
فوبیا ترسی است غیرواقعی، شدید و طولانی مدت از یک جسم، شخص، حیوان یا موقعیت. فوبیا نوعی اختلال اضطراب است. شخصی که فوبیا دارد یا سعی می کند از چیزی که ترس ایجاد میکند اجتناب کند یا آن را با اضطراب و پریشانی فراوان تحمل می کند.بعضی از فوبیا ها بسیار خاص و محدود هستند.برای مثال، یک شخص ممکن است فقط از عنکبوت (arachnophobia) یا گربه (ailurophobia) بترسد. در این مورد، شخص با دوری کردن از چیزی که می ترسد، نسبتاً بدون اضطراب زندگی می کند. بعضی دیگر از فوبیا ها در مکان ها یا موقعیت های گسترده تر دردسرساز می شوند. برای مثال، علائم ترس از ارتفاع (acrophobia) می تواند با نگاه کردن به بیرون از پنجره اداره یا با رانندگی روی پل های مرتفع بروز کنند. ترس از فضاهای محصور یا تنگناهراسی (claustrophobia) می تواند با سوار شدن به آسانسور یا استفاده از دستشویی کوچک تشدید شود. افرادی که این فوبی ها را دارند ممکن است نیاز به ایجاد تغییرات چشمگیر در زندگی خود باشند. در موارد شدید، فوبیممکن است عامل تعیین کننده اشتغال، محل کار، مسیر رانندگی، فعالیت های اجتماعی و تفریحی، یا محیط خانه شخص باشد. فوبیا سه نوع اصلی دارد: • فوبیا خاص (فوبیا ساده). در این حالت که رایج ترین شکل فوبی است، افراد ممکن است از حیوانات خاص (مانند سگ، گربه، عنکبوت، مار)، افراد خاص (همچون دلقک، دندانپزشک، دکتر)؛ محیط های خاص (همچون مکان های تاریک، رعد و برق ها، مکان های بلند)، یا موقعیت های خاص (مانند پرواز با هواپیما، سوار شدن به قطار، قرار گرفتن در یک فضای محصور) بترسند. این شرایط لااقل تا حدودی ژنتیکی (ارثی) هستند و به نظر می رسد در خانواده ها وجود داشته باشند. • فوبیا اجتماعی (اختلال اضطراب اجتماعی). افراد با فوبی اجتماعی از موقعیت های اجتماعی که ممکن است در آنها ممکن است تحقیر شده، شرمسار شده یا مورد قضاوت دیگران قرار گیرند می ترسند. آنها خصوصاً زمانی مضطرب می شوند که افراد حاضر در آن موقعیت را نمی شناسند. این ترس می تواند محدود به عملکرد مانند سخنرانی کردن، کنسرت یا ارائه کاری باشد. یا می تواند عمومی تر باشد به طوری که شخص با فوبی از بیشتر موقعیت های اجتماعی مانند غذا خوردن در ملأ عام یا استفاده از دستشویی عمومی اجتناب کند. به نظر می رسد که فوبی اجتماعی در خانواده ها وجود داشته باشد. افرادی که در کودکی خجالتی یا منزوی بودند یا تجربه های اجتماعی منفی یا ناخوشایندی داشته اند، بیشتر در معرض این اختلال قرار دارند. • Agoraphobia (هراس از مکان های باز) ترس از قرار گرفتن در مکان های عمومی است که خروج ناگهانی از آنها ممکن است سخت یا خجالت آور باشد. شخص با Agoraphobia ممکن است از رفتن به سینما یا کنسرت یا سفر با اتوبوس یا قطار اجتناب کند. این نوع فوبی مجزا است زیرا با وحشت زدگی (ترس شدید بعلاوه علائم جسمانی ناراحت کننده هچون لرزه، تپش قلب و عرق کردن) مرتبط است. فوبیا های کودکی غالباً بین سنین 5 و 9 سال رخ داده و معمولاً مدت کوتاهی دوام دارند. فوبی های با دوام بیشتر بد از دوران کودکی آغاز می شوند، خصوصاً در افراد حدود بیست ساله. فوبی های بزرگسالان معمولاً چندین سال طول می کشد و احتمال اینکه به خودی خود رفع شوند کمتر است. بدون درمان مناسب، فوبی می تواند خطر انواع دیگر بیماری های روانی خصوصاً سایر اختلالات اضطراب، افسردگی و سوء مصرف مواد را افزایش دهد. علائم فوبیا عبارتند از: • احساس بیش از اندازه، ناراحت کننده و مداوم ترس یا اضطراب که با جسم، فعالیت یا موقعیت خاصی بروز می کند. • احساسات یا غیرمنطقی هستند یا نامتناسب با تهدیدات واقعی. برای مثال، اگرچه هر کسی ممکن است از یک سگ آزاد و تهدید کننده بترسد اما اکثر افراد از یک سگ آرام، ساکت و تحت کنترل فرار نمی کنند. • اجتناب و دوری از جسم، فعالیت یا موقعیتی که فوبی را تشدید می کند. چون افرادی که فوبی دارند تشخیص می دهند که ترس آنها بیش از اندازه است، اغلب از علائمی که دارند خجالت می کشند. برای جلوگیری از شرم یا علائم اضطرابآنها از موارد تشدیدکننده فوبی دوری می کنند. • علائم جسمی مرتبط با اضطراب. این علائم می تواند شامل لرزش، تپش قلب، عرق کردن، تنگی نفس، سرگیجه، تهوع یا علائم دیگری باشند که منعکس کننده پاسخ "جنگ یا گریز" بدن نسبت به خطر هستند. (چنین علائمی ممکن است به تشخیص اختلال وحشت منجر شود). تشخیص یک حرفه ای سلامت روانی احتمالاٌ در مورد علائم فعلی و سابقه خانوادگی سئوال کند، خصوصاً این که آیا سایر اعضای خانواده نیز فوبی داشته اند یا نه. شما ممکن است هر تجربه یا ترومایی را که سبب ایجاد فوبی شده است—برای مثال، حمله یک سگ منجر به ترس از سگ—را گزارش کنید. شاید بحث از عکس العمل شما – اندیشه ها، احساسات و علائم جسمانی شما – هنگام مواجهه با چیزی که از آن می ترسید مفید باشد. همچنین، توضیح دهید که برای اجتناب از موقعیت های ترسناک چه کار می کنید و اینکه فوبی چگونه زندگی روزمره، از جمله روابط شغلی و شخصی، شما را متأثر می سازد. دکتر شما در مورد افسردگی و استفاده از مواد از شما سئوال می کند زیرا بیشتر افراد با فوبی این مشکلات را نیز دارند. مدت زمان مورد انتظار در کودکان، فوبیا های خاص می توانند مشکلات کوتاه مدتی باشند که در عرض چند ماه از بین می روند. در بزرگسالان، حدود 80% از فوبیا های جدید تبدیل به شرایط مزمن (بلند مدت) می شوند که بدون درمان مناسب برطرف نمی شوند. پیشگیری هیچ راهی برای جلوگیری از آغاز یک فوبیا وجود ندارد. با این حال، درمان می تواند تأثیر منفی اختلال را کاهش دهد. درمان درمانی فوبیا معمولاً ترکیبی از روان درمانی و دارودرمانی است. • فوبیا خاص. درمان شناختی-رفتاری می تواند مفید باشد، خصوصاً روندی که درمان از راه حساسیت زدایی یا درمان از راه مواجهه نامیده می شود. در این روش شما به تدریج با پای خود و تحت شرایط کنترل شده در معرض چیزی قرار می گیرید که از آن می ترسید. وقتی شما در معرض آن عامل قرار می گیرید، یاد می گیرید که از طریق آرامش، کنترل تنفس یا سایر راهبردهای کاهش اضطراب بر ترس خود غلبه کنید. برای درمان کوتاه مدت فوبی ها، دکتر ممکن است داروی ضداضطراب تجویز کند. اگر فوبی فقط گاه گاهی پیش می آید، مانند ترس از پرواز، استفاده از دارو می تواند محدود شود. • فوبیا اجتماعی. اگر فوبیا اجتماعی شما روی یک عملکرد خاص (برای مثال، ارائه یک سخنرانی یا اجرای یک کنسرت) متمرکز باشد، دکتر شما ممکن است یک داروی بتابلوکر همچون پروپرانولول (ایندرال) تجویز کند. این دارو را می توان درست قبل از انجام آن کار مصرف کرد. این دارو اثرات جسمی اضطراب (تپش قلب یا لرزش انگشتان) را تعدیل می کند اما معمولاً بر هشیاری مورد نیاز برای صحبت کردن یا مهارت مورد نیاز برای نواختن آلت موسیقی اثر نمی گذارد. برای اشکال عام تر یا بلندمدت تر فوبیا اجتماعی، دکتر شما ممکن است یک داروی ضدافسردگی، معمولاً یک SSRI (مهارکننده انتخابی بازجذب سورتونین) همچون سرترالین (زولوفت)، پاروکستین (پاکسیل) یا فلوئوکستین (پروزاک) تجویز کند. اگر SSRI مؤثر نشد، دکتر می تواند یک داروی ضد افسردگی یا ضد اضطراب دیگر تجویز کند. درمان شناختی-رفتاری نیز برای بیشتر افراد با فوبی اجتماعی، هم در محیط فردی و هم گروهی، مؤثر است. • درمان این اختلال شبیه به درمان اختلال وحشت زدگی است. درمان دارویی شامل داروی ضدافسردگی SSRI یا داروهای دیگر، همچون کلومیپرامین (آنافرانیل) و ایمیپرامین (توفرانیل) و داروهای ضداضطراب بنزودیازپین، همچون کلونازپام (آنافرانیل)، دیازپام (والیوم) و لورلزپام (آتیوان) است. روان درمانی نیز مفید است، خصوصاً درمان شناختی-رفتاری. زمان تماس با یک حرفه ای اگر ترس ها و اضطراب هایی که آرامش خاطر شما را به هم می زنند، با روابط شخصی شما تداخل دارند، یا مانع کارکرد عادی شما در خانه، مدرسه یا محل کار می شوند برای شما دردسر ساز شده اند، در اولین فرصت ممکن قرار ملاقاتی با دکتر خود بگذارید. منبع: شفاف

