورۀ دبستان خانوادهاش روستا را ترک میکنند و به تهران میآیند. هنوز خاطرات کودکی در ذهنش وجود دارد و موجدِ آثار ارزشمندی از او شده است. برخی از داستانهای او سرگذشتنامهاند که در قالبی متفاوت و داستانی روایت شدهاند که از جمله آنها سرگذشت شهید احمد کاظمی است. آثار بایرامی داستاننویس در زمینه کودکان و ادبیات جنگ تا به حال از دهها مرجع موفق به دریافت جایزه شده است. این کتاب شامل پانزده یادداشت از بایرامی است که هر کدام موضوعی خاص را در برههای از زندگی وی تعریف میکند. او سعی کرده است در این یادداشتها که راوی اتفاقاتی در بخشی از سالشمار زندگی اوست به تدریج سیر تحول و تطور در نظام فکری و نیز آنچه بر او و آثارش رفته و نیز نوع نگاه به اهالی قلم در گذر زمان و در سیستمهای مختلف سیاسی و فرهنگی در ایران را به نمایش بکشد. بایرامی در این اثر نگاهی طنز از نوع تلخ به مسائل روزمره دارد؛ مسائلی که از فرط تکرار دیگر جلب توجه نمیکنند. اما واقعیت این است که اینترنت علاوه بر راست، دروغ را هم میتواند گسترش بدهد. با همان سرعت و بی مسئولیتی! نمیدانم کدام شیرینعقلی تاریخ تولد مرا در آنجا نوشته ۱۳۴۰و تثبیت شده و رفته، از بس سرچ شده. ... برای همین گاهی در معرفی خود میشنوم «محمدرضا بایرامی متولد ۱۳۴۰و رئیس خانه داستان ایران است و ۱۳ کتاب چاپ شده دارد». اگر حوصلهای باشد، قبل سخنرانی توضیح میدهم که همهاش غلط است و بیشتر وقتها هم چیزی نمیگویم. (ص. ۱۳) نکته جالب این که در جایی از این یادداشتها، بایرامی از راوی یکی از آثار خودش (پل معلق) نقل قول آورده است. راوی پل معلق در جایی میگوید تنها حقیقت محتوم، مرگ بود و به زودی فرا میرسید و هیچ کس نمی توانست جلویش را بگیرد و در اینجا اگر بود، لابد میتوانست بگوید که تنها حقیقت محتوم تولد بود که پیش آمده بود. هرچند در زمانی نامعلوم! (ص.۱۵) بایرامی در کتابش از خاطرات دوران کودکی خود شروع کرده و در ادامه به ماجرای اولین جایزه بینالمللی کسب شده برای خود میپردازند و پس از آن نیز ماجرایی برخی از مهمترین شخصیتها و رویدادهای زندگی خود را بازگو میکند. نویسنده در جمله کوتاهی در ابتدای این کتاب به مخاطب این اثر نوید داده است که این یادداشتهای به ظاهر کمارتباط با یکدیگر در مجموع یک منظومه فکری برای مخاطب وی میسازد که او به عنوان یک نویسنده در آن تصویر شده است. بایرامی چیرهدست و با نگاهی تیزبین و منتقد موضوعات هر یک از یادداشتهای این کتاب را مورد پرداخت قرار داده است و از همین رهگذر این کتاب را میتوان یادآوری آثاری از وی دانست که در آن تبحر خود را در تک نگاری به نمایش کشیده است. بایرامی پس از انتشار رمان لم یزرع و رمان سایه ملخ که هر دو داستانی با موضوع جنگ را روایت میکنند و نیز بازنشر آثار تک نگاری و خاطرهگون خود از روزهای ابتدایی و انتهای جنگ، کتاب تازهاش را در ژانر یادداشت منتشر کرده است. او جایزۀ کبرای آبی از سوئیس برای کتاب کوه مرا صدازد و جایزه جلال آل احمد و کتاب سال جمهوری اسلامی برای لم یزرع (۱۳۹۵) را در کارنامه خود دارد. وی همچنین داور جوایز متعددی همچون هشتمین جایزه ادبی جلال آل احمد و قلم زرین بوده است. از بایرامی بیش از ۵۰ اثر به چاپ رسیده که هفت روز آخر، کوه مرا صدازد، پل معلق، گرگها از برفها نمیهراسند، سنگ سلام، مردگان باغ سبز و لم یزرع از آن جمله است. انتشارات کتاب نیستان، کتاب درخت ابریشم بیحاصل را در قطع رحلی و ۲۷۲ صفحه و در شمارگان هزار نسخه منتشر کرده است.