شاید از نظر شمایی که نمیتوانید 5 دقیقه در مورد گرفتن یک تصمیم ساده با همسرتان حرف بزنید و بیآنکه میانهتان شکراب شود از پای میز مذاکره بلند شوید، مردها عجیبترین آدمهای روی زمین باشند. اما واقعیت این است که مردها چندان هم عجیب نیستند. اغلب آقایان الگوهای واحدی برای فکر کردن و واکنش نشان دادن دارند و البته از آنجا که اغلب خانمها هم به شیوههای ثابتی میخواهند با همسرشان وارد گفتوگو شوند و حاضر نیستند با آزمون و خطا این روشها را تغییر دهند، شانس ختم به خیر شدن بحثهای زن و شوهری پایین میآید. اما باور کنید که توی دست گرفتن رگ خواب همسرتان کار سختی نیست و اگر برخی ریزهکاریها را رعایت کنید، میتوانید بدون بالا رفتن صدا یا برگرداندن رویتان، گفتوگوی امروزتان با آقای همسر را به سرانجام برسانید. ما این نکات ساده اما مهم را با شما در میان میگذاریم. قبل از تصمیم گرفتن چرت بزنید اگر شما هم از آن دسته خانمهایی هستید که بیمقدمه و در یک لحظه مهمترین تصمیمهای زندگیشان را میگیرند و انتظار دارند همسرشان گوش به فرمانشان شود، خبر خوبی برایتان نداریم. گذشته از اینکه مردها نمیتوانند مثل شما در لحظه تصمیمگیری کنند، باید بدانید که خود شما هم پیش از چیدن برخی مقدمات نمیتوانید بهترین تصمیم را بگیرید. اگر فکری به سرتان زده، پیش از آنکه با همسرتان آن را در میان بگذارید، خودتان را به یک چرت نیم ساعته مهمان کنید. محققان میگویند، چرت زدن قدرت تصمیمگیری را بالا میبرد و به افکار شما سر و سامان میدهد؛ پس بخوابید و بگذارید فکری که به سرتان زده تهنشین شود و اگر بعد از بیداری باز هم در موردش مصمم بودید، آن را با همسرتان در میان بگذارید. پازل را کامل کنید پیش از آنکه همسرتان را به بیتوجهی محکوم کنید، به شرایطی که برای بحث کردن انتخاب کردهاید نگاه کنید. مردها مثل خانمها نمیتوانند چند کار را در یک زمان انجام دهند و اگر همسرتان مشغول سفت کردن پیچهای در هست یا برنامه نود میبیند، نمیتوانید از او انتظار داشته باشید با شما در مورد چیزهایی که تمام روز به آنها فکر میکردید صحبت کند و بیمقدمه تصمیمش را هم بگیرد. بهتر است زمانی که همسرتان در وضعیت مناسب است از او بپرسید که آیا آماده گفتوگو هست و بعد هم به جای اینکه در لحظه گفتوگو منتظر پاسخ نهاییاش باشید، از همسرتان بخواهید به حرفهایتان فکر کرده و چند ساعت بعد نتیجه را اعلام کند. البته نباید این احتمال که همسرتان فکر کردن به حرفهای شما را فراموش خواهد کرد را هم نادیده بگیرید و از چنین اتفاقی تعجب کنید. خودتان را جای دیگران نگذارید اگر مواد لازم برای گرفتن تصمیمتان، اطلاعاتی است که دیگران به شما دادهاند یا برداشتهایی است که با مشاهده زندگی آنها پیدا کردهاید، باید بگوییم خطر بزرگی تهدیدتان میکند. درست است که شما میتوانید از سختیها و شکستهای دیگران درس بگیرید و البته با نگاه کردن به موفقیتهایشان چند قدم به پیدا کردن کلید موفقیت نزدیک شوید. اما یادتان نرود شما دقیقا در شرایط آنها نیستید و ممکن است آنها هم با قرار گرفتن در موقعیت شما، تصمیمی متفاوت از آنچه امروز میگیرند را انتخاب کنند. اگر دوستتان آزادی زیادی دارد اما همسرتان شما را محدود میکند، چاره کار شما دقیقا الگو گرفتن از سبک زندگی او نیست. شما قرار نیست تا پایان عمر بسوزید و بسازید اما برای گرفتن تصمیمهای تازه، باید قدمبهقدم پیش بروید و مقدمات تغییر را پیش از اتفاق افتادن تغییر فراهم کنید. شما نمیتوانید از همسرتان انتظار داشته باشید باورهایی که سالهای سال در ذهن و زندگیاش خانه کردهاند را یکشبه کنار بگذارد و با همه تصمیمهای شما همراه شود. گاهی برای رسیدن به نتیجه دلخواهتان به زمان و صبوری بیشتری نیاز دارید. از هیچ چیز تعجب نکنید شما نمیتوانید تصمیمی تازه بگیرید و هیچ پیامدی را در زندگیتان احساس نکنید. همه راههای تازهای که انتخاب میکنید، هزینههایی را هم به زندگیتان تحمیل میکنند. گرچه شما قبل از رفتن از آن راهها باید هزینههایشان را هم محاسبه کنید اما فراموش نکنید که بخشی از پیامدهای آن اتفاقها از چشم شما پنهان میماند و تا زمانی که در شرایط پیش آمده قرار نگیرید، نمیتوانید احساسشان کنید. به همین دلیل اگر همسرتان همیشه به تغییرها به شیوه خاصی واکنش نشان میداده، باید انتظار کمی تعدیل شدن واکنش یا تشدید شدنش در این گفتوگو را داشته باشید و از چنین پیشامدهایی تعجب نکنید. گذشته از این همسرتان هم مثل همه آدمها ممکن است خطقرمزهایی داشته باشد و عجیب نیست اگر شما از برخی از این خطقرمزها بیخبر باشید. به همین دلیل است که گاهی به خیال خودتان یک بحث ساده را پیش میکشید اما با واکنش اغراق شده او روبهرو میشوید. این موقعیت دقیقا همان موقعیتی است که نادانسته در آن از خطقرمزهای پنهان همسرتان عبور کردهاید. معدهتان را پر نکنید وقتی میخواهید در مورد یک موضوع مهم بحث کنید و تصمیم بگیرید، شکمتان را از غذا پر نکنید. محققان ثابت کردهاند که وقتی غذای سبکی میخورید و نه با افت قند خون و نه با سنگینی معده روبهرو هستید، بهتر میتوانید فکر کنید. گفتیم که قبل از گرفتن تصمیم نهایی، باید یک چرت بزنید. حالا اگر آرامش بدن و ذهنتان را با چنین تغذیهای هم همراه کنید، شانستان در زدن تیر به هدف و بالا بردن توانتان برای راضی کردن همسرتان بالا میرود. حتی اگر ساعتها از غذاخوردنتان گذشته، حتما قبل از بحث یک میانوعده میل کنید؛ چراکه وقتی میزان گلوکز خون شما پایین است، مغزتان ناگهانی واکنش نشان میدهد و نمیتواند عواقب واکنشهایی که نشان میدهد را پیشبینی کند. پشت دیوار ترس قایم نشوید ترس از باخت میتواند باعث عقبنشینی شما شود. عجیب نیست که وقتی پاسخ منفی همسرتان را میدانید، حتی فکر مذاکره کردن با او را هم نکنید. تحمل کردن چیزهای آزاردهنده بهخاطر ترس از باختن در گفتوگوهای زن و شوهری یا ترس از دعواهای زناشویی، یکی از خطرناکترین اتفاقاتی است که در کمین شما نشسته است. تصور نکنید یک زندگی بیدعوا و بحث، زندگی موفقی است. روانشناسان میگویند نبودن تنش و دعوا یکی از زنگخطرهایی است که میتواند از رو به پایان بودن خوشبختی شما خبر دهد. نگران نباشید؛ قرار نیست جنجال بزرگی درست کنید. قرار است با زبان درست و در شرایط مناسب حرفی که فکر میکنید درست است را بزنید و برای خلاص شدن از وضعیتی که هر روز آزارتان میدهد، کاری کنید. درهای گفتوگو را نبندید این بار هم به نتیجهای که میخواستید نرسیدید؟ اشکالی ندارد. شما هنوز هم برای تغییر دادن مسیر زندگیتان و اصلاح کردن برخی ایرادهایی که به رابطهتان وارد میدانید زمان دارید. اگر امروز در بحث در مورد یک موضوع خاص به نتیجهای که میخواستید نرسیدید، نباید ماجرا را تمامشده بدانید. شاید این بار هم درجا زده باشید و دستاوردی نداشته باشید، شاید هم تنها یک قدم به حل مشکل نزدیکتر شده باشید؛ مهم این است که شما نظرتان را به همسرتان گفتهاید و بیهوده او را در این خیال که همه چیز ایدهآل است نگه نداشته باشید. مطمئن باشید بیان نارضایتی اولین و مهمترین قدم در خلاص شدن از آن است. حاشیهساز نشوید شما هر روز و هر لحظه که با همسرتان زندگی میکنید، یک قدم به شناختنش نزدیکتر میشوید. احتمالا همین حالا که این مطلب را میخوانید، میتوانید بگویید همسرتان از چه حرفها و جملاتی بدش میآید یا در چه شرایطی دوست ندارد بحث کند. پس این بار که برای گفتوگو پیشقدم شدید، این پیشفرضها را به یاد بیاورید. گذشته از این، با زدن مثالهایی در مورد خانواده و دوستان او، بیجهت باعث گارد گرفتنش نشوید. شما یک هدف مشخص دارید و از منظر دید خودتان و باتوجه به شرایطتان در مورد آن صحبت کنید. وقتی با حاشیهسازی بیجهت همسرتان را آشفته و مضطرب کرده و گفتوگو را به میدان مبارزهای تبدیل میکنید که همسرتان خود را در آن بازنده میبیند، انگیزه او برای بردن به شیوههای ناجوانمردانه را هم بیشتر میکنید. پوست بترکانید روی همسرتان، رفتارها و حرفهایش ذرهبین بگذارید؛ نه به این دلیل که اشتباهات او را بزرگتر ببینید بلکه برای پیشبینی کردن خواستهها و واکنشهایش با دقت به لحظهلحظه زندگی او خیره شوید. درست است که همه آدمها و البته همه مردها از کلیشههای رفتاری مشابهی پیروی میکنند اما نباید فراموش کنید که همسرتان در نوع خود یک مرد منحصربهفرد است که ممکن است بسیاری از رفتارهایش در آن کلیشهها نگنجد؛ پس به جای اینکه از نویسندهها و مشاورها انتظار داشته باشید همه چیز را با شما در میان بگذارند، خودتان برای خودتان یک کارگاه همسرشناسی برگزار کنید. منبع: سیب سبز

راه موفقیت، پیچیده و غیرقابل دسترس نیست. کافی است قوانین آن را یاد بگیریم و در زندگی بهکار ببریم.هرچند موفقیت و احساس خوشبختی ارتباط تنگاتنگی دارند، ولی برخلاف آنچه به نظر میرسد موفقیت بهندرت منجر به احساس شادی پایدار میشود. لحظهی دستیابی به اهداف، شیرینی وصفناپذیری دارد؛ اما برای اغلب افراد، این لذت زودگذر است و خیلی سریع عادی میشود. ما دائم در جستجوی موفقیتهای جدید هستیم؛ چون موفقیت هر چقدر هم که بزرگ باشد، اندکی بعد تازگی خود را از دست میدهد. هنگامی که شما در نهایت به هدفی که در سر داشتهاید دست مییابید، ناگهان با اهداف جدید و غیرمنتظره روبهرو میشوید. اما شادی و رضایت حاصل از بعضی موفقیتها برای مدتی طولانی بعد از هیجان اولیه باقی خواهد ماند. افراد موفق و خوشبخت، همیشه و در همهی جوامع ویژگیهای مشترکی داشتهاند. محققان دانشگاه هاروارد دربارهی افرادی که موفقیتهای چشمگیر به دست آورده بودند، تحقیق کردند. هدف آنها از این تحقیق، شناخت و تجزیه و تحلیل کارهایی بود که این افراد به طرزی متفاوت از مردم عادی انجام میدادند. آنها دریافتند افرادی که برای مدت طولانی موفق و خوشبخت بودهاند، همهی فعالیتهایشان را پیرامون ۴ اصل سازماندهی میکنند. آنها فعالیتهایی را دنبال میکنند که: رضایت و خشنودی آنها را به همراه داشته باشد. نتیجهی ملموس و محسوس به دست دهد. روی افراد مهم زندگیشان تأثیر مثبت داشته باشد. ارزشها و دانش آنها را به آیندگان منتقل کند. برای اینکه شما نیز جزو افراد موفق شوید، کارهایی که انجام میدهید باید این ۴ اصل را در بر بگیرد. در صورت نادیده گرفتن حتی یکی از آنها، این احساس به شما دست میدهد که باید بیشتر کار کنید یا کار متفاوتی انجام بدهید. در این مقاله به مطالعهی رفتارهای متفاوتِ انسانهای موفق و خوشبخت میپردازیم. آنها پر از شور و هیجان هستند از مهمترین عوامل موفقیت، شور و اشتیاق است که هیجان مورد نیاز را برای شروع کار و تحمل سختیهای مسیر ایجاد میکند. افراد موفق خود را کاملا وقف آنچه میخواهند، میکنند. «جین گودال» دانشمند رفتارشناسی جانوران و مردم شناسی، در ۲۶ سالگی برای مطالعه و تحقیق دربارهی شامپانزهها، خانهاش در انگلستان را ترک و به تانزانیا مهاجرت کرد. او تمام زندگیاش را صرف انجام کاری کرد که از آن لذت میبرد و الهامبخش افراد بسیاری بود تا آرزوهایشان را فراموش نکنند و علایقشان را دنبال کنند. برخلاف جریان آب شنا میکنند افراد موفق و شاد با تمام وجود اشتیاق، علاقه، هدفها و ارزشهایشان را دنبال میکنند و هرگز از موانع و ریسک کردن نمیترسند. تصور کنید اگر «بیل گیتس» برای اینکه تمام انرژی خود را صرف مایکروسافت کند، دانشگاه را رها نمیکرد؛ یا «ریچارد برانسون» در ۱۶ سالگی مدرسه را ترک نمیکرد، یا «استیون کینگ» هر ثانیهی اوقات فراغتش را به نوشتن رمان اختصاص نمیداد، دنیای امروز ما چه چیزهایی را از دست میداد! کارِ شروع کرده را حتما به پایان میرسانند مطرح کردن ایدههای فوقالعاده، وقتی آنها را اجرایی نکنید، هیچ ارزشی ندارد. شادترین و موفقترین افراد، مشتاقِ کارکردن در مشکلات و سختیها هستند. آنها وقتی تصمیم به انجام چالشهای تازه میگیرند، تا آخرین مرحله را در نظر مجسم میکنند و تا رسیدن به هدف دست از تلاش برنمیدارند. انعطافپذیر هستند این افراد اشتباه میکنند و از آن درس میگیرند. فاجعه نیست اگر گاهی اوقات احمق به نظر برسید. ذهن خود را برای اشتباه کردن و تجربهی چالشهای بزرگ آماده کنید. در پژوهش اخیر که در کالج «ویلیام اند مری» انجام شد؛ محققان پس از مصاحبه با بیش از ۸۰۰ داوطلب، دریافتند که موفقترینِ این افراد دو ویژگی مشترک داشتند: ناکامی را در ذهن خود تصور نمیکردند. به قضاوت مردم دربارهی خودشان اهمیت نمیدادند. به عبارت دیگر وقت و انرژیشان را با استرس و فکرِ شکست و نگرانی دربارهی نظر دیگران از دست نمیدادند. آنها شکست را قدمی کوچک و ضروری در راه دستیابی به اهداف میدیدند و باور داشتند گرچه شکست نتیجهی مطلوب نیست، اما قسمتی از موفقیت است. سلامتی، اولویت زندگی آنهاست سلامتی، موفقیت و خوشبختی با هم مرتبط هستند. افراد موفق، موفقیت را در گرو سلامت فیزیکی خود میبینند. بر همین اساس آنها همواره تلاش میکنند عادتهای سلامتی را تمرین کنند. از مهمترین این عادات، خواب خوب (که با استرس مقابله میکند، تمرکز را افزایش میدهد و خلق و خو را بهبود میبخشد)، تغذیهی سالم (کمک به تمرکز) و ورزش ( افزایش سطح انرژی و بالا رفتن اعتمادبهنفس) است. روی سختیها و مشکلات تمرکز نمیکنند اگر بر مشکلات تمرکز کنید، دچار استرس و هیجانات منفی میشوید که اجرای اهداف را به تأخیر میاندازد؛ در حالیکه اگر به راهحلها توجه کنید قطعا کارایی بیشتری خواهید داشت. آنها از موفقیت دیگران خوشحال میشوند این افراد به ارزش خود واقف هستند و خود را باور دارند. آنها معتقدند که موفقیت دیگران دیدشان را باز میکند و فرصتهای ممکن را به آنها نشان میدهد. آنها از موفقیتهای دیگران شاد و برای آنها ارزش قائل میشوند اما هرگز خود را با کسی مقایسه نمیکنند. فراتر از مرزها زندگی میکنند این افراد خارج از چهارچوبِ فکرِ دیگران فکر میکنند. منظور از تفکر خارج از چهارچوب، خلاقیت و نوآوری است. آنها هنجار مربوط به خود را میسازند و از عدم پذیرش رفتارشان توسط دیگران هراس ندارند. در حالیکه دیگران در محدودهی امن و آسایش خود ایستادهاند، افراد موفق خارج از این محدوده، خود را به چالش میکشند و در معرض افکار و ایدههای جدید قرار میدهند. ذهنشان را باز نگاه میدارند داشتن ذهن باز به معنی تمایل به بررسی ایدههای جدید و متفاوت است. افراد موفق میدانند که هر دیدگاهی به نوبهی خود فرصت رشد آنها را فراهم میکند. آنها قادرند نظرشان را در مواجهه با واقعیات و اتفاقات جدید تغییر دهند و به مسائل و مشکلات از زاویهی دید متفاوت نگاه کنند. یکی از راههای باز نگاه داشتن ذهن این است که سعی کنید از هر مکالمهای حداقل یک نکتهی مفید به دست آورید. اجازه نمیدهند هیچکس شادیشان را محدود کند اگر شادی شما در گرو مقایسهی خودتان با دیگران باشد، خوشحالیتان دیگر کاملا متعلق به خودتان نخواهد بود. افراد موفق وقتی در مورد کاری که انجام دادهاند احساس خوبی دارند، اجازه نمیدهند افکار یا اعمال هیچکس آنها را تحت تأثیر قرار دهد. غیرممکن است که ما به عنوان موجودات اجتماعی نسبت به نظرات دیگران هیچ عکسالعملی نداشته باشیم؛ ولی باید بدانیم که هرگز آنقدر که دیگران میگویند خوب یا بد نیستیم. پس بهتر است همیشه با دیدهی شک و تردید به نظرات دیگران بنگریم. منبع: الو دکتر

سازمان بهداشت جهانی به تازگی گزارشی درباره ضرورت«حفظ سلامت روحی در شرایط بحرانی» به همراه راهکارهایی در این باره منتشر کرده است. واقعیت های کلیدی مردم در طول وضعیت های بحرانی و پس از طی آن دوره، تا مدت ها از طیف گسترده ای از مشکلات روحی و روانی رنج می برند. مردم بدون شک در صورتی بهبود خواهند یافت که احساس امنیت، همبستگی،آرامش و امیدواری داشته باشند و همچنین به حمایت های اجتماعی، جسمی و روحی دسترسی داشته و راه هایی برای کمک به خود بیابند. همگان در این رابطه اتفاق نظر دارند که مجموعه ای از خدمات و اقدامات اساسی (از خدمات و اعمال بنیادی در بخش های ابتدایی تا اقداماتی تخصصی در سطوح بالا) برای کمک به کشورها طراحی و تدوین شود که راهکارها را با نیازهای جامعه و مهارت های مناسب تطبیق دهد. سازمان بهداشت جهانی توصیه می کند که حداقل یک عضو ناظر در هر مرکز بهداشت عمومی در موقعیت های بحرانی که نیاز به اقدامات بشر دوستانه است، وجود داشته باشد تا به نظارت و ارزیابی و مدیریت مشکلات روحی و روانی اقدام کند. شرایط بحرانی، علی رغم ماهیت تراژیک و عواقب سوء آن روی سلامت روان افراد، همچنین به مثابه فرصتی برای ایجاد نظام های بهتر سلامت روان برای مردمی است که به آنها نیاز دارند. تلاش برای بهبود سلامت روان در سطح جهانی در صورتی سرعت بیشتری خواهد یافت که در هر بحرانی تلاش برای کسب منافع کوتاه مدت به سوی منافع بلند مدت معطوف شود. سلامت روان برای رفاه عمومی، افزایش میزان کارآیی و قابلیت تطبیق افراد، جوامع و کشورهایی که در حال بازسازی پس از بحران هستند، بسیار ضرورت دارد. پیش زمینه های موضوع در طول و پس از دوره بحران، مردم از طیف وسیعی از مشکلات روحی و روانی، رنج می برند. برخی از مردم، پس از وقوع بحران، اختلالات روحی را تجربه می کنند در حالی که برخی دیگر از مردم پیش از بحران چنین اختلالات روحی را تجربه کرده اند که با وقوع بحران ها شدت بیشتری می یابد. کسانی که از پیش از وقوع بحران، دچار اختلالات روحی بوده اند، اغلب به کمک بیشتری نسبت به سایرین نیاز دارند. سازمان بهداشت جهانی توصیه می کند که کمک های اولیه روحی شامل کمک های عملی، حمایتی و انسانی به افرادی که از بیماری های روحیِ پس از وقوع بحران ها رنج می برند، اختصاص داده شود. این حمایت ها و کمک ها بایستی در راستای حفظ کرامت افراد، فرهنگ و توانایی های آنها باشد و هم حمایت های اجتماعی و هم حمایت های روحی و روانی را در برگیرد. روانکاوی و روان پزشکی، برای حل مشکلات روحی و روانی افراد بسیار ضروری است. همچنین جوامعی که تحت تاثیر بحران های مختلف هستند به دسترسیِ طولانی مدت به خدمات بهداشت روان برای درمان طیف گسترده ای از معضلات و مشکلات این حوزه نیازمندند. تاثیر شرایط بحرانی و نامساعد برخی از مشکلات روحی و روانی به وسیله شرایط بحرانی و نامساعد به وجود می آیند، برخی از آنها در واکنش به یک حادثه و رویداد هستند و برخی دیگر مشکلات روحی هستند که از پیش وجود داشته اند و تحت تاثیر بحران ها شدت یافته اند. مشکلات اجتماعی قابل توجه وضعیت های بحرانی مانند جدایی خانواده، ناامنی، تبعیض، مشکلات مادی، بی اعتمادی و از دست دادن بخش عمده ای از امکانات زندگی. مشکلاتِ اقدامات بشردوستانه عبارتند از: ازدحام بیش از حد، عدم حفظ حریم خصوصی در اردوگاه ها، از دست دادن حمایت های سنتی مشکلات از قبل موجود مانند تعلق به یک گروه به حاشیه رانده شده. مشکلات روحی و روانی مشکلات از قبل موجود: افراد مبتلا به افسردگی، اعتیاد به الکل، اختلالات روانی شدید مثل اسکیزوفرنی وضعیت های بحرانی و نامساعد: غم و اندوه، پریشانی و بی قراری، الکل و مواد مخدر، افسردگی و اضطراب از جمله اختلال استرس پس از سانحه مشکلات اقداماتِ بشردوستانه: اضطراب به دلیل فقدان اطلاعات در مورد توزیع مواد غذایی و یا چگونگی به دست آوردن خدمات اساسی علائم مشکلات روحی و روانی برخی از علائم وجود دارد که نشان دهنده ی پریشانی و ناراحتی افراد در مواجهه با یک بحران است که عبارتند از : علائم جسمانی: سردرد، خستگی، از دست دادن اشتها و دردگریه، غم و اندوه شدیداضطراب، ترسگارد گرفتن و آشفتگی و بی قراریبی خوابی و کابوس دیدنتحریک پذیری و خشماحساس گناه و شرمسراسیمگی و خیرگی سردرگمی و حواس پرتی (در حدی که شخص نام خود و یا جایی که در آن است را فراموش می کند) و بی توجهی به مراقبت از خود یا فرزندان تمام افرادی که وضعیت بحرانی یا نامساعد را تجربه می کنند، به پشتیبانی و حمایت نیاز دارند. اکثر مردم می توانند با مرور زمان بهبود یابند به شرطی که قادر شوند نیازهای اساسی خود را برآورده کنند و راه هایی برای بازگشتن به حالت طبیعی و عادی بیابند و همچنین در هنگام نیاز، حمایت های لازم را دریافت کنند. هنگامی که این علائم در عملکردهای روزانه افراد اختلال ایجاد کند، آنها به مدیریت های بالینی نیاز دارند. واکنش های موثر به شرایط بحرانی شواهد و تجربیات ثابت کرده است، افرادی که احساس امنیت، همبستگی، آرامش و امیدواری دارند، به حمایت های عاطفی، جسمانی و اجتماعی نیاز دارند و راه هایی برای کمک به خودشان بعد از وقوع یک اتفاق ناخوشایند می یابند و اثرات مشکلات روحی و روانی را در طولانی مدت، بهبود ببخشند. سازمان بهداشت جهانی و همکاران آنها در سطح جهانی روی یک سری خدمات اساسی در سطوح پایه تا اقدامات تخصصی در سطوح بالا، متمرکز هستند به عنوان مثال خدمات بهداشت روانی بالینی، بایستی توسط متخصصان سلامت روانی همچون پرستاران روان پزشکی، روانشناسان و روان پزشکان به افراد ارائه شود. سازمان بهدشت جهانی همواره رهنمودهای لازم را در زمینه سلامت روحی و وضعیت های بحرانی به کشورها ارئه کرده است. این سازمان در سال 2016، اقدامات موثری در حوزه بهداشت روان را در کشورهایی چون جمهوری آفریقای مرکزی، گینه، عراق،لبنان، لیبریا، نپال، پاکستان،سیرالئون، سوریه، ترکیه، اوگاندا، اوکراین، نوار غزه و یمن صورت داده است. رهنمودها و راهکارهای سازمان بهداشت جهانی، در زمینه بهداشت روانی، به وسیله بسیاری از سازمان های بین المللی مورد استفاده قرار می گیرد که در زمینه اقدامات بشردوستانه فعال هستند. منبع: الو دکتر

برخی ترفندها در پاک کردن و زدودن خاطرات منفی ازذهنمان تاثیرات زیادی خواهند گذاشت سعی کنید تجربه های منفی گذشته را مدام برای خود تکرار نکنید و روح و روان خود را با تنش مواجه نکنید فشار روانی خود را کاهش دهید و سعی کنید خاطرات خوب را جایگزین خاطرات بدتان کنید. یکی از جملاتی که همه افراد هنگام دلداری دادن کسی در مواقع ناراحتی این است که با گذشت زمان این خاطره بد فراموش می شود. اما فقظ گذشت زمان برای پاک کردن این خاطره بد از لوح ذهن ما کافی است. یا باید خودمان نیز برای این کار تلاش کنیم؟ پژوهش جدید محققان آمریکایی حاکی از آن است که فکر کردن در مورد فضای یک خاطره بد میتواند باعث کمتر شدن فشار روانی آن شود. به گفته روانپزشکان، به یاد آوردن احساسهای مربوط به یک تجربه شخصی منفی، همچون اینکه چه اندازه غمگین بوده یا چقدر احساس آشفتگی میکردهاید، میتواند باعث احساس پریشانی و اندوه شود. خصوصا زمانی که نمیتوانید از فکرکردن به این خاطرات دست بردارید. تحقیقات جدید پیشنهاد میدهد برای کاهش این اثرات کافیست زمانی که این خاطرات منفی وارد ذهن شما میشوند به جای اینکه به فکر کردن درباره احساس خود در آن زمان بپردازید، به جزئیات فضایی ماجرا فکر کنید که روشی نسبتا ساده و موثر برای تسکین اثرات منفی این خاطرات است. محققان موسسه بکمن دانشگاه ایلینویز، با مطالعه مکانیزمهای رفتاری و عصبی مربوط به فرآیند اجتناب از احساسات در فرآیند یادآوری خاطرات شخصی، دریافتند که فکر کردن درباره عناصر فضایی این خاطرهها به طور قابل توجهی اثرات حسی آنها را کاهش میدهد. گاهی ما غرق در این فکر میشویم که در طول یک رخداد یا حادثه چه اندازه احساس اندوه یا پریشانی میکردیم و این یادآوری باعث میشود احساس بد و بدتری پیدا کنیم. این پدیدهای است که در افسردگی از آن به عنوان نشخوارکردن جنبههای منفی خاطرات یاد میشود. پروفسور فلورین داگلاس، روانشناس و یکی از همکاران این تحقیق گفت: ما دریافتیم که اگر به جای فکرکردن درباره احساساتی که در طول یک خاطره منفی داشتهاید، از احساسها صرفنظر کنید و درباره فضا و بستر رخداد آن خاطره بیندیشید- مثل دوستی که در آن زمان در آنجا ضور داشته یا اینکه هوا در آن روز چگونه بوده است، یا هر چیز غیرحسی که بخشی از آن خاطره است- در این صورت ذهن شما میتواند بدون هیچ تلاشی، از احساسهای ناخواسته همراه با آن خاطره دوری کند. وقتی خود را در سایر جزئیات غرق میکنید، ذهن شما معطوف به سایر چیزها میشود و شما دیگر تا این اندازه بر جنبههای احساسی منفی ماجرا متمرکز نمیشوید. این راهکار ساده، جایگزین مناسبی برای دیگر روشهای مدیریت احساسات همچون متوقفکردن یا ارزیابی دوباره است. در متوقفکردن احساسات، شما احساسات خود را در یک بطری فرضی جای میدهید و سعی میکنید آن را در یک جعبه بگذارید و دور بیندازید که این روشی موثر در کوتاه مدت است اما در طولانی مدت، میزان عصبانیت و افسردگی شما را افزایش میدهد. روش دیگری که معمولا برای مدیریت احساس پیشنهاد میشود، ارزیابی دوباره یا نگاه متفاوت به ماجرا و ساختن خاطره به گونهای است که دلتان میخواست باشد. این روش میتواند از نظر ذهنی، سخت و طاقتفرسا باشد در حالی که روش تمرکز بر جزئیات غیرحسی یک خاطره بسیار ساده است. این روش نه تنها به مدیریت احساس در کوتاهمدت کمک میکند، بلکه میتواند منجر به کاهش جنبههای سخت خاطرات منفی شود که مدتهاست ذهن شما را درگیر کرده است. منبع: دکترسلام

بسیاری از روانشناسان برای افرادی که در معرض نگرانی شدید و مشکلات کاری فراوان هستند، ورزشهایی مانند یوگا و تکنیکهایی مانند مدیتیشن را توصیه میکنند. اگر فرصتش را دارید در کلاسهای یوگا ثبتنام کنید و با تکنیکهای تن آرامی، آرامش را به خودتان هدیه بدهید.نگرانی، استرس و اضطراب دائما همراه برخی افراد است و از آن ها دور نمی شود برای کاهش این عارضه می توانید از برخی روش های موثر کمک بگیرید ورزش یوگا کمک زیادی به شما خواهد کرد می خواهیم راه حل های درمانی پیشنهادی روانشناسان را در مورد این بیماری بررسی کنیم . وقتی کسب و کاری راه میاندازید حتماً مشکلات و موانعی دارید که هر روز باید با آنها سروکله بزنید و البته گاهی هم از آنها شکست میخورید. همین باعث میشود در طول روز استرس، نگرانی و ناراحتیهای زیادی داشته باشید و به اصطلاح انرژی منفی اطرافتان زیاد باشد. با راه حلهای سادهای میتوانید این انرژیهای منفی را دفع کرده و با حس و حال خوب کارتان را ادامه دهید. چون ادامه داشتن و مزمن شدن این استرسها و نگرانیها روی عملکرد شما حتماً تأثیر منفی میگذارد. بسیاری از روانشناسان برای افرادی که در معرض نگرانی شدید و مشکلات کاری فراوان هستند، ورزشهایی مانند یوگا و تکنیکهایی مانند مدیتیشن را توصیه میکنند. اگر فرصتش را دارید در کلاسهای یوگا ثبتنام کنید و با تکنیکهای تن آرامی، آرامش را به خودتان هدیه بدهید. اگر هم فرصت ندارید میتوانید با یاد گرفتن چند تکنیک ساده در طول روز اثرات منفی مشکلات کاری را کم کنید. مثلاً تکنیک درست نفس کشیدن و تمرکز کردن که باعث میشود استرستان کم شود.شانههایتان را به پایین بیندازید و چشمهایتان را ببندید، ۴ ثانیه هوا را از طریق بینی به داخل بکشید، نفس را تا ۷ ثانیه نگه دارید و در طول ۸ ثانیه نفس را بیرون دهید. این کار را سه بار ادامه دهید. غیر از یوگا ورزشهای دیگر هم به آرامش، کاهش استرس و نگرانیها، کنترل خشم و البته سلامت جسمتان کمک میکنند. اگر فرصت دارید حداقل یک بار در هفته یا به صورت منظم به کلاس ورزش بروید. اگر وقت ندارید میتوانید از ورزشهای ساده مانند پیادهروی استفاده کنید. مسیری را بدون اتومبیل و پیاده طی کنید یا از فرصتهایی مانند رفتن دنبال بچهها و آوردنشان به خانه برای پیادهروی استفاده کنید. ورزش شما را شادابتر میکند و انرژی بیشتری برای کار و حل مشکلات خواهید داشت و از استرسها کمتر آسیب میبینید. شاید وقت و انرژیتان را بیهوده برای کاری صرف میکنید که فقط ناراحتی و فکر مشغول و زندگی پراسترس برایتان همراه دارد. برای اینکه بفهمید دچار این مسأله هستید یا نه باید کارتان را ارزیابی کنید و متوجه شوید کارتان چقدر جنبههای مثبت و چقدر جنبههای منفی دارد.شاید لازم باشد نحوه کارتان را تغییر دهید یا حتی کارتان را عوض کنید تا کمتر ناراحتی و استرس تحمل کنید. به دلیل کار زیاد لذتهای کوچک زندگی را از دست ندهید. گذراندن وقت با خانواده و بچهها، بیرون رفتن با دوستان، تماشای فیلم و… باعث میشوند مشکلات طول روز را تا حدی فراموش کرده و اثرات منفی آنها را بر ذهنتان کمرنگ کنید. اگر به دلیل کار زیاد از این تفریحات و لذتهای کوچک بگذرید استرس و کار همه زندگیتان را میگیرد و دیگر لذتی از زندگی نمیبرید. منبع: ایران بانو