کتاب اخلاق نموداری نوشتهی جلال نبی، ضمن بیان آثار و مفاسد رذایل اخلاقی، به معرفی راههای درمان آن با استفاده از کتاب معراج السعاده ملا احمد نراقی به صورت نموداری میپردازد. نویسنده در مقدمه این کتاب آورده است؛ قرآن کریم کتاب هدایت و نور و عمل به معارف آن موجب رستگاری و سعادت است. خداوند متعال در این معجزه ماندگار، مطالب پراهمیت خود را با تاکیدات و سوگندهای گوناگون بیان کرده تا بندگان را متوجه اهمیت آن کند. اما بیشترین سوگندهای قرآن در کجای کتاب آسمانی و برای بیان چه مطلب مهمی آورده شده؟ پاسخ این است که بیشترین سوگندهای قرآن در سوره شمس آمده و خداوند متعال بعد از 11 سوگند و با تاکیدات فراوان، تزکیه نفس را عامل فلاح و رستگاری و عدم پاک کردن نفس از رذایل اخلاقی را عامل خسران ابدی معرفی میکند هم چنین پیامبر اکرم (ص) نیز در روایتی هدف از بعثت خود را به کمال رساندن مکارم اخلاق میداند، “انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق”. لذا تزکیه نفس و زدودن رذایل اخلاقی از قلب و روح، انسان را به سعادت ابدی میرساند و لازمه رسیدن به آن، شناخت رذایل و راهکارهای درمان آن و علمی که به بیان این مطالب میپردازد علم اخلاق است. فهرست مطالبفصل اول: کلیاتفصل دوم: رذایل اخلاقی قوه عقل و درمان آنفصل سوم: رذایل اخلاقی قوه غضبیه و درمان آنفصل چهارم: رذایل اخلاقی قوه شهویه و درمان آنفصل پنجم: رذایل اخلاقی متعلق به دو یا سه قوه

کتاب اخلاق نموداری نوشتهی جلال نبی، ضمن بیان آثار و مفاسد رذایل اخلاقی، به معرفی راههای درمان آن با استفاده از کتاب معراج السعاده ملا احمد نراقی به صورت نموداری میپردازد. نویسنده در مقدمه این کتاب آورده است؛ قرآن کریم کتاب هدایت و نور و عمل به معارف آن موجب رستگاری و سعادت است. خداوند متعال در این معجزه ماندگار، مطالب پراهمیت خود را با تاکیدات و سوگندهای گوناگون بیان کرده تا بندگان را متوجه اهمیت آن کند. اما بیشترین سوگندهای قرآن در کجای کتاب آسمانی و برای بیان چه مطلب مهمی آورده شده؟ پاسخ این است که بیشترین سوگندهای قرآن در سوره شمس آمده و خداوند متعال بعد از 11 سوگند و با تاکیدات فراوان، تزکیه نفس را عامل فلاح و رستگاری و عدم پاک کردن نفس از رذایل اخلاقی را عامل خسران ابدی معرفی میکند هم چنین پیامبر اکرم (ص) نیز در روایتی هدف از بعثت خود را به کمال رساندن مکارم اخلاق میداند، “انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق”. لذا تزکیه نفس و زدودن رذایل اخلاقی از قلب و روح، انسان را به سعادت ابدی میرساند و لازمه رسیدن به آن، شناخت رذایل و راهکارهای درمان آن و علمی که به بیان این مطالب میپردازد علم اخلاق است. فهرست مطالبفصل اول: کلیاتفصل دوم: رذایل اخلاقی قوه عقل و درمان آنفصل سوم: رذایل اخلاقی قوه غضبیه و درمان آنفصل چهارم: رذایل اخلاقی قوه شهویه و درمان آنفصل پنجم: رذایل اخلاقی متعلق به دو یا سه قوه

کتاب مثل خون در رگهای من به قلم احمد شاملو، شامل نامههای احمد شاملو به همسرش آیدا سرکیسیان و پاسخهای آیدا به او است که در سالهای 40 و 50 به رشته تحریر درآمده است. باید زمان زیادی میگذشت تا آیدا سرکیسیان، راضی به انتشار نامههایی که احمد شاملو برایش مینوشت، میشد و آنها را در اختیار علاقهمندان احمد شاملو قرار میداد و زمان آن 15 سال پس از درگذشت احمد شاملو فرا رسید. رابطه عاشقانه شاملو با همسرش از جمله مهمترین وجوهِ زندگی او محسوب میشود که تحولی بزرگ در زندگی این شاعر ایجاد کرد. به گونهای که رد پای حضور آیدا به وضوح در اغلب اشعار شاملو به چشم میخورد. این نامهها احساسات شخصی احمد شاملو را بازگو میکنند و گاه مسائل ادبی و سیاسی روزگار نیز در آنها دیده میشود اما آنچنان پر رنگ نبوده و موضوع اصلی همان بیان احساسات شاعر است. در انتهای کتاب نیز تصویر هفده نامه با دستخط خود شاملو آورده شده است. در بخشی از کتاب مثل خون در رگهای من میخوانیم: نمیدانم. نمیدانم این «بدترین شبها» را شروع کردهام یا دارم شروع میکنم. اما، به هر تقدیر، این ساعات تاریک و بیامید، این روزهایی که دست کم، اگر هیچ موفقیت دیگری درش نبود، اینش بود که به امید دیدار تو شروع میشد و حتی اگر هم در آخرین ساعات شب با نومیدی کامل، مثل دفتری بر هم نهاده میشد، باز این امید که فردا بتوانم ببینمت زنده نگهم میداشت، میدانی؟ از فردا صبح، دیگر این امید را هم از دست خواهم داد. امید بزرگی بود که اقلاً روزی یک بار تو را ببینم. اقلاً این امید به من نیروی آن را میداد که صورتم را بتراشم و از قبر خودم خارج بشوم برای آن که آفتاب وجود تو به جسم رطوبت کشیدهی من بتابد. میدانستم که آیدای من امید و حرارت و آفتاب زندگی من با لبخندش در انتظار من است. میدانستم که آیدای من با چشمهایی که پر محبتترین نگاهش را به من بخشیده نگاهم خواهد کرد. میدانستم که آیدای من از من شکایت خواهد کرد که چرا ریشم را نتراشیدهام، و این، نیرویی بود برای آن که ریشم را بتراشم. میدانستم که آیدای مهربان من از من گله میکند که چرا با وجود آن که در کنارش هستم افسرده و کسلم، چرا با او حرف نمیزنم و چرا او را نمیخندانم؛ و این، انگیزهیی بود که شاد و سرمست باشم، همهی غمها و ناراحتیهایم را فراموش کنم و دمی را که در کنار او هستم شاد و خندان باشم. اما از فردا این امید را ندارم. این امید را از خودم قیچی کردهام و به دنبال آنچه کلید زندگی فردای ما باشد این شهر را ترک میکنم. آخرین باری که دیدمت، سهشنبهی هفتهی پیش بود. چند دقیقهیی با تو بودم و بعد ترکت کردم که خودم را به دکتربرسانم. بدبختانه آن شب دکتر نیامد. تا نزدیکیهای نیمهشب، تنها و بدبخت، در کوچهها و پسکوچهها پرسه زدم. فهرست مطالبسخن ناشرآیدای عزیز من.آیدای خوب من!آیدای من!آیدای خوب خوشگل من!آیدا!شبانهآیدا، تپشهای قلبم!آیدا، امید و شیشهی عمرم!آیدا، امید و زندگی من!احمد خوب خودم.آیدای خوب، آیدای مهربان، آیدای خودم!خانم آیداآیدای خودم؛ آیدای احمد!آیدای نازنین خوب خودم.آیدای خوشگلم!آیدا، همزاد من!آیدا، باقی عمرم!آیدا، نازنینترین چیز من، از مادّه و روح!امید و عشق و سرنوشتم.تپشهای قلب من، آیدای خودم.عزیزم.آیدا در آینهآیدای خودم، آیدای احمد. شریک سرنوشت و رفیق راه من!آیدای نازنین و گرامی من!صالحپور گرامی.نازنینم.عزیز بیهمتا.آییشکای خوب بیهمتا!هجرانی

حمیدرضا محمدیامروز پنجاهمین سال وداع با محمدحسین بُشرویهای است. همان که به نام بدیعالزمان فروزانفر میشناسندش.

بررسی زندگی حسامالدین چلبی حسامالدین چلبی حسن بن محمّد حسن بن اخی ترک (622 ه . 683/1284م) از مشایخ طریقة فتوّت و از اقطاب سلسلة مولویه، از یاران نزدیک جلالالدین محمّد مولوی، مؤثر در ترغیب مولوی به نظم مثنوی معنوی (سپهسالار، 141 148). وی در قونیه به دنیا آمده و اصلیت او از ارومیة آذربایجان بوده است. در اشعار مولانا اغلب «ضیاءالحقّ»، «حسامالدین» نامیده شده و دیباچههای مثنوی به القاب وی اشاره رفته است. پدر و جدّ او از مشایخ طریقة فتوّت بودند و از همین لحاظ به اخی ترک معروف شد. نسب وی به «تاج العارفین ابوالوفای کردیه» (متوفی 1107م) میرسید که شخصی اُمی بوده و در بغداد درگذشته بود. پدر حسامالدین در حوالی قونیه صاحب زاویهای بود و درمیان اهل فتوت عنوان «اخی ترک» داشت. حسامالدین نوجوان بود که پدرش را از دست داد و به همراه جمعی از جوانان طریقت فتوت روزی به خدمت جلالالدین محمّد مولوی رسید و روی به حضرت او نهاد و خدمت او را اختیار کرد. او نسبت به مولانا ارادتی عظیم پیدا کرد و نزد او منزلت بزرگ یافت و خود هرچه از دارایی و املاک و حتی اثاث خانه داشت نثار مولانا کرد و به جوانان دیگر نیز توصیه میکرد که چنین کنند. روزی جوانمردان اهل فتوت به او گفتند که دیگر چیزی جز خود آنان از مال دنیا برایشان باقی نمانده است و حسامالدین در جواب آنان گفت: «الحمدالله ربّ العالمین که متابعتِ ظاهر رسولالله میسرم شد. شما را نیز به عشق مولانا آزاد کردم». بدین ترتیب به سبب همین نوع فداکاری که از حسامالدین چلبی مشهود مولوی شده بود در نظر او سخت گرامی گشت و مقبول آن حضرت شد. به تدریج دوستی و عنایت مولانا به حسامالدین چلبی به آنجا رسید که بی وجود او اظهار دلتنگی مینمود و سخن نمیگفت. تمامی یاران از این مطلب آگاه بودند و در محافل خود وجود حسامالدین را لازم میشمردند. حسامالدین از شمس تبریزی و صلاحالدین زرکوب نیز عنایتهای بسیار دیده بود. بر طبق روایات، حسامالدین میدید که یاران مولانا غالباً به قرائت آثار عطار و سنایی مشغولاند. شبی جلالالدین مولوی را در خلوت یافت و از او درخواست نمود تا کتابی نظیر الهینامة سنایی و منطقالطیر عطار به نظم آورد تا مریدان مولانا از کتابهای دیگر بینیاز شوند. در همین وقت مولوی از دستار خود کاغذی که هیجده بیت از اوّل مثنوی بر آن نوشته بود بیرون آورد و به دست حسامالدین داد و به او فرمود که پیش از آنکه از ضمیر او سرزند از عالم غیب به دل او القا شده بود که این نوع کتاب منظوم آید. فهرست مطالبحسامالدین چلبیبررسی زندگی حسامالدین چلبیحسامالدین چلبی و اهل فتوتحسامالدین چلبی و ارتباطش با مولاناحسامالدین چلبی بعد از وفات مولویمآخذزن در انسانشناسی مولانا جلالالدین بلخیاَنقَرَوی، شارح مثنویمآخذبَهاءُالدین وَلد، پدر مولانامآخذ

کتاب «دیشب که بارون اومد» پژوهشی است در باره دلیگان و جشن اسفندگان که به قلم سید « احمد جلالی » نوشته شده و در قطع وزیری و شمارگان یکصد نسخه از سوی انتشارات «البرز فرجاد» روانه بازار نشر شده است. در این کتاب ۱۲۸ صفحهای که با قیمت ۳۰ هزار تومان عرضه شده، مخاطب با آداب، رسوم و سنتهای قدیمی شهر دلیجان آشنا میشود و در بخشی نیز بازیهای شیرین سرزمین دل و جان را مرور میکند.نقطه قوت کتاب تصاویری است که با تلاش دوستداران و علاقمندان فرهنگ دلیجان بازسازی شده است تا خاطرات کهن را در پنجره چشمان بزرگترهای این خطه از کشور تازه کند.در لابهلای صفحات کتاب اشعار راجی و فارسی و ترانههایی به چاپ رسیده که روزگاری در کوچههای پر از نشاط و شادمانی می پیچید و بازیهای قدیمی را رقم می زد.احمد جلالی تا کنون بیش از ۱۰ کتاب و مجموعه چاپ کرده و در تمام آنها به موضوع دیار ، سرزمین ، ادبیات و شعر پرداخته است.

آن شب هم شبی همچون دیگر شبها بود. اما سلما، دانشجوی بیست سالۀ دانشگاه آمریکایی قاهره با تجربهای به شدت ترسناک رو به رو شد. او از خواب بیدار شد، و توان حرکت دادن هیچ یک از عضلاتش را نداشت. و احساس میکرد فردی در اتاق خوابش حضور دارد. در همین اثنا، نگاهش به موجودی خون آلود و با دندانهای تیز افتاد، "چیزی شبیه به کاراکترهای فیلمهای ترسناک"، که کنار تختش ایستاده بود. در ادامه این گزارش میخوانید: او چندی بعد، تجربهاش را برای محققانی که در مورد "فلج خواب" تحقیق میکردند، نقل کرد. فلج خواب پدیدهای شایع است که توضیح جامعی برای آن وجود ندارد. هنگام روی دادن فلج خواب، فرد از خواب بیدار شده، اما توانایی حرکت کردن را ندارد. حدود چهل درصد از افراد در طول زندگی خود فلج خواب را تجربه میکنند، اما تعداد کمی، همچون سلما، دچار توهم حضور موجوداتی سایه وار در اطراف خود میشوند. آیا بختک واقعی است؟ بالند جلال، پژوهشگر اعصاب در دانشگاه کالیفرنیا، میگوید: "فلج خواب میتواند برای بسیاری از افراد تجربهای ترسناک باشد، و درک روشنی از اینکه علت اصلی آن چیست، میتواند کمک شایانی به کسانی که از آن رنج میبرند بکند." محققان میگویند فلج خواب زمانی روی میدهد که فرد در مرحلهای از خواب که به آن حرکت تند چشم (REM) میگویند، از خواب بیدار شود. افراد در این مرحله معمولاً در حال خواب دیدن هستند، اما عضلات شان تقریباً فلج شده است. فرضیهای که دربارۀ فلج عضلات در این مرحله از خواب داده شده است، آن را به دلایل تکاملی نوع بشر میداند که باعث میشود ما آنچه را که در خواب میبینیم اجرا نکنیم. با این وجود، توضیح اینکه چرا برخی افرادی که فلج خواب را تجربه میکنند، دچار این احساس میشوند که موجودی ترسناک در اتاقشان حاضر است یا روی سینهشان نشسته است، سخت تر است. یک توضیح محتمل در این باره میتواند این باشد که این توهم روشی است که مغز برای برطرف کردن سردرگمیاش به کار میبندد. این سردرگمی هنگامی روی میدهد که در بخشی از مغز که نقشۀ عصبی جسم فرد یا "خود" در آن ذخیره شده، اختلالی رخ دهد. این توضیحی است که "جلال" و همکارش در مقالۀ خود مطرح میکنند. جلال میگوید: "شاید در بخشی از مغز تصویر یا الگویی از جسم وجود داشته باشد که به صورت ژنتیکی در آن شکل گرفته است. "تحقیقات پیشین این فرض را مطرح کردهاند که احتمالاً این بخش از مغز، بخشی از لوبهای آهیانه هستند. لوبهای آهیانه بخش بالایی وسط نیمکره مغز است. ممکن است در هنگام فلج خواب لوبهای آهیانه بر نورونهای که در مغز مسئول انتقال فرمان حرکت هستند تسلط دارند، اما حرکتی را در اعضای بدن، که به صورت موقت فلج شدهاند، تشخیص نمیدهند. این اتفاق میتواند در چگونگی تصویری که مغز از بدن میسازد، اختلال ایجاد کند. جلال میگوید که ظاهر شدن یک مزاحم در اتاق میتواند ناشی از تلاش مغز برای فرافکنی "خود" فرد در قالب تصویری توهمی باشد. جلال معتقد است که با وجود جذابیت این ایده، آزمودن آن کار مشکلی است. به گفتۀ او یک راه برای آزمایش این فرضیه این است که افرادی را که تصویرهای جسمی مختلفی دارند را مورد آزمایش قرار دهد. اگر این فرضیه درست باشد، مثلاً فردی که یکی از عضوهایش را از دست داده، دچار توهم شمایلی خواهد شد که همان عضو را از دست داده باشد. نظر به این که تعداد افراد با تصویر جسمی متفاوت که دچار فلج خواب شده و در حین آن نیز گرفتار توهم هم شده باشند، بسیار پایین است، آزمودن این فرضیه بسیار سخت است. چرا فلج خواب اینقدر ترسناک است؟ تجربیات متفاوت افراد از فلج خواب میتواند با باورهای فرهنگی آنها مرتبط باشد. "جلال" میگوید که تحقیقات پیشین نشان دادهاند نظرات خاصی که در فرهنگ افراد وجود دارد میتواند به چگونگی تجربهای که آنها از یک پدیدۀ خاص دارند شکل دهد. آیا بختک واقعی است؟ به عنوان نمونه، در تحقیقی که در سال 2013 به چاپ رسید، جلال و همکارش، دیوون هینتون، درصد افرادی که دچار فلج خواب میشوند و استرسی که در نتیجۀ این اتفاق به آنها دست میداد را در میان افرادی از دو جامعۀ مختلف بررسی کردند: مصر و دانمارک. آنها دریافتند که مصریهای حاضر در تحقیق بیش از دانمارکیها دچار فلج خواب میشدند، و همچنین مدت زمان درگیریشان با آن بیشتر است. ضمن اینکه مصریها بیش از دانمارکیها میترسیدند که در حین فلج خواب، بمیرند. جلال میگوید: "اینها دو فرهنگ بسیار متفاوت دارند؛ مصر بسیار مذهبی است، در حالی که دانمارک درمیان کشورهای جهان، بیشترین درصد افراد لائیک را دارد." دانمارکیهای حاضر در تحقیق، علت فلج خواب را عوامل فیزیولوژیک، عملکرد نادرست مغز یا خوابیدن در حالتی نامناسب میدانستند، در حالیکه اکثر مصریها معتقد بودند که این پدیده علت ماورای طبیعی دارد. در یک بررسی دیگر، نزدیک به نیمی از مصریهای حاضر در تحقیق بالا گفته بودند که "جن" مسبب فلج خواب است. جلال و همکارانش به این نتیجه رسیدهاند که افرادی که دارای عقاید ماورای طبیعی این چنینی هستند، معمولاً به هنگام فلج خواب ترس بیشتری را تجربه کرده و به علاوه این پدیده مدت زمان بیشتری در بدن آنها طول میکشد. جلال میگوید که ممکن است ترس در واقع منجر به طولانی تر شدن زمان فلج خواب شود. جلال میگوید: "اگر دچار ترس باشید، فعالیت بخش ترس مغز میتواند احتمال اینکه در حین فلج خواب، بیدار شوید و کل اتفاقات را تجربه کنید، را بالاتر ببرد. و با تجربۀ این اتفاق ترس شما هم بیشتر خواهد بود. و در کنار اینها تصورات فرهنگی راجع به چیستی آن هم در ذهن شما پدید میآید و ترس شما را بیشتر هم میکند. به عقیدۀ او، تبیین علمی فلج خواب میتواند به افرادی که به خاطر تصورات فرهنگیشان تجربیات ترسناک و استرسزایی از آن دارند، کمک کند. منبع: فرارو

درباره «احمد اقتداری» (۱۳۰۴- ۲۷ فروردین ۱۳۹۸)رضا رشیدیان | کارگردان مستند «به ایران جاودانیام» (درباره احمد اقتداری) طی نیمقرن اخیر، کمتر پژوهشی در حوزه مسائل خلیج فارس را میتوان یافت که ارجاعی به تحقیقات و مطالعات دکتر احمد اقتداری نداشته باشد. او بیش از ۶۰ سال از عمر نودوچند ساله خود را صرف تحقیق، تصحیح و تالیف اسناد تاریخی حاکمیت ایرانیان بر حوزه خلیج فارس و انجام مطالعات میدانی و ثبت و ضبط احوال مردمان و آثار تاریخی سواحل و جزایر این آبراه استراتژیک کرد تا که امروز ایرانیان با گردنی افراشته حاکمیت تاریخی خود را بر آن، به رخ جهانیان بکشند. آغازین روزهای سال ۱۳۹۸ مصادف شد با روزهای پایانی عمر این مورخ برجسته و زهی دریغ که در این فقدان، جامعه علمی ایران یکی از آخرین بازماندگان نسل طلایی ایرانشناسی را نیز از دست داد. داستان زندگی اقتداری دارای اتفاقات غیرمترقبهای است که به نقاطی برجسته و تحولی ژرف در حیات وی منجر شده است. ملاقات اتفاقی او با عبدالرحمن فرامرزی و توصیه او جهت انتصاب اقتداری به ریاست اداره فرهنگ لارستان و بنادر...، دیدار اتفاقیاش با ایرج افشار و منوچهر ستوده در میدان توپخانه و همسفر شدن یک عمر با جمعی از بزرگان ایرانشناسی... و مهمتر از همه پیشنهاد مطالعه کتابی خطی توسط مرحوم عباس زریاب خویی به اقتداری و بازیابی آثار بیبدیل سدیدالسلطنه، از جمله وقایع مهمی است که به نقاطی طلایی در حیات علمی اقتداری مبدل شدهاند. حاصل کوشش ۶۰ ساله اقتداری تالیف بالغ بر ۴۰ جلد کتاب و ۱۲۲ مقاله و سخنرانی در حوزه تاریخ، جغرافیا، فرهنگ عامه، مردمشناسی، معماری و ادبیات مناطق جنوبی ایران و حاشیه خلیج فارس است که مرجع با اهمیتی در زمینه مطالعات خلیج فارس بهشمار میرود. به خاطر دارم که وقتی از شاعر پرآوازه و همسفر سالهای دراز اقتداری، استاد محمدرضا شفیعی کدکنی، خواستم تا در مقابل دوربین من جملهای در وصف احمد اقتداری بیان کند به شیوایی و اختصار گفت: «خلیج فارس قلبِ ایران است و احمد اقتداری قلبِ خلیج فارس»... با وجود کولهباری از شصت سال تلاش و مطالعه و تصحیح و تحقیق در حوزه سرزمینهای جنوب ایران و حاشیه خلیج فارس، اقتداری از بازی اهل روزگار و عزلتنشین شدنش در سالهای پایانی عمر خرسند نبود. سکوت اقتداری در اواخر عمر، به تعبیری فریادِ «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی» بود تا بپرسیم و بدانیم و پاس بداریم ارزش میراث گرانقدر تاریخی خود را، که فرصتها چون ابر درگذراند... برای احمدخانِ عزیز روانی آرام از درگاه ایزد منان آرزومندم و امیدوارم همنسلان و نسلهای بعدمان قدردان زحمات بزرگانی باشند که عمری را به اعتلا و پاسداری از فرهنگ و هویت این ملت بزرگ سپری کردهاند. نامشان بلند...

مهدی احمدی سید احمد فردید یکی از شناخته شدهترین و پرنفوذترین فیلسوفان تاریخ معاصر ایران است که همانند همه خطیبان ایرانی فرزند فرهنگ و سنت دوران خویش بود. او علاوه بر مقام استادی دانشگاه تهران توانست شاگردان زیادی پرورش دهد که به عنوان چهرههایی شناخته شده در عرصه علم و فرهنگ ایران محسوب میشوند.

احمد پورمخبر بازیگر مجموعهها و فیلمهای طنز دهه ۷۰ تا به امروز است که به گفته خودش و بسیاری از اهالی سینما با معرفی رضا عطاران وارد حرفه بازیگری شده است.

وقتی به وادی داستاننویسی فارسی قدم بگذاریم، بیتردید سرسلسله زنانِ رماننویس به زبان فارسی را باید سیمین دانشور بدانیم؛ بانوی نامداری که نخستین و مهمترین رمانش، «سووشون» در زمره برترین و پُرشمارگانترین رمانهای فارسی است و به زبانهای گوناگون ترجمه شده است.

ابو احمد معتز احمد عبد الفتاح در کتاب دجال (رهبر دشمنان حضرت مهدی و عیسی علیه السلام) احادیث مختلفی دربارهی کسی که قبل از نزول عیسی (ع) شرق و غرب زمین را به فساد کشاند، آورده است. متاسفانه به علت درگیر شدن مردم با زندگی ماشینی، عدهی زیادی از آنها وقتی مسألهای بیان میشود که در آن خرق عادت وجود دارد، آن را خرافات میدانند. ولی باید گفت که خداوند متعال بر هر چیزی تواناست و هر کاری که او بخواهد، انجام خواهد شد. چه این کار عجیب توسط بندگان شرور او صورت گیرد و چه توسط بندگان صالح. ابو احمد معتز احمد عبد الفتاح از شما میخواهد که اگر این احادیث به نظرتان عجیب آمد و خواستید منکرشان شوید، آنها را به یاد داشته باشید تا هر وقت کسی چنین کارهای عجیبی را انجام داد، او را پیامبر یا پروردگار ندانید و به یاد بیاورد که پیامبر (ص) قبل از وقوع چنین حادثهای چنین مسائلی را بیان فرموده است. این کتابی است دربارهی دجال و وقایع عجیبی که در زمان وی روی خواهد داد، همان کسی که لشکر کفر را در برابر لشکر اسلام و پیروان مهدی و عیسی (ع) رهبری میکند. از آنجا که چنین شخصی در کتابهای فارسی زبان مربوط به آخر زمان کمتر وجود دارد. ابو احمد معتز احمد عبد الفتاح قصد دارد تا با استفاده از این کتاب اطلاعات مفیدی را در اختیار شما قرار دهد. اصل این کتاب با عنوان صحیح الجامع الصغیر به قلم شیخ آلبانی از احادیثی میگوید که دجال را یادآور شدهاند. این کتاب از کاملترین و محکمترین آثار احادیث است. لازم به ذکر است که در قبول سند احادیث این کتاب به شدت سختگیری شده و غیر از احادیثی که سند آن را حسن معرفی نموده، بقیهی احادیث این کتاب از معتبرترین احادیث هستند. در بخشی از کتاب دجال: (رهبر دشمنان حضرت مهدی و عیسی علیه السلام) میخوانیم: 63- «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ النَّارِ وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَۀِ الْمَحْیَا وَالْمَمَاتِ وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَۀِ الْمَسِیحِ الدَّجَّالِ» (یا الله! من از عذاب قبر به تو پناه میبرم و از عذاب آتش جهنم به تو پناه میبرم و از فتنهی زندگی و مرگ به تو پناه میبرم و از فتنهی مسیح دجال به تو پناه میبرم). (صحیح) 1294 در صحیح الجامع. 64- «عُوذُوا بِاللَّهِ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ عُوذُوا بِاللَّهِ مِنْ عَذَابِ النَّارِ عُوذُوا بِاللَّهِ مِنْ فِتْنَۀِ الْمَسِیحِ الدَّجَّالِ عُوذُوا بِاللَّهِ مِنْ فِتْنَۀِ الْمَحْیَا وَالْمَمَاتِ» (از عذاب قبر به الله پناه ببرید! از عذاب آتش جهنم به الله پناه ببرید! از فتنهی مسیح دجال به الله پناه ببرید! از فتنهی زندگی و مرگ به الله پناه ببرید!). (صحیح) 4110 در صحیح الجامع. شرح: «عوذوا» با ساکن بودن واو و ذال معجمۀ به معنای پناه بردن است. «باللّه» به معنای پناهندهی وی شدن میباشد. «من عذاب القبر» (از عذاب قبر) همانا بر خلاف قول معتزله عذاب آن حق است. «عوذوا باللّه من عذاب النار» (به الله پناه ببرید از آتش) آتش منظور آتش جهنم است. «عوذوا باللّه من فتنۀ المسیح الدجال» این فتنه بزرگترین فتنه است. «عوذوا الله من فتنۀ المحیا والممات» محیا، زندگی است و ممات، مرگ است و فتنهی مرگ همان فتنهی در حالت مرگ افتادن است یا همان فتنهی قبر است و ذکر این دو فتنهی آخر، ذکر خاص بعد از عام است. فهرست مطالب مقدمهی مترجممقدمهی مؤلفاحادیثدجالهای کوچکخصوصیات دجالدر برابر دجال چه کار کنیم؟

در زبان فارسی کمتر به منتخبات نثر فارسی از ابتدا تا به امروز پرداخته شده است. در حالی که به برگزیدههای نظم فارسی بیشتر پرداختهاند. در این کتاب (جلد پنجم) نویسندگان فارسی زبان از دوازدهم سیزدهم و چهاردهم قمری و نمونه آثار مشهور آنها معرفی میگردد. فهرست مطالب1- حدایق الجنان (عبدالرزاق دنبلی)2- منشآت (قائم مقام)3- رساله مجدیه ( مجد الملک)4- بستان السیاحه (شیروانی)5- پریشان (قاآنی)6- هزار و یکشب (ترجمه طسوجی)7- مجمع الفصحا (رضا قلیخان هدایت)8- تاریخ قاجاریه (ناسخ التواریخ) (سپهر)9- سیاحت نامه ابراهیم بیک (زین العلبدین مراغه)10- سفرنامه (ناصرالدین شاه)11- مقالات و نوشته ها (میرزا ملکم خان)12- مرآت البلدان (محمد حسن خان صنبع الدوله)13- شمس و طغرا (محمدباقر میرزا خسروی)14- مشآت (یغمای جندقی)15- منشآت (امیرنظام گروسی)16- سفینه طالبی (کتاب احمد) (طالبوف)17- جام جم (فرهاد میرزا معتمدالدوله)18- فاربیست مقاله علامه قزوینی-سنامه ناصری (فسائی)19- سفرنامه مکه (امین الدوله)20- صد خطابه (میرزا آقاخان کرمانی)21- چرند و پرند (دهخدا)22- سفرنامه مکه (امین الدوله)23- سیر حکمت در اروپا (محمدعلی فروغی)24- بیست مقاله (علامه محمد قزوینی)25- آذری (احمد کسروی)26- دورنمای تصوف در ایران (ملک الشعرا)27- داش آگل (صادق هدایت)28- مقدمه تاریخ برامکه عبدالعظیم قریب (گرگانی)29- جوانمرد خراسان (سعید نفیسی)30- پایان سخن (بدرالسادات عیوقی)

ساکنین کشور کهن سال ایران چه در ایام باستان و چه بعد از اسلام خدمات مهمی به تمدن بشر کرده و در قرون متمادی ایرانیان علمداران علم و معرفت و حامیان ادب و صنعت بودهاند. جهانگیری و جهانداری پادشاهان این کشور بر روی عدل و احسان بوده و عقاید و آداب ملل مغلوبه را محترم میداشتند تا کلیه ساکنین کشور شاهنشاهی بتوانند با کمال آزادی استعداد ذاتی و لیاقت فطری خود را ظاهر سازند. از این رو آداب و مراسم و حتی زمان خود را بر سایر ملل تحمیل نمیکردند. ایرانیان نه فقط در جهانگیری لیاقت خود را از برداشتند بلکه در اداره کردن آن ممالک پهناور که دیده بشر نظیر آنرا تا زمان داریوش بزرگ مشاهده نکرده بود بهطرز خاصی ایجاد نمودند و پادشاهان هخامنشی توانستند از جیحون تا نیل را اداره کنند. اما از راه تفکر و عقیده، ایرانیان قدیم خدمات مهم دیگری بهعالم بشریت نمودند، ظهور زرتشت و انتشار این آئین در ایران باستان باب دیگری بهروی جهانیان باز کرد و تعالیم زرتشت که اساسش طرفداری از نیکی و جنگ با بدی است در کلیه ادیان قدیم نفوذ و بطور غیر مستقیم فکر بشر را تقویت کرده و پرورش داده است. صنایع ایران چه در زمان هخامنشی و چه در عصر ساسانی بینهایت قابل توجه است و هنوز خرابه ابنیه قدیم ایران دلالت بر عظمت آن دارد. پس از انقراض سلطنت ساسانیان و استیلای اعراب، ایرانیان شخصیت خود را از دست ندادند و با قبول دین حنیف اسلام که موافق با اخلاق و افکار آنان بود طولی نکشید که بطور مستقیم و غیر مستقیم زمام امور اسلامی اعم از سیاسی، اجتماعی، ادبی، علمی را بر دست گرفتند به قسمی که میتوان گفت تمدن اسلامی همان دنباله تمدن قدیم ایران است. مقصود آنست که همان طور که در طریق سیاست، ایرانیان گوی سبقت از سایر ملل اسلامی را بربودند در علم و ادب نیز پیشوای آنان شدند. در تفسیر کلام الله مجید و حدیث و فقه – تاریخ – ریاضیات – طب - نجوم و غیره استعداد خود را ظاهر ساختند. با اینکه تالیفات بیشتر دانشمندان ایرانی به زبان عربی بوده ولی هرگز خلق و خوی ایرانی محو نگردید . در این کتاب سعی شده است بعضی از رجال نامی در عرصههای سیاسی – ادبی – علمی را به رشته تحریر درآورده برای خوانندگان عزیز مرقوم بدارم، انتخاب این رجال بیشتر به خاطر تأثیر گذاری آنان در مسیر تمدن ایرانی میباشد، چهبسا رجال نامی دیگر هستند که از قلم افتادهاند ولی اینجانب سعی نمودهام حتیالامکان از رجالی که تاثیرشان بر تمدن ایرانی بیشتر بوده نام برم. فهرست مطالبمقدمه مؤلفنگاهی گذرا به تاریخ ایرانزرتشت پیامبر ایرانیاندیاکوآژی دهاککوروش کبیرکمبوجیهداریوش بزرگخشایار شاهداریوش سوم: شهریار نگون بختمهرداد اولشاپور اولمانیشاپور ذوالاکتافانوشیروانمزدکخسرو پرویزیزدگرد سوم : شهریار نگون بخت ساسانیهرمزانفیروز (ابو لولو)سلمان فارسیابومسلم خراسانییعقوب لیث صفارخواجه نظام الملکحسن صباحخواجه نصیرالدین طوسیسلطان جلال الدین خوارزم شاهشاه اسماعیل صفویشاه عباس بزرگنادرشاهکریم خان زندلطفعلی خان زندفتحعلی شاه قاجارمیرزا تقی خان امیرکبیرباقرخان سالار ملیستارخان سردار ملیدکتر محمد مصدقمرتضی مطهریرجائیدکتر محمد جواد باهنرآیت الله خامنه ایامام خمینی (ره )باربدابن مقفعخوارزمیمحمد زکریای رازیفارابیرودکیفردوسیابن سیناابوریحان بیرونیعطار نیشابورینظامیحکیم عمر خیاممولویعبدالقادر حافظ مراغی «مراغهای »سعدیحافظعبید زاکانیجامیملاصدرای شیرازیمیرعماد حسنی قزوینیعلیرضا عباسیمیرزا عبدا...غلامحسین درویشمحمد غفاری (کمال الملک)نیما یوشیجپروین اعتصامیعلی اکبر دهخداجلال آل احمدسهراب سپهریدکتر حسابیمنابع و مآخذ