قطعاً شما هم افرادی را دیده اید که با اراده به جلو پیشرفت رفته اند و توانسته اند به موفقیت برسند.یکی از معروف ترین افراد با اراده بیل گیتس میباشد که با اختراعش شکل جدیدی به دنیا بخشید و اکنون این اختراع توانسته دنیا را در بر گیرد.شک نکنید که شما هم میتوانید با اراده باشید و اراده قوی داشتن کار چندان سختی نیست. در اینجا به راهکارهای برگرفته از کتاب «۱۰ راز افراد با اراده قوی: کم بخورید، کم بنوشید و از زندگی چیزی را بخواهید که شایستهاش هستید» نوشته کتی مورتون اشاره میکنیم. کتی مورتون بیشتر زندگی خود را صرف این کرده است که چرا بعضی با اراده قوی هستند و بعضی نیستند. وقتی بعضیها میگویند که ۱۰ پوند (حدودا ۴.۵ کیلوگرم) وزن کم میکنند، بدون هیچ تقلایی موفق میشوند. اما بعضی دیگر با کلی تقلا فقط تا حدی به هدف نزدیک میشوند. سیبزمینی سرخکرده یا سالاد؟ از نظر او، ما با خودمان در جدل و کشمش هستیم و فرشته و شیطان روی شانههایمان انگار برای چرخیدن در این دور باطل با هم همدستی میکنند. اراده یک مهارت اکتسابی است کتی مورتون دو سال بر روی موضوع اراده در حوزهی روانشناسی و علوم اعصاب به پژوهش پرداخت. در نتیجهی یافتههایش، او متوجه شد بر خلاف اینکه فکر میکرد اراده به نظر یک ویژگی ذاتی است، میتوان آن را کسب نمود. در ادامه به مرور طرز تفکر افرادی میپردازیم که براساس کتاب مورتون دارای اراده قوی هستند: ۱. تعریفی روشن از خواستهی خود داشته باشید اگر نمیدانید چه نتیجهای برای شما مطلوب است، چگونه میدانید که در حال تسلیم شدن هستید یا هنوز مقاومت میکنید؟ داشتن شفافیت در قبال اهداف، جای هرگونه خستگی ذهن، که قاتل درندهی اراده است را پر میکند. اولین گام برای کسب اراده قوی این است که شما کاملا روشن نمایید که خواستههایتان از زندگی چیست و چرا. این کار به شما کمک میکند تا تعریف واضح و دقیقی از کارهایی که باید انجام دهید و کارهایی که باید از آنها بپرهیزید داشته باشید. کمک شایان توجهی به شما میشود اگر دلایل خواستههای خود را با اهدافی که خیلی از خود شما بزرگتر است پیوند بدهید. ۲. باور داشته باشید که میتوانید در حالی که ما بر همه چیز کنترل نداریم، اما بر نوع رفتاری که از خود انتظار داریم کنترل کامل داریم. ما به باورهای خود اعتقاد داریم چرا که انتخابهای ما منعکسکنندهی باورهایمان هستند.اگر باور شما این باشد که «این کار خیلی سخت است»، آنگاه شما در جهت همین باور عمل خواهید کرد. تردید شما را از تلاش واقعی باز میدارد. افرادی که اراده قوی دارند، میدانند شما به چیزی که باور دارید، دست پیدا خواهید کرد. وقتی به این فکر میکنید که موفق خواهید شد، راهی برای رسیدن به آن پیدا خواهید کرد. ۳. به جای تسلیم شدن به حل مشکلات بپردازید تغییر، آسایش را از انسان میگیرد؛ بنابراین بیشتر انسانها در مواجهه با موانع ترجیح میدهند که ترک میدان کنند و به دنبال بهانهای برای حفظ شرایط موجود باشند.افراد با اراده قوی موانع جاده را میبینند و به این فکر میکنند که چگونه از آن عبور کنند. با تمرین و ممارست هر کسی میتواند یک حلکنندهی خلاق مسئله باشد و این کار مطمئنا مفرحتر از عقب کشیدن و درجا زدن است. ۴. مسئولیت کامل را بر عهده بگیرید سریعترین راه برای گرفتار شدن در دام عادات ناسالم، مقصر دانستن شرایط و افرادی است که میتوانستید بر آنها کنترل داشته باشید. افراد با اراده به طور کامل این جمله را قبول دارند که «من به تنهایی مسئول اقدامات، عادات و زندگی خود هستم.» مهم نیست که چطور بزرگ شدهاید یا روزتان چگونه گذشته است، به جای دنبال مقصر گشتن، توجه خود را به اینکه چگونه میتوانید موفق شوید و به این موفقیت از طریق تصمیمات و اقدامات سالم ادامه دهید، متمرکز کنید. ۵. بهای هر کاری را بپردازید وقتی از پیامدهای تغییر بترسیم، در درون حباب نازک محدودهی آسایش خود که نشاندهندهی رفتارها، افکار و احساسات آشنا و قابل پیشبینی هستند گیر میکنیم. انسانهای بااراده میدانند که برای رسیدن به خواستههای خود باید یک سری ناملایمات را تحمل کنند. آنها به خوبی میدانند که بخشی از فرایند تغییر این است که از محدودهی آسایش خود بیرون بیایند. ۶. به احساسات خود توجه کامل داشته باشید خیلی از ما در برخورد با اولین نشانههای پریشانی، به یک سیگار یا چنتا قرص روی خواهیم آورد.اما احساسات چه؟ احساسات به ما کمک میکنند تا در زندگی مسیریابی کنیم. به گفتهی آلبرت اینشتین: «نارضایتی اولین لازمهی پیشرفت است.» وقتی احساسات خود را حس کنید و ارتباط خود را با نیازها و مطلوب خود در زندگیتان حفظ نماید، آنگاه میتوانید به جای طفره رفتن، اوضاع خود را بهبود بدهید. ۷. احتمالات مثبت را با آغوش باز پذیرا باشید مغز ما شبیه یک فیلتر عمل میکند که به تجربیات منفی زندگیمان به عنوان تجربیات آموزنده میچسبد، ولی تجربیات مثبت را با عنوان اتفاق یا تصادف رها میسازد. روانشناسان به این رویکرد مغز انحراف منفی میگویند که همگی تمایل به چنین انحرافی داریم. وقتی شما از چنین گرایشی آگاهی پیدا کنید، میتوانید معادله بالا را برهم بزنید. تمرکز بر چیزهایی که به کار میآیند و شما درست انجام میدهید آسانتر میشود که همین امر یک عنصر انگیزشی برای پایبند ماندن به برنامههایتان محسوب میشود. ۸. بی هیچ قید و شرطی به خود عشق بورزید خیلی از ماها فکر میکنیم که میتوانیم به واسطهی انتخاب رژیمها و یا کارهایی که دوست نداریم خود را تنبیه کنیم. این بدترین روش زندگی است که ما را به مسیر افراط میکشاند. برای شکل دادن به عادات، رضایت یک اصل کلیدی به حساب میآید. ما به اشتباه به این شرطی شدهایم که فکر کنیم سخت کار کردن، غذای سالم و ورزش اصلا رضایتبخش نیست. چیزی که غالبا فراموشمان میشود این است که عادات سالم و اقدامات سازنده به راحتی میتوانند لذتبخش باشند وقتی که ما آنها را با آگاهی تمام در چنین قالبی قرار میدهیم. برای داشتن اراده قوی، به فکر یافتن راههای سالم و رضایتبخش و خلاق باشید تا به خودتان عشق بی قید و شرط را نشان دهید. ۹. بر ارزشها متمرکز شوید، نه کمال وقتی ما از جایگاه انتظار برای رسیدن به کمال عمل کنیم، خود را با قوانین سفت و سختی محدود میسازیم. همین قوانین منجر به ترس از ارتکاب اشتباه میشود. کمالگرایی یک بازی از پیش باخته است که هیچ راه پیروزی در آن وجود ندارد. وقتی ما به طور اجتنابناپذیری مرتکب اشتباه میشویم، دچار بحران اعتماد به نفس، ناامیدی و شرمسای میشویم. وقتی از کمالگرایی دوری کنیم و به جای آن بر ارزشهایمان که شامل تصویر بزرگ و دلیل اصلی اقدامات ماست متمرکز شویم، بهتر میتوانیم از اشتباهات خود درس بگیریم. همین کار باعث بالا رفتن معرفت، بهبود و رشد میشود. با گذشت زمان ما در خصوص اینکه چگونه رفتارهایی خاص به تجربههای مثبت ما میافزاید یا از آن میکاهد شناخت بهتری پیدا خواهیم کرد و درنتیجه هدایت و پیشبرد انتخابهایمان بر همین اساس سادهتر میشود. ۱۰. دیگران را منفی قضاوت نکنید صراحتا باید گفت که انتقاد از دیگران بسیار راحتتر از دنبالهروی خواستههایمان در زندگی است، اما وقتی ما سرگرم قضاوت و مقایسه میشویم، زمان و انرژی کمی برای بهتر کردن زندگیمان باقی میماند. افراد با اراده قوی نگاهی عینی به موفقیت دیگران دارند، تلاش سرسختانهی آنها را تحسین میکنند و از آن الهام میگیرند. به جای غبطه خوردن به دیگران به خاطر داشتن چیزهایی که خواستهی ما نیز هستند، ما میتوانیم انرژی خود را بر روی شناخت خواستههای خودمان در زندگی و راههای رسیدن به آنها معطوف کنیم و ارادهی خود را ارتقا دهیم.

سعی کنید زمان خشمگین شدن آرامش خود را حفظ کنید با هر رفتار و انتقادی آرامشتان را بر هم نزنید واکنش خود را زمان عصبانیت کنترل کنید و اجازه ندهید عصبانیتتان تبدیل به خشونت شود. پل های پشت سر خود را زمان عصبانی شدن خراب نکنید و از بی احترامی به اطرافیانتان پیشگیری کنید زمان عصبانیت محل یا مکان مورد نظر را ترک کنید. ندا خورشیدیان کارشناس بهداشت روان معتقد است: خشم، یک احساس پیچیده است که به صورت جسمانی و هیجانی ابراز می شود و اگر کنترل نشود درمحیط های کاری گاهی به صورت خصومت بین افراد دیده می شود و باید درباره آن آگاهی داشته باشیم. وی افزود: خصومت یک اصطلاح مرتبط با خشم و پرخاشگری است، خصومت به مجموعه ای از نگرش ها و قضاوت های برانگیزاننده رفتارهای پرخاشگرانه گفته می شود. بنابراین خشم یک هیجان است و پرخاشگری یک رفتار. در حالی که خصومت نگرشی است که شامل دوست نداشتن دیگران و ارزیابی منفی آنان است. این کارشناس بهداشت روان در زمینه عوامل برانگیزاننده خشم در محیط های کاری بیان کرد: مهار نشدن خشم و عصبانیت فردی در محیط کار در دراز مدت، فرد را از نظر روحی فرسوده میکند و از بازده و کارایی او در فعالیتهای گروهی کاسته می شود. وی در مورد نشانه های هشداردهنده خشم و راه های مهار آن در محیط کار گفت: هنگام خشمگین شدن، نخستین مطلبی که باید به آن توجه کنید کنترل زبان است یعنی هر سخنی را نگوییم و نخست فکر کنیم واکنش خود را به پس از رفع شدن عصبانیت موکول کنیم، مطمئن باشیم هنگام خشم، همیشه نخستین راهی که به ذهن میرسد، بهترین راه نیست و نفس عمیق بکشیم. از مسایل و مشکلات جزئی، عصبانی نشویم؛ دیدگاههای مختلف را مد نظر قرار دهیم، متفاوت بودن دیدگاههای طرف مقابل نباید باعث شود فکر کنیم او اشتباه میکند یا این که حق فقط با ما است، کمی قدم بزنیم تا خشم فروکش کند و با کسی که می تواند آراممان کند حرف بزنیم. خورشیدیان اضافه کرد: برای از بین بردن عصبانیت ورزش کنیم، ببینیم چه چیز باعث عصبانیت می شود، همکارانمان را بشناسیم و ببینیم رفتار هر کدام از همکاران چه نشانه هایی دارد، ممکن است خیلی از حرف های آنها که برای ما مانند انتقاد است در واقع شوخی باشد، واکنش افراد دیگر را پیش بینی کنیم، زمانی که می خواهیم کار جدیدی را در اداره انجام دهیم، واکنش همکاران را پیش بینی کنیم، با این کار می توانیم بهتر با انتقادات و ایرادهای آنها پس از انجام کار کنار بیاییم. این کارشناس روان بیان کرد: خود را برای حفظ آرامش آماده کنیم، زمانی که می خواهیم سخنرانی انجام دهیم برای هر نوع پرسش و انتقاد آماده باشیم، با این کار می تو انیم در هنگام انتقادات دیگران، آرامش خود را حفظ کنیم و به درستی پاسخ منتقدان را بدهیم.اوافزود: کلماتی را که هنگام عصبانیت بیان میکنیم روی کاغذ بنویسیم و سعی کنیم دیگرهنگام مشاجره و عصبانیت آنها را تکرار نکنیم، به جای داد زدن حرف بزنیم، در مورد چیزی که میگوییم کمی فکر کنیم و صدایمان را بلند نکنیم، یاد بگیریم که با ترک اداره، عصبانیت های خود را نیز دور بریزیم، پس از کار به کارهایی بپردازیم که به آن علاقه داریم و از آنها لذت می بریم. خورشیدیان گفت: برای طغیان های عصبی خود عذرخواهی کنیم، با وجود اینکه قصد بدی نداشته ایم، درست نیست که جلسه های اداری را با عصبانیت ترک کنیم، اگر در هنگام جلسه، عصبانیت باعث شده که به کسی بی احترامی کنیم از او معذرت بخواهیم، لزومی ندارد که برای عصبانیت خود توضیحی بیاوریم، تنها گفتن جمله من رفتار بدی داشته ام و عذر می خواهم، کافی است تا همه سوء رفتارها را از بین برد، به فواید و زیان های عصبانیت فکر کنیم و به سلامت خود بیاندیشیم. منبع: ایرنا

طرز بیان کلمات و داشتن فن بیان خوب می تواند به شمادر متقاعد کردن دیگران و درست رساندن منظورتان کمک بسزایی نماید.اکثر اوقات به دلیل نداشتن لحن درست فردی را از خودمان دلخور می کنیم در حالی که ممکن است واقعا منظور بدی نداشته باشم.در این مطلب قصد داریم به شما راهکارهایی ارائه دهیم که با استفاده از آن ها می توانید نفوذ کلام خود را در طرف مقابلتان افزایش دهید و درستی حرفتان را ثابت کنید. شمرده صحبت کنید! یکی از معلمین همیشه موفق در عرصه سخنرانی و فن بیان که در کالیفرنیا کلاس های موفقی دارد، معتقد است که «یکی از کارهایی که می توانید انجام دهید تا وضوح کلام تان را بیشتر کنید، کم کردن سرعت است.» همیشه آهسته و پیوسته صحبت کردن، کمک می کند که برخی از کلمات تان را که سخت تر درک می شوند را به خوبی به گوش مخاطب برسانید. راستش را بخواهید یکی از علت های اینکه من با یکی دو تن از دوستانم تمایل به صحبت تلفنی و حتی دیدار حضوری ندارم همین موضوع است! آن ها چنان تند صحبت می کنند و کلمات را دهان خود می چرخانند که گاهی پاسخ به سوالاتشان لبخندی بیش نیست چون واقعا چیزی از حرف هایشان نه تنها من بلکه هیچ کدام از اطرافیانشان متوجه نمی شویم. کلید شمرده صحبت کردن، شروعی آهسته است. نیازی نیست سریع تمام پیام خود را برسانید! آهسته بودن را تمرین کنید. اعتماد بنفس داشته باشید! زمانی که می خواهید شروع به صحبت کنید، به گفته های خود مطمئن باشید. لازم نیست که طوری حرف بزنید که حرف های تان را به کرسی بنشانید. عموما افرادی که در معرفی خود و یا در میان حرف هایی که از پیش آماده کرده اند زیاد از آوای ” ااا ” استفاده می کنند از عدم اعتماد به نفس رنج می برند. باید اعتماد بنفس در صحبت کردن را آموخت و به آن پای بند بود. هیچ کس به حرف های فردی بی اعتماد به نفس با دل و جان گوش نمی دهد! با شوق حرف بزنید! کسانی که از چاشنی شوق در میان صحبت هایشان استفاده می کنند صحبت هایشان و حتی خودشان خواستنی تر هستند بنابراین همیشه شوقی مثبت و انرژی قابل حسی در میان حرف ها و لابلای کلامتان باشد. این گونه مخاطبین صحبت ها و دیدگاه های شما را بهتر قبول می کنند. فروتن باشید! فروتنی را باید از جمعی که برتر از شما هستند و البته در ارتباط با شما هستند یاد بگیرید. هرگز سعی نکنید خودتان را برتر از بقیه جلوه دهید. مخصوصا اگر بدون ادله کافی بخواهید در این باره صحبت کنید فقط وجهه خود را خراب می کنید. تنفس شکمی داشته باشید تنفس ها می توانند از محدوده شکم یا از محدوده سینه شروع شوند. برای اینکه صحبتی با صلابت داشته باشید بهتر است که از سمت شکم تنفس را شروع کنید. تنفس از ناحیه سینه موجب می شود که صدایتان وحشت زده باشد و تارهای صوتی تان کشیده شوند و صدایتان غیر واقعی باشد. نوع نشستن و ایستادن را جدی بگیرید! هنگام صحبت کردن، نوع نشستن و ایستادن روی صحبت های تان خیلی اثر گذار است. مخصوصا اگر می خواهید یک ارائه مهم داشته باشید باید به این مهم بیشتر توجه کنید. نوع نشستن و ایستادن روی تارهای صوتی تان تاثیر گذار است. صدایتان را با زیر وبم های متناوب هماهنگ کنید زیر و بم های صدا را باید تست کنید و در جاهای متناسب و درست آن ها را بکار گیرید. لازم نیست دهان تان را زیاد باز کنید تا بتوانید تفاوتی در صدای خود ایجاد کنید. باید بدانید که کدام آوا ها برای کدام دسته از حروف و کلمات صحبت های شما را جذاب تر می کند. آرامش تان را همیشه حفظ کنید برای اینکه بتوانید خوب صحبت کنید و پیام تان را برسانید و در عین حال، صحبت شما تنش زا نشود بهتر است که آرامش تان را همیشه حفظ کنید چرا که طی صحبت های تان قصد جنگ با کسی ندارید اما اگر اشتباهی رخ دهد موجب می شود که نوع صدای شما که به تندی گرایش پیدا می کند، با تفهیم اشتباه برای مخاطب همراه باشد. دقت کنید که آرامش گاهی اوقات به خودی خود می تواند تمام وظایف و تکنیک های بالا را پوشش دهی کند. با توجه به این تکنیک ها می توانید صحبت های تاثیر گذار تر و البته انرژیک تری داشته باشید و دیگران را از مصاحبت با خود، به شعف آورید. دیدگاه های خود و تجربیات تان را در این باره با گویا آی تی در میان گذاشته و این مطلب را روی شبکه های اجتماعی نشر دهید. منبع: گویا آی تی

«شجاعت»، «بی باکی» و «شهامت» بیشتر اوقات در کنار هم می آیند. اما مفهوم شجاعت را به یک مفهوم افسانه ای تبدیل کرده اند که فقط می تواند از آن یک قهرمان یک داستان خارق العاده باشد. مردم بسیاری با شجاعت غریبه اند و برایشان گنگ و مرموزمی نماید. بسیاری از افراد در زندگی خود بار ها ترس را حس کرده اند . بسیاری از این ترس ها لحظه و بسیاری دیگر تا مدت ها در ذهن فرد می ماند و وی را آزار می دهد. به وجود آمدن ترس خیلی سریع است اما از بین بردن آن امری است که احتیاج به زمان طولانی وصبر و حوصله دارد. شما وقتی احساس ترس می کنید چگونه واکنش نشان می دهید؟ وقتی کسی از چیزی می ترسد، به یکی از چهار حالت زیر واکنش نشان می دهد: *عکس العمل افراد مختلف در هنگام روبرو شدن با ترس حالت نگرانی و فلج شدن در این حالت شما حس می کنید که هیچ چیزی نمی تواند زندگی شما را تغییر داده و هرگز قادر نخواهید بود تا به چیزی که میخواهید برسید. به عنوان مثال، اگر از سخنرانی کردن می ترسید، خیلی نگران می شوید، اما هرگز هیچ کاری برای بهبود مهارت های ارتباط خودتان انجام نمی دهید. نگرانی و دلواپسی بزرگترین دشمن عزت نفس است و باعث می شود قبل از شروع مبارزه تسلیم شوید. حالت تسلیم در این حالت شما یاد گرفته اید که با هر چیزی که سر راه شما قرار می گیرد سازش کنید. در ادامه مثال قبلی، شما این حقیقت را که نمی توانید مهارت های ارتباطی تان را بهبود دهید، قبول کرده و تلاشی نمی کنید. شما دیگر نگران نیستید و نمی توانید از هر فرصتی برای سخنرانی استفاده کنید. به خاطر داشته باشید که به هر ترسی که غلبه کنید، مهارت های خاصی را هم در زندگی یاد می گیرید. حالت رد یا انکار برخی افراد هرگز ترس یا کاستی هایشان را قبول نمی کنند. آنها به جای انجام کاری که لازم است، کاری را ادامه می دهند که انجامش راحت تر است. این افراد هرگز به ترسشان اعتراف نکرده و در نتیجه برای خلاص شدن از این ترس هیچ فعالیتی نمی کنند. اگر از شغلی ناراضی باشند، همیشه به دنبال فرار کردن از آن هستند تا دردشان را فراموش کنند. این افراد وانمود می کنند که اعتماد به نفس داشته و خوشحال هستند، اما فقط افرادی خوشحال و آزادند که این ترس را به چالش بکشند. حالت پافشاری، مبارزه و پیروزی این روش جنگجوهای صلح طلب است. شما زمانی آرامش پیدا می کنید که به خودتان ایمان داشته و با ترس مبارزه کنید. شاید همیشه در این جنگ پیروز نشوید اما در نهایت برنده هستید. می توانید استراتژی های پیروزیتان را با کتاب خواندن، تفکر و تامل، و مشاهده افرادی که بر همان ترس های مشابه غلبه کرده اند، گسترش دهید. برای اجرای این استراتژی ها خوب فعالیت کرده و تا زمانی که به نتیجه دلخواه برسید، ادامه دهید. غلبه کردن بر ترس دانش فضایی نمی خواهد! فقط امر ساده ای از ادامه یادگیری و پافشاری است. ترس و اضطراب غلبه بر ترس یکی از عادات افراد موفق و ریسکپذیر است *چگونه ترس خود را از بین ببریم؟ غلبه بر ترس یکی از عادات افراد موفق و ریسکپذیر است. با این راه حلها می توانید بر ترس هایتان غلبه کنید. پیشبینیهای دقیق از ترس جلوگیری میکنند مطمئنا هیچکس نمیتواند خودش را قلقلک دهد یا بترساند. چرا که مغز میداند قرار است چه اتفاقی بیفتد. ترسها زمانی رخ میدهند که شما اطلاع کاملی از رخداد پیش رو نداشته باشید یا پیشبینیهای شما دقیق نباشند. به طور مثال در شهربازی شما بر روی دستگاهها با سرعتی حرکت میکنید که هرگز پیشبینی نمیکردید یا در حالت عادی نمی توانستید با این سرعت حرکت کنید. پس عدم اطلاع از آینده و یا اتفاق غیر قابل پیشبینی میتواند ترسناک باشد. آمار تاثیری بر کم شدن یا زیاد شدن ترس ندارند هر چقدر هم که اطلاعات و آمار دقیقی از مرگ و میر در اثر سوانح هوایی منتشر شود و عنوان شود که سالانه در جهان تعداد کمی از افراد در سفرهای هوایی جانشان را از دست میدهند، باز هم افراد از سفر با هواپیما به خاطر سرعت زیاد و غیر عادی بودنش ترس دارند. در زمینههای کاری هم هرچقدر آمار دقیقی از موفقیت یک نوع کسب و کار منتشر شود، باز هم شروع آن کسب و کار به خاطر جدید بودنش میتواند ترسناک باشد. اگر میخواهید اتفاق ترسناکی را فراموش کنید، بازی فکری انجام دهید بازیهای فکری مانند TETRIS، که ذهن شما را به تصاویر و رنگها مشغول میکنند، برای فراموش کردن اتفاقی ترسناک بسیار مفید هستند. پروفسور امیلی هولمز استاد دانشگاه آکسفورد، عنوان میکند که اگر تا ۶ ساعت پس از یک اتفاق ترسناک، یک بازی فکری تکراری و جذاب انجام دهید، به احتمال زیاد میتوانید آن اتفاق را فراموش کنید. جیغ زدن، ترس را خالی میکند شما انرژی زیادی برای کنترل ترس خود مصرف میکنید. گاهی اوقات بسیار تمرکز میکنید تا در موقعیت های ترسناک جیغ نکشید. حال اگر فضا و مکانی برای جیغ کشیدن (مانند شهربازی) پیدا کنید، میتوانید این انرژی نهفته را رها کنید و با تجربه ی ترسهای هیجانی و جیغ کشیدن، فشارهای روحی خود را تخلیه کنید. ترسیدن در کنار خانواده، به استحکام روابط کمک میکند نتایج تحقیقات دانشمندان نشان میدهد که جمعهای خانوادگی و دوستانه، پس از تجربهی یک اتفاق هیجانانگیز در کنار یکدیگر، پایدارتر خواهد شد. احساسات افراد در کنار یکدیگر تشدید میشود. به طور مثال اتفاقات خوشحالکننده، شادتر میشوند و اتفاقات ترسناک، ترسناکتر. اما همین تجربه مشترک ترس، میتواند استحکام روابط را بیشتر کند. فراموش کردن بدترین خاطراتتان، با خود تمرین کنید تصور کنید که یک تجربهی ترسناک از اتفاقی ناگوار شما را عذاب میدهد. همین اتفاق برای نویسندهی کتاب نیز افتاده است و او میگوید که با انجام کارهای ترسناک دیگر و موفق شدن در آنها، ترس اتفاق قبلی را به کلی فراموش کرده و موفقیت در تجربیات هیجانانگیز، جای آن را در ذهنش پر کرده است. از نکات و تجربیات بالا میتوان این نتیجه را گرفت که انجام کارهای هیجانانگیز و امن، میتواند اعتماد به نفس و قدرت ریسک پذیری افراد را افزایش دهد و به آنها در تجربهی اتفاقات جدید کمک کند. منبع: تبیان

تا کنون به این فکر فرو رفته اید که از تمام دوست هایی که دارید کدامشان واقعاً دوست هستند و میتوان بر روی آن ها حساب کرد؟بنظر شما کدام دوست تان تا آخر عمر با شما خواهد بود؟دوست خوب ویژگیهایش چیست؟چگونه باید دوست خوب را بشناسیم؟میخواهیم شما را با نه ویژگی دوست خوب آشنا کنیم. با ما همراه باشید. دوست خوب کمکمان میکند با خودمان مهربانتر باشیم: شاید چون نتوانستهاید در مصاحبه کاری اخیرتان آنطور که میخواستید عمل کنید، حسابی از دست خودتان دلگیر هستید یا شاید به هر دلیلی حتی از دیدن تصویر خودتان در آینه بدتان میآید. بسیاری از ما هر وقت زندگی به کاممان نباشد، عادت داریم خودمان را سرزنش کنیم. در چنین شرایطی، یک دوست خوب میتواند نظر ما را درباره خودمان تغییر بدهد. دوست خوب اگر احساس کند از خودمان بدمان میآید، سعی میکند به طریقی حالمان را خوب کند. دقیقا به همین دلیل، کسانی که از نعمتِ داشتن دوستان صمیمی برخوردار هستند، احساس خیلی بهتری نسبت به خودشان دارند، چرا که دوستانشان باعث دلگرمیشان میشوند و پشتشان را خالی نمیکنند. دوست خوب میتواند اعتماد به نفس مان را بالا ببرد. چنین افرادی وقتی کمکمان میکنند که نسبت به خودمان احساس بهتری داشته باشیم، خودشان هم حسِ خیلی خوشایندی پیدا میکنند. دوست خوب اشتباهاتمان را گوشزد میکند: همه ما گاهی بدون اینکه متوجه باشیم، مرتکب خطاهایی میشویم که شاید در آینده برایمان گران تمام بشوند. دوست خوب میتواند چنین خطاهایی را تشخیص دهد و اشتباهاتمان را سر بزنگاه گوشزد کند، اما نه به منظور مچگیری یا کینهتوزی، بلکه از روی خیرخواهی. چنین صداقتی موجب شکلگیری دوستیهای واقعی میشود. در دوستیهای بیاساسی که مدت زیادی از شکل گرفتنشان نمیگذرد و همچنین دوستیهای تصنعی، مطمئن باشید طرف مقابلتان چیزی جز خوشایندتان نخواهد گفت. اما در دوستیهای واقعی، طرف مقابل به خودش اجازه میدهد هرچه را در ذهنش میگذرد، روراست بیان کند. افراد صادق و قابل اعتماد میتوانند تجربه یک دوستی واقعی را نصیبمان کنند. دوست خوب وقتی با شماست، جز به همان لحظه به هیچ چیز دیگری فکر نمیکند: برای اینکه همه هوش و حواستان را به دوستتان اختصاص دهید، پیشنهاد میکنیم وقتی با هم هستید تلفن همراهتان را در جیبتان بگذارید. بر اساس نتایج پژوهشی که در سال ۲۰۱۲ انجام شد، تلفن همراه روی روابط بینفردی تاثیر منفی میگذارد. اما مطمئن باشید یک دوست خوب هرگز اجازه نمیدهد تلفن همراهش کوچکترین خدشهای به روابطتان وارد کند. دوست خوب شنونده خوبی است: آیا تا به حال برایتان پیش آمده که موقع درد دل کردن، دوستتان یکدفعه وسط حرفتان بپرد و درباره مسائل مربوط به خودش شروع به صحبت کند؟ در چنین مواقعی چه حسی دارید؟ حتما احساس کردهاید که روند گفتوگو رضایتبخش نیست، چرا که دوستتان فقط سعی دارد درباره موضوعاتی که به خودش مربوط میشوند، صحبت کند. اما در دوستیهای واقعی، روند گفتوگو همیشه دوطرفه است. اینکه هر دو طرف به همدیگر اجازه صحبت کردن بدهند، موجب تقویت روابط بینفردی میشود. پس برای اینکه به یک گفتوگوی متعادل برسید، سعی کنید وقتی طرف مقابلتان صحبت میکند، با تمام وجود به صحبتهایش گوش کنید. کسانی که شنونده خوبی هستند، این حس را منتقل میکنند که صحبتهای طرف مقابلشان قابل درک است. دوست خوب در سختیها حمایتمان میکند: اینکه فقط در خوشیها کنار یکدیگر باشیم، برای یک دوستی واقعی کافی نیست. دوست خوب کسی است که در تمامی فراز و نشیبهای زندگی پشتمان را خالی نکند. به عبارت دیگر، دوست خوب کسی است که سعی کند در خوشیها، ناراحتیها، موفقیتها، شکستها و خلاصه در تمامی تجربههای زندگی، شریک احساساتمان شود. در دوستیهای واقعی، وقتی طرف مقابلمان را به اندازه کافی شناختیم، سطح اعتمادمان آنقدر بالا میرود که خودمان هم اجازه میدهیم دوستمان در اوقات سخت زندگی همراهیمان کند. اگر چنین فردی در زندگیتان باشد، حتما میدانید که دوست خوب درست مثل اعضای خانواده میماند. دوست خوب اضطرابمان را کم میکند: دوست خوب باید بتواند عواملی را که طرف مقابلش را به اضطراب و تنش دچار میکند بشناسد. دوست خوب وقتی تحت فشار روانی هستیم، درکمان میکند و میتواند کمکمان کند که در چنین شرایطی درست تصمیم بگیریم. حتی زمانی که نیازی به همفکری نداشته باشیم، حضور یک دوست خوب میتواند حسابی آرامشبخش باشد. دوست خوب نمیگذارد مغرور شویم: دوست خوب کسی است که از دستاوردها و موفقیتهایمان خرسند شود و البته کمکمان کند که هرگز به خاطر داشتههایمان دچار غرور نشویم. حتما شما هم دوستانی دارید که از ایام قدیم یکدیگر را میشناسید و خیلی قبلتر از زمانی که در کسبوکارتان اسم و رسمی به هم بزنید، با هم دوست بودهاید. چنین دوستانی خودِ واقعیمان را میشناسند. در نتیجه نه تنها در موفقیتها همراهیمان خواهند کرد، بلکه هر زمان که احساس کنند مغرور شدهایم، یادمان میاندازند که فروتنی پیشه کنیم. دوست خوب برای شما وقت میگذارد: گاهی دوستیها به دلیل مشغلههای کاری یا خانوادگی کمرنگ میشوند، اما دوستان واقعی هیچ وقت اجازه نمیدهند که مشغلههای زندگی روی روابطشان تاثیر بگذارد. دوست خوب سعی میکند با همه مشغلههایی که دارد، باز هم برای ما وقت بگذارد یا حتی شده تلفن بزند. اگر برای دوستانمان وقت نگذاریم، روابطمان به تدریج کمرنگ و کمرنگتر خواهد شد. دقیقا به همین دلیل است که بسیاری از دوستیهای دوران کودکی بعد از ازدواج و بچهدار شدن کمکم از بین میروند. دوست خوب باگذشت است: همه ما گاهی در روابطمان قضاوتهای نادرست میکنیم. دوستان واقعی به جای اینکه دلخوریشان را از یکدیگر پنهان کنند، مشکلشان را مستقیما مطرح میکنند تا سوءتفاهمها از بین برود. دوستان خوب یکدیگر را درک میکنند و به همین دلیل میتوانند نسبت به هم بخشنده و باگذشت باشند. اگر در روابطمان مدام درگیر دلخوریهای گذشته باشیم، روابطمان هیچ پیشرفتی نخواهد کرد. دوست خوب کسی است که بتواند گذشت کند و اگر خطایی کردیم که باعث دلخوری شد، اینقدر باگذشت باشد که بتواند از اشتباهاتمان بگذرد. پس بیایید این واقعیت را بپذیریم که همه ما گاهی اشتباه میکنیم، اما میتوانیم به کمک یکدیگر یاد بگیریم انسانهای بهتری باشیم. منبع: فردانیوز

زمانی که بر رفتار و تفکر یک نفر اثراتی همراه با ناراحتی بوجود می آید و ناتوانی را در فرد ایجاد میکند یعنی شخص به بیماری روانی ابتلا پیدا کرده است.علت اینکه چرا بیماری های روانی بوجود می آیند در حال حاضر نامشخص است.باید گفته شود که وسواس،افسردگی،اختلال ۲ قطبی،اضطراب و اسکیزوفرنیا از اختلالات در این بیماری هستند.آیا می توان به هر کسی که اندکی اختلال خلقی دارد، بیمار روانی اطلاق کرد؟ اختلالات خلقی گاه در یک محیط و مکان یا در یک زمان خاص، می تواند برای عده زیادی از افراد بطور مشابه بوجود آید. گاه حتی این اختلالات با توجه به شرایطی ویژه، خیلی هم طبیعی هستند. در روز ۲۵ دی ماه، وزیر بهداشت، به بهانه افتتاح همزمان ۱۰۰ تخت روانپزشکی در سراسر کشور، گفت که حدود ۶/۱۲ درصد از افراد کشور ما، مبتلا به افسردگی هستند. او اشاره کرد که اگر اختلالات خلق و خوی و کم خوابی و بی خوابی ها را نیز حساب کنیم، این میزان به ۲۳ درصد می رسد! وی همچنین گفت که بیش از ۴۵۰ میلیون نفر در سراسر دنیا دچار مشکلات روانی هستند. اگر کمی بر صحبت های این بزرگوار متمرکز شویم نکات متعددی برایمان شکل می گیرد. مسئله نخست این است که اصولا معیار را در تشخیص بیماری های روانی، چه باید دانست؟ آیا می توان به هر کسی که اندکی اختلال خلقی دارد، بیمار روانی اطلاق کرد؟ اختلالات خلقی گاه در یک محیط و مکان یا در یک زمان خاص، می تواند برای عده زیادی از افراد بطور مشابه بوجود آید. گاه حتی این اختلالات با توجه به شرایطی ویژه، خیلی هم طبیعی هستند. برای مثال اگر در جایی سانحه ای پیش بیاید، اعصاب خوردی و به هم ریختگی برای عده زیادی که نزدیکان آن سانحه هستند، طبیعی است. شرایط فردی و اجتماعی رشد و محیط افراد را نیز باید ملاک قرار داد. اما آنچه الآن در این زمینه در کشور ما مسئله است، شناخت و پذیرش بیماری روانی است و سپس تلاش برای علاج آن. باید بتوان با یک بیماری روانی همچون افسردگی، درست مثل یک بیماری فیزیکی و جسمانی رفتار کرد. یعنی علائم روحی و روانی آنرا شناخت و همانند اوقاتی که علائمی از یک بیماری را در جسم خود می بینیم و به پزشک مراجعه می کنیم، در مواجهه با علائم مشکلات روحی هم بلافاصله به پزشک متخصص مراجعه کرد. در کشور بخصوص در تهران، روانپزشک و روانشناس کم نداریم. ولی متاسفانه در کنار عدم شناخت بیماری های مربوطه، از فرهنگ آن نیز برخوردار نیستیم. یعنی اگر مثلا خانواده ای وجود داشته باشد که از بیماری های روحی و روانی شناخت کافی داشته باشد و از قضا در مراجعه به روانپزشک هم ایرادی نداند، در اغلب اوقات باید به دور از چشم اطرافیان و اقوام این کار را انجام دهند. مشکل اصلی را می توان در رسانه های عمومی جستجو کرد. رسانه ها باید ابتدا نفس بیماری روانی را به مردم بشناسانند و این را جا بیاندازند که بیماری، بیماری است. چه جسمانی باشد و چه روحی، باید سریع برای درمان آن اقدام کرد. سپس باید علائم مربوط به شایع ترین این بیماری ها همچون افسردگی، نوسان خلقی و دو قطبی بودن، شناسانده شود. نیز باید آموزش داده شود که این علائم جدی هستند و پیگیری جدی هم نیاز دارند. در نهایت فرهنگ صحیح برخورد با این معضل بسیار مهم است. اینکه آنرا یک ایراد بزرگ و خاص ندانیم طوری که اگر هم کسی از اطرافیان ما دچارش شد، مجبور باشد مشکلش را از ما پنهان کرده و حتی از ترس بی آبرو شدن، قید پیگیری های لازم را بزند. برعکس، باید این مسئله آنقدر برای مردم جا بیفتد که همیشه کمک همدیگر باشیم. خوب است بدانیم در بعضی کشورها بسیاری از خانواده ها یک مشاور خانوادگی دارند و سایرین نیز مراجعه به روانشناس را جزو اولویت های زندگی خود قرار می دهند. این بدان دلیل است که بخاطر شرایط سخت حاکم بر دنیا، احساس نیاز به مشورت و همفکری در زمینه های بهداشت روح و روان بیشتر شده است و لذا فرهنگ آن هم در بسیاری از کشورها جا افتاده است. لذا ضروری است ما هم کم کم نگاه عامیانه حاکم بر کشور را در این زمینه کنار گذاشته و لااقل بطور فردی، دراین جهت گام برداریم. منبع: سلامت نیوز

یکی از بهترین راهها برای اینکه نسبت به خودتان احساس بسیار بدی پیدا کنید این است که خودتان را با دیگران مقایسه کنید این کاری است که بیشتر افراد میکنند؛ ارزیابی موقعیت شغلی، مالی و خانوادگی یا وضعیت ظاهری و میزان زیبایی خود را با دیگران مقایسه میکنند و معمولا به این نتیجه میرسند که پایینتر از بقیه هستند. آیا خودتان را با دیگران مقایسه میکنید؟!با این حال مقایسه و ارزیابی بسیار طبیعی است و شما تنها نیستید. بیش از ۲۰۰۰ سال پیش ارسطو درباره آدمهایی حرف زده است که خود را با دیگران مقایسه میکنند. جستجو در دیگران برای پیدا کردن موقعیت و جایگاه خود مسالهای کهنه و قدیمی است. لئون فستینگر دانشمندی است که نظریه مقایسه اجتماعی را مطرح کرده است. این نظریه به طور کلی بیان میکند که ارزیابی تواناییها، داراییها و زیبایی از طریق مقایسه خود با دیگران امری طبیعی است چون همه میخواهند بدانند به نسبت دیگران تا چه اندازه خوب هستند. آیا من خوب هستم؟دیگران آینه ما برای تماشای خود هستند. فقط زمانی میتوانید بفهمید که در پرش از دیگران بهتر هستید که آدمهای زیادی پریده باشند. تا زمانی که چنین مقایسهای صورت نگیرد نمیفهمید جایگاه شما کجاست و چقدر بهتر از بقیه هستید.فستینگر همچنین در نظریه خود بر این نکته تاکید میکند که افراد همواره از یک سو خود را با کسانی مقایسه میکنند که از آنها بالاتر هستند و از سوی دیگر خود را با افرادی پایینتر از جایگاه فعلی خودشان مقایسه میکنند. از این طریق انسانها ملاحظه میکنند که تا چه اندازه به گروه بالاتر نزدیک شدهاند. همچنین برتری نسبت به گروه دیگر باعث میشود تا فرد احساس خوبی نسبت به خودش پیدا کند. این راهی برای احساس اعتماد به نفس بیشتر است. راهی برای کمک به خود همانطور که مشخص است مقایسه خود با دیگران اشتباه نیست. در حالی که انسانها به عنوان موجوداتی اجتماعی به هم متصل هستند چگونه میتوان مقایسه با دیگران را که لازمه بقاست را اشتباه دانست؟ در واقع کسانی که هرگز توجهی به دیگران ندارند در ادغام و مشارکتهای اجتماعی دچار مشکل هستند. بنابراین اگر شما خود را با دیگران مقایسه میکنید توانایی سازگاری و هماهنگیهای اجتماعی را دارید. این یک ابزار برای توسعه رفتارهای اجتماعی است. اما اگر مقایسه تبدیل به یک فشار روانی شود و باعث ایجاد نفرت از دیگران یا خودتان بشود این مسالهای است که فراتر از یک مقایسه طبیعی برای سازگاری با جامعه است. به اندازه کافی خوب نبودن مقایسه زمانی به یک مشکل مزمن تبدیل میشود که شما دائما در ارزیابی و مقایسه خود احساس کنید چیزی را ندارید در حالی که دیگران صاحب آن هستند. این نوع مقایسه کاملا بر مبنای احساسات است. کسانی که اعتماد به نفس کافی ندارند دائما خود را مقایسه میکنند و در این نوع مقایسه به چیزهایی ( به عنوان ارزش) فکر میکنند که دیگران دارا هستند و آنها خود را فاقد آن میبینند. متاسفانه فکر کردن زیاد به آنچه در اختیار دیگران است در نهایت تبدیل به یک مصیبت و ایجاد احساس بدبختی میشود. عادت به مقایسه زیاد خود با دیگران باعث میشود بیش از اندازه لازم به آنها فکر کنید و با دقت بیشتری نظاره گر باشید. در این وضعیت همیشه دیگران را مهمتر از خود میدانید و به طور کلی آنها را قویتر، ثروتمندتر، زیباتر، جذابتر و موفقتر، شادتر و باهوشتر میبینید. چگونه مقایسه میکنید؟خیلی از افراد در مقایسه خود با دیگران معمولا در دام میافتند. بسیاری از چیزهایی که به عنوان معیار مقایسه قرار میگیرند نسبی و غیرقابل سنجش هستند. مثلا زیبایی افراد را چطور میشود ارزیابی کرد؟ هر کسی درکی از زیبایی دارد و آن را با حد و حدود خود و مطابق با برداشتهای خود که حاصل تجربه و آموزش است زیبایی را تعریف میکند. در اینصورت چگونه میتوان حدی را برای چیزی که اساسا قابل سنجش نیست تعیین کرد؟افرادی که دچار وسواس مقایسه میشوند معمولا چیزهایی را مقایسه میکنند که قابل سنجش نیستند. در واقع مشکل آنها این است که میان چیزهای قابل اندازهگیری و چیزهای غیر قابل اندازهگیری سردرگم میشوند. مقایسه؛ فراتر از مرزهاپیش از گسترش رسانهها و فناوریها، برای مقایسه با دیگران جامعه محدودی در اختیار داشتید. اما حالا همه چیز فراتر از مرزها و محدودههای زندگی شما و اطرافیانتان است. وارد صفحه اینستاگرام میشوید و دنیایی بسیار گسترده در اختیارتان قرار میگیرد.رسانه و شبکههای اجتماعی این امکان را به شما میدهند تا به هر جا که میخواهید سرک بکشید. عجیب است اگر بعد از بالا و پایین کردن اینستاگرام یک لحظه میز غذا، لباسها، خانه و ماشین خود را با دیگران (حتی کسانی که نمیشناسید) مقایسه نکنید. زمانی که یک نفر خبر موفقیتاش(در هر زمینهای) را اعلام میکند بدون شک پس از شنیدن خبر به جایگاه خودتان فکر میکنید.در اینجا مقایسه کردن زندگی خود با دیگران چیز بدی نیست اما اگر هر روز وارد شبکههای اجتماعی میشوید، زندگی دیگران را تماشا میکنید و احساس بدی پیدا میکنید و یا اگر دریافتهاید که در حال ایجاد تغییرات اجباری برای بهبود زندگی خود هستید در دام مقایسههای وسواسی افتادهاید؛ چیزی که به شدت مذموم و آسیب زننده است. رها شدن از دام مقایسهاگر در دام مقایسه افتاده باشید به خوبی میدانید که این کار چقدر فرسودهکننده و عذابآور است و چطور شما را از لذتهای ساده زندگی محروم میکند. وقتی دائما خود را مقایسه میکنید زندگی برایتان هیچ کیفیتی ندارد. همیشه چیزهای فراوانی وجود دارد که در اختیار دیگران است و برای شما فراهم نیست. آدمی که بیش از اندازه به زندگی دیگران نگاه میکند به طور هدفمند نقصهای فراوانی در زندگی و روابط خودش پیدا میکند. اگر متوجه آسیبها و تاثیرات منفی مقایسه شدهاید یک بار دست به عمل بزنید تا رفتارتان به مرور زمان تغییر کند. برای شروع فقط برای یک هفته کاری به کار دیگران نداشته باشید. به هیچ کس فکر نکنید، با کسی تماس نگیرید، جایی نروید و زندگی مجازی دیگران را رصد نکنید و هر زمان که افکار مزاجم به سراغتان آمد با انجام یک فعالیت درگیر کننده از فکر کردن به دیگران دست بردارید. یک هفته زمان کوتاهی است اما من اطمینان دارم که پس از یک هفته احساس بهتری نسبت به خودتان پیدا میکنید. البته این روش در صورتی برای شما موثر خواهد بود که بپذیرید مشکل اصلی شما و احساس نارضایتیتان از زندگی ناشی از مقایسه افراطی خود با دیگران است و تصمیم بگیرید که این وضعیت را تغییر بدهید. پس از یک هفته، با ادامه همین تمرین همچنین با هدف ایجاد تغییرات مثبت و تلاش برای بازیابی اعتماد به نفس از دست رفته به شیوههای مثبت به مرور زمان میتوانید از مقایسه دائمی خود دست بردارید و هوشمندانه رفتار کنید. منبع: سلامت نیوز

در طول این سالها من والدین بسیاری را دیدم که میدانستند تنبیه بدنی روشی کارآمد نیست، اما باز هم از آن استفاده میکردند. والدینی که بعد از هر بار استفاده از این روش تا چندروز غرق احساس گناه میشدند، اما دوباره در برخی موقعیتها سراغ همان روش ناکارآمد میرفتند. واقعاً چرا برخی والدین در تعامل با کودک از تنبیه بدنی استفاده میکنند؟ اگر معتقد به تنبیه بدنی هستید این 3 راهکار برای شماست! سالها پیش وقتی در حال گذراندن واحد روانشناسی تربیتی در مقطع کارشناسی بودم، مبحث جذابی داشتیم تحت این عنوان که «چرا تنبیه روش کارآمدی در تربیت نیست؟» در این بحث به صورت مبسوط عوارض تنبیه مطرح میشد. تا همین چندسال پیش اگر میخواستم والدی را از تنبیه فرزندش بازدارم، حتماً بر روی عوارض تنبیه متمرکز میشدم، چرا که فکر میکردم بیاطلاعی از عوارض تنبیه و البته ناکارآمدی این روش است که والدین را به سوی تنبیه و بهویژه تنبیه بدنی کودکشان سوق میدهد؛ اما از وقتی در کارگاههای فرزندپروری شرکت کردم و پای حرفهای والدین دیگر نشستم و البته از وقتی خودم مادر شدم، فهمیدم داستان چیز دیگری است. در طول این سالها من والدین بسیاری را دیدم که میدانستند تنبیه بدنی روشی کارآمد نیست، اما باز هم از آن استفاده میکردند. والدینی که بعد از هر بار استفاده از این روش تا چندروز غرق احساس گناه میشدند، اما دوباره در برخی موقعیتها سراغ همان روش ناکارآمد میرفتند. واقعاً چرا برخی والدین در تعامل با کودک از تنبیه بدنی استفاده میکنند؟ رفتار خود را در طی یکماه گذشته با فرزندتان مرور کنید. آیا در این مدت به او توهینکرده و فحش دادهاید؟ آیا سر او داد زده و او را تحقیر کردهاید؟ آیا او را هلداده یا کتک زدهاید؟ اگر چنین رفتارهایی داشتهاید، کمی مکث کنید. آیا تا به حال با خود فکر کردهاید، چرا با اینکه میدانید کتکزدن فرزندتان کار درستی نیست یا تحقیر او عوارض زیادی به دنبال دارد، باز هم در زمان عصبانیت چنین رفتارهایی از شما سر میزند؟ نکند تنبیهکردن بهرهای عاید والدین میکند که باعث تکرار این رفتار شده و کنار گذاشتن آن را دشوار میکند؟ تنبیه راهی برای کسب آرامش؟ در اغلب نمونهها، اگر والدین بر روی احساسات خود دقیق شوند، میتوانند متوجه تجربهٔ احساسی غیرمنتظرهٔ بعد از هر بار تنبیه فرزندشان شوند. در واقع پیش از آغاز احساس گناه در والدین، احساسی کاملاً متفاوت با آن تجربه میشود: احساس خلاصی بعد از انتقام! اما دلیل آن چیست؟ آیا والدینی که اینگونه هستند، افرادی سنگدل و خشونتطلب هستند که از آزار فرزند خود لذت میبرند؟ یا این امر واکنشی طبیعی است؟ واقعیت این است که والدینی که دست به تنبیه فرزند خود میزنند، لزوماً آدمهایی سنگدل و بدطینت نیستند. گاهی آنها حتی بسیار دلسوزتر از دیگران هستند. شاید با خود فکر کنید پس برای چه فرزندانشان تنبیه میکنند؟ برای پاسخ به این سؤال میتوانیم به چند نکته اشاره کنیم: این والدین زمانی که تحت فشار زیاد بوده و تنش بالایی دارند و رفتارهای ناشایست فرزندشان نیز آنها را کلافه میکند، بیشتر دست به تنبیه میزنند، چرا که تنبیه ممکن است برای زمانی کوتاه احساس انتقامگرفتن را در آنها ارضا کرده و حس رضایت ایجاد کند.در بسیاری از مواقع قبل از اینکه والدین متوجه شوند که دارند چه میکنند، متوجه میشوند که دست روی فرزندشان بلند کرده یا فحش و ناسزا نثار او کردهاند، چرا که آنها به دنبال خلاصی از عصبانیت شدیدی بودهاند که فشار زیادی را به آنها تحمیل میکرده است.در آن لحظاتی که آنها تحت فشار شدید بوده و میخواهند در همان لحظه واکنشی به رفتار ناشایست فرزندشان نشان دهند، اولین چیزی که به ذهنشان میرسد همینگونه رفتارهاست. به نظر میرسد که اگر بتوانیم در این سه بخش مدیریت بهتری بر روی خودمان داشته باشیم، احتمال تنبیه و بدرفتاری با فرزندمان را نیز تا حدّ زیادی کاهش دادهایم.اگر در کودکی سابقهٔ کتکخوردن، ناسزاشنیدن یا تحقیر از سوی والدین خود را دارید، از این تجارب ناخوشایند بهعنوان فرصتی ویژه بهره بگیرید! چرا که شما بهتر از هر کسی میتوانید حال بد فرزندتان را بعد از شنیدن چند ناسزا یا کتکخوردن درک کنید. مواظب فشارهای زندگی باشید اگر شما سر موضوعات دیگر تحت فشار باشید، احتمال بیشتری دارد که زودتر از کوره در بروید و به طور بیجا سر فرزندتان داد بزنید یا دست روی او بلند کنید؛ چرا که تحمل همهٔ ما محدود است. درست است که بسیاری از مسائلی که سطح تنش را در زندگی شما افزایش میدهند در اختیار شما نیستند؛ اما حداقل کاری که میتوانید انجام دهید این است که برای کاهش تنش و استرس در برنامهٔ روزمرهٔ خود زمانی را در نظر بگیرید. بسیاری از والدین هیچ برنامهٔ منظم تفریحی یا آرامشبخشی را برای خود تعریف نکردهاند و همین نیز باعث میشود استرس و تنش آنها به شدت افزایش یابد و به راحتی با دیدن اشتباههای فرزند از کوره در بروند و در نتیجه احتمال بدرفتاری آنها نیز افزایش مییابد؛ البته تا صحبت از برنامهٔ تفریحی میشود، بسیاری از افراد از کمبود وقت و البته بالابودن هزینهها شکایت میکنند. همهٔ این حرفها درست است؛ اما باور کنید هنوز هم فعالیتهایی هستند که با هزینهٔ پایین میتوانند به ما کمک کنند تا سطح تنش را در خودمان کم کنیم، کارهایی مانند کاشتن چند گل در یک گلدان و صرف وقت هر روزه برای آنها، نوشیدن یک لیوان چای همراه با گوشدادن به نوایی آرام مانند صدای پرندگان یا صدای آب ضبطشده، آمادهکردن فضایی برای غذای پرندگان در پشت پنجره و تماشای آنها، برنامهٔ پیادهروی در پارک یا کوه در آخر هفته یا حتی برنامهریزی برای یک دوش آب گرم. یادتان باشد اینکه شما کاری را به این نیت انجام دهید که تنش خود را کم میکنید، ممکن است به شما کمک کند تا احساس بهتری داشته باشید و البته واکنشهای انفجاری و تکانشی شما کاهش پیدا میکند؛ چراکه شما به صورت غیرمستقیم به خود این پیغام را دادهاید که فرد مهم و ارزشمندی هستید و البته چه چیزی بیشتر از این ممکن است در این روزهای پرتنش حال شما را بهتر کند! برای خود زمان بخرید بسیاری از والدین هنوز نمیدانند چهطور میتوانند در اوج عصبانیت خود را آرام کنند. در واقع در این گروه از والدین، تنبیه فرزندان روشی برای انتقامگرفتن و البته آرامشدن محسوب میشود و کوتاهترین راهی است که ممکن است به آنها کمک کند تا دوباره آرام شوند. همهٔ ما در زندگی تحت فشارهای مختلف هستیم و عصبانیشدن مسئلهای طبیعی است؛ اما اگر لیستی از کارهایی تهیه کنید که ممکن است در زمانی کوتاه شما را تا حدّی آرام کند و از آن لیست در زمان عصبانیت بهره بگیرید، میتوانید تا حدّ زیادی مانع تکرار رفتارهای آسیبزننده به فرزندتان شوید، کارهایی مثل رفتن داخل اتاق و نگاه به تابلوی زیبایی که در آنجا دارید، نوشیدن آب، رفتن داخل بالکن برای چندثانیه، بستن چشمها و شمردن تا پنج. یادتان باشد یکی از فواید مهم انجام چنین کارهایی، خرید زمان برای شماست. در واقع شما با انجام کارهایی که ممکن است تنها کمی به شما آرامش بدهد، بین احساس عصبانیت شدید خود و انجام واکنش به قدر چند ثانیه فاصله میاندازید، چند ثانیهای که در بسیاری از مواقع ممکن است به شما کمک کند تا گزینهٔ بهتری را جایگزین تنبیه بدنی کنید. گزینههای دیگر را مداوم یادآوری کنید در واقع بسیاری از رفتارهای تنبیهی والدین نه برنامهریزیشده که به صورت انفجاری و ناگهانی است. این بیشتر در افرادی دیده میشود که خود تجربهٔ تنبیهشدن در کودکی را داشتهاند. در واقع در ذهن آنها تنبیه یک گزینه محسوب میشود، هر چند خود در گذشته از آن آسیب دیدهاند. در واقع به صورت خودکار در ذهن این افراد، روش تربیتی تنبیه بدنی یا تحقیر کلامی، روشی با اولویت بالاست. در زمان آرامش لیستی از فعالیتهای جایگزین برای کاهش رفتارهای ناشایست فرزندتان و البته در کنار آن، لیستی برای تقویت رفتارهای شایستهٔ فرزندتان تهیه کنید. این لیست را حتماً جایی یادداشت کنید که بتوانید هر روز آن را ببینید. با کمک این لیست شما میتوانید دربارهٔ واکنشهای احتمالی در برابر رفتارهای ناشایست فرزندتان برنامهریزی قبلی داشته باشید و حتی با او در این باره صحبت کنید. به عنوان مثال در صورت تکرارِ پرتکردن وسایل، لازم است به مدت یکدقیقه روی صندلی در سکوت کامل بنشیند یا در صورت خرابکردن وسیلهای در خانه از روی بیمبالاتی و استفاده غلط، از پول توجیبی او برای تعمیر یا خرید دوبارهٔ آن استفاده کنید. مزیت مهم صحبت با فرزند در چنین مواقعی این است که میتوانید به او نشان دهید که محرومیتهای او ناشی از انتخاب اوست و این موضوع لجبازی را در او کاهش خواهد داد. نکتهٔ آخر اینکه اگر در کودکی سابقهٔ کتکخوردن، ناسزاشنیدن یا تحقیر از سوی والدین خود را دارید، از این تجارب ناخوشایند بهعنوان فرصتی ویژه بهره بگیرید! چرا که شما بهتر از هر کسی میتوانید حال بد فرزندتان را بعد از شنیدن چند ناسزا یا کتکخوردن درک کنید و البته از این موضوع برای تقویت انگیزهٔ خود در پایاندادن به پرخاشگریتان بهره بگیرید. منبع: سلامت نیوز

آرام و خجالتی بودن در برخی افراد دیده میشود ولی امکان دارد مرز هنجار در خجالتی بودن یا کم رویی در هم شکسته شود و اختلال شخصیت اجتنابی یا دوری گزین در فرد صورت بگیرد.اختلال ذکر شده خصوصیاتی عمده دارد که برخی از آن ها طرد شرمنده و تحقیر شدن توسط دیگران هستند و فردی که دچار این اختلال میشود شدت میلش به پذیرفته شدن از سوی افراد دیگر بالاست. اما در عین حال احساس خود کمبینی شدید میکنند که این مساله باعث ترس از برقراری رابطه عاطفی و اجتماعی آنها با دیگران میشود. آنها زمانی میتوانند با دیگران ارتباط برقرار کنند که به این نتیجه رسیده باشند که بدون قید و شرط مورد قبول و پذیرش قرار میگیرند. عزتنفس این افراد بسیار پایین است. خود را بیعرضه میدانند، نسبت به انتقاد بسیار حساساند. بسیار محافظهکار هستند و نمیتوانند بسادگی اعتماد کنند. میترسند و سعی میکنند که از هر موضوع مشکوکی فاصله بگیرند. در زندگی خود حاضر به ریسک کردن نیستند. آنها حتی پیشنهادهای مربوط به ترفیع شغلی را نیز نمیپذیرند، مگر اینکه مطمئن شوند همه افراد با ترفیع او موافق هستند. فرد مبتلا در شرایط دشواری است، زیرا از یکسو خواهان مراوده با دیگران است و از سوی دیگر نمیتواند براحتی با مردم ارتباط برقرار کند. اگر چهار مورد یا بیشتر از این علائم در فردی وجود داشته باشد میتوان گفت که دچار این اختلال است. از فعالیتهای شغلی که مستلزم ارتباط میان فردی است، به علت ترس از انتقاد، تائید نشدن یا طرد، اجتنابمیکند. مایل نیست با دیگران در ارتباط باشد، مگر مطمئن شود که مورد محبت قرار میگیرد. در روابط صمیمانه به علت ترس از شرمساری یا مسخره شدن محدودیت نشان میدهد.به علت احساس بیکفایتی، در موقعیتهای بین فردی جدید، کمرو است. از لحاظ اجتماعی خود را نالایق و از لحاظ شخصی خود را فاقد جاذبه میپندارد. به طور غیرعادی نسبت به خطر کردنهای شخصی یا درگیر شدن در فعالیتهای جدید بیمیل است، زیرا ممکن است موجب دستپاچگی او شود. نسبت به مورد انتقاد قرار گرفتن یا طرد شدن در موقعیتهای اجتماعی، اشتغال ذهنی دارد. برای درمان این اختلال لازم است ابتدا مشخص شود که فرد خجالتی و کمرو است یا دچار اختلال شخصیت اجتنابی است. بارزترین عامل برای شناسایی بررسی میزان آسیبهای بین فردی ناشی از ارتباط نداشتن با دیگران است. راه کنار آمدن با این افراد در گام اول به رسمیت شناختن حقیقت اضطراب و حساسیت این افراد نسبت به انتقاد است. برای درمان از رواندرمانی و دارودرمانی به صورت توام باید استفاده شود. در رواندرمانی ابتدا باید همدلی و ائتلاف با مراجع صورت گیرد زیرا فرد مبتلا نمیتواند حتی به درمانگر خود اعتماد کند بنابراین شناسایی ترسهای مراجع و بررسی ریشه آنها گام دوم درمان است سپس لازم است با الگوهای گام به گام مهارتهای اجتماعی به فرد آموزش داده شود و تمریناتی را خارج از جلسه درمان انجام دهد. استفاده از تکنیکهای جراتورزی و تقویت مهارت سخنوری نیز بسیار کمک خواهد کرد. منبع: بولتن نیوز

امروزه وضعیت اجتماعی به گونه ای است که افراد دغدغه ها و نگرانی های بسیار زیادی را در طول شبانه روز دارند. اگر فرد نتواند با این دغدغه ها کنار بیاید ، باید انتظار بروز بیماری های مختلف را داشته باشد. اما مبارزه با این دغدغه ها راه هایی دارد که در این مطلب برایتان شرح خواهیم داد. چگونه افکار خود را بارور کنیم ؟ آیا تا کنون برایتان پیش آمده است که بخواهید کاری را انجام دهید اما آنقدر در مورد آن موضوع فکر کرده اید که زمان را از دست داده اید و آن موضوع بازخوردی را که می توانست داشته باشد را از دست می دهد و از اهمیت آن کاسته می شود . جمله هایی به این سبک را شاید بسیار شنیده باشید اما حقیقتا آیا می دانید چگونه می توانید افکار خود را رشد دهید ؟ چگونه می توان به یک فکر ناب و عالی رسید ؟ هر فکر جدیدی که در ذهن شما به وجود می آید از کجا نشات می گیرد ؟ هر فکر ، نظر ، ایده ای که در ذهن شما زاییده می شود نتیجه نیاز روحی و جسمی شما به آن فکر است ، گاهی این نیازها مدت هاست که در ذهن شما وجود دارند نه یک روز یا یک هفته بلکه در مواردی به سال ها یا ماه ها قبل بازمی گردند . به یک مثال بسیار ساده اما مرتبط دقت کنید : اگر به این فکر می کنید که صبح ها زودتر بیدار شوید و به کارهایتان برسید به این دلیل است که احساس می کنید با کمبود زمان برای انجام کارهایتان مواجه می شوید پس این فکر در ذهن شما متولد می شود که صبح ها زودتر بیدار می شوید . هنگامی که فکری در ذهن شما جرقه می زند آن را رها نکنید در ابتدا به آن فکر کنید و با خود بگویید این فکر چرا به ذهن من خطور کرده است ؟ این فکر مرا به کجا می خواهد ببرد ؟ این فکر چه نتیجه ای را برای من به دنبال خواهد داشت ؟ چرا الان ؟ چرا در این زمان و مکان ؟ خود را اصلا محدود نکنید و حتی گاهی برای پاسخ دادن به سوالی که در ذهن شما به وجود آمده است می توانید از نزدیکان خود نیز کمک بگیرید تا سریعتر به پاسخ دست پیدا کنید . با این روش شما می توانید بسیاری از هدف ها ، برنامه هایی که در ذهن دارید را طبقه بندی کنید و به آنها بپردازید شاید هیچ گاه برای آنها زمانی را اختصاص نمی دادید ، غافل از اینکه شاید این افکار رمز موفقیت شما و کلیدی رو به آینده ای سعادت مند تر باشند. هنگامی که به سوالات پاراگراف قبلی در ذهن خود پاسخ دادید، گاهی اوقات سوالات و پاسخ ها به نظرتان خنده دار و حتی احمقانه نمود پیدا می کنند اما به یاد داشته باشید پاسخ های خنده دار و مسخره نیز می توانند نیازی ناخودآگاه از ذهن انسان را آشکار کنند که تا کنون به آن پرداخته نشده است . پاسخ سوال را با دقت آنالیز کنید و به آن بپردازید نه اینکه بی توجه از کنار آن بگذرید. چند سوال را در این قسمت مطرح می کنیم تا شما ساده تر بتوانید به پاسخ سوالهایتان برسید : آیا با انجام این کار رضایت بیشتری نصیبم می شود ؟ آیا موقعیت کنونی ام تغییری پیدا می کند ؟ این ایده در نگاه اول مرا به چه فکری وادار می کند ؟ یاد آور چه کسی یا چه عملی می باشد ؟ چه پاسخی برای این سوال وجود دارد ؟ یک پاسخ وجود دارد یا چندین پاسخ ؟ از طریق چه ر اه هایی می توانم این تفکر را بارور کنم ؟ این فکر مثبت است یا منفی ؟ به سعادت من می انجامد یا دربند و اسیر شدن ؟ در آخر باید متذکر شویم که فراموش نکنید ایده ها و تفکرات سازنده از پول ارزش بیشتری دارند و مهم تر هستند. این تفکرات و ایده ها هستند که پول را به همراه خود می آورند . گاهی یک فکر ساده و بی اهمیت ، یک کاخ و سلطنت را برای شما به ارمغان می آورد. منبع: دکتر سلام

هیچ کس از داشتن آرامش بدش نمی آید. می توان گفت تلاش ها ، کار و فعالیت های افراد برای رسیدن به آرامش در زندگی است. دانستن معیار های سلامت روانی به شما کمک می کند تا سریع تر به تصویری که از آرامش و شادابی در ذهنتان است ، دست یابید. سلامت روانی و جسمانی خواست همه انسانهاست و همه در تلاشیم شخصیت های سالمی درزندگی برای برقراری مناسبات سالم انسانی پیدا کنیم. اما آیا تا کنون اندیشیده اید که چه فردی ازشخصیت سالم بهره مند است . گوردن آلپورت یکی از نخستین روان شناسی بود که توجه خود را به شخصیت سالم معطوف داشت . از نظر وی افراد سالم در سطح معقول و آگاه عمل می کنند ،از قید و بندهای گذشته آزادند و از نیروهایی که آنها را هدایت می کنند کاملا آگاهند و می توانند برآنها چیره شوند . راهنمای اشخاص بالغ ، زمان حال ، هدفها و انتظارهایی است که از آینده دارند. جنبه بنیادی شخصیت آدمی را مقاصد سنجیده و آگاهانه (امیدها و آرزوهای او ) تشکیل می دهد . این هدفها ، انگیزه شخصیت سالم قرار می گیرد و بهترین راهنما برای فهم رفتار کنونی انسان هستند .وجود آدمی برداشتن هدفهای دراز مدت استوار است و انسا ن را از حیوان ، کودک را از سالمند ،در اکثر موارد ، شخصیت سالم را از بیمار متمایز می کند . از نظر آلپورت، انسانهای سالم نیاز مداومی به تنوع، احساس و درگیری تازه دارند .کارهای روزمره و عادی را کنار می گذارند و درجست و جوی تجربه های تازه هستند . ماجراجو هستند ، خطر می کنند و چیزهای تازه کشف می نمایند. همه این فعالیتها ایجاد تنش می کند و در هر صورت تنها از راه تجربه ها و خطرهای تنش زاست که بشر می تواند ببالد . نگاه شخص سالم به آینده او را پیش میراند و این نگرش با هدفهای خاص خود شخصیت را یگانه می سازد و سبب افزایش میزان تنش او می شود . از دیدگاه آلپورت گسترش مفهوم خود ،ارتباط صمیمانه خود با دیگران ، امنیت عاطفی ، ادارک واقع بینانه ، مهارتها و وظایف ، عیینیت بخشیدن به خود و فلسفه یگانه سازندگی هفت معیار شخصیت سالم است .ازسوی دیگر اریک فروم معتقد است که به سبب اهمیت نیروهای اجتماعی و فرهنگی برای درک یکایک اعضای جامعه ،باید ساختار آن جامعه درگذشته و حال تجزیه و تحلیل گردد . بنابراین شناسایی ماهیت جامعه کلید درک شخصیت متغیر انسان است . شخصیت ،خواه سالم و ناسالم به فرهنگ بستگی دارد . فرهنگ مانع یا حامی رشد و تکامل مثبت انسان است. از دید فروم فروم شخصیت انسان را بیشتر محصول فرهنگ میداند . از نظر وی سلامت روان بستگی به این دارد که جامعه تا چه اندازه نیازهای اساسی افراد جامعه را برآورده می کند ،نه اینکه فرد تا چه حد خود را با جامعه سازگار می کند . در نتیجه سلامت روان بیش از آنکه امری فردی باشد . مساله ای اجتماعی است . جامعه ناسالم در بین اعضای خود دشمنی بدگمانی بی اعتمادی میآفریند و مانع از رشد کامل آنها می گردد . درمقابل جامعه سالم به اعضای خود امکان می دهد به یکدیگر عشق بورزند ،بارور، کارآمد و خلاق باشند و قوه تعقل و عینیت خود را بارورو نیرومند سازند . از نظر مزلو نیز که یک روانشناس انسانگر است .شخص سالم در حال خودشکوفایی یا تحقیق ذات است ،شخصی است که شایستگی بودن و شدن را داراست. درگ درست ازواقعیت ،ذهن بازداشتن به تجربه ها ، افکار ، اطلاعات جدید، وحدت شخصیت هویت راسخ ، خود را می شناسد و برآن اساس رفتار می کند ،توانایی گسترش روابط صیمیانه ،خلاقیت و برخورداری از رفتار اخلاقی مبتنی بر اصول معنوی را ویژگی های شخصیت سالم می داند و معقتد است افرادی که خواستار خود شکوفایی هستند به نوبه خود نیازهای سطوح پایین تر شان (یعنی نیازهای جسمانی ، ایمنی ، تعلق ، محبت و احترام ) را برآورده سازند آنان دچار بیمارهای روانی نیستند ،آنان الگوهای بلوغ ، پختگی و سلامتی هستند و با حداکثر استفاده از همه قابلیتها تواناییهایشان خویشتن را فعلیت و تحقق می بخشند . میدانند چسیتند ،کیسیتند و کجا می روند . به اعتقاد وی جوانان نمی توانند کاملا خواستار تحقق خود باشند ،آنان احساس هویت نیرومند و استقلال ندارند ، به رابطه عاشقانه پایدار نرسیده اند، اما می توانند به سوی تحقق خود پیش بروند و از خود ویژگیهای نشان دهند که حاکی از توجه به بلوغ و سلامت روان باشد. از دیدگاه مزلو به اعتقاد مزلو ویژگی دیگرافراد خود شکوفا ، ادراک صحیح از واقعیت عینی شناخت عینی از موضوعهاو اشخاص پیرامون خود به همانگونه که وجود دارد و تشخیص ریاکاری و نادرستی است .شخصیتهای نا سالم ، جهان را با قالب ذهنی خویش ادارک می کنند و می خواهند به زور آن را به شکل ترسها ، نیازها ، وارزشهای خود درآورند. ازسوی دیگر روان شناسان شناخت گرا ، براین باورند که شخص سالم ، رویدادهای محیط را با استفاده از روشهایی تعبیر و تفسیر می کند که به احساس خوب (یا امید ) می انجامند و او را قادر می سازند به اینکه برای حل مسائل زندگی خود مهارتهای خاصی را به بکار برد . وین و دایر با پیش کشیدن بحثی تحت عنوان تصویر اشخاصی که نقاط ضعف شخصیت خویش را از بین برده اند. معتقد است که این اشخاص همه چیز زندیگ را دوست دارند ، ازانجام هیچ کاری ناراحت نمیشوند .اوقات خود را با شکوه و شکایت ، یا این آرزو که اوضاع طوردیگری باشد ، تلف نمی کنند . نسبت به امور زندگی احساس شور و هیجان دارند .خواست و توقعشان از زندگی تاحدی است که دستیابی به آ ن برابیشا ن امکان داشته باشد . وقتی افراد دیگری نزدیک چنین افرادی هستند ، در وجود آنان هیچگونه ناله و شکایت یا حتی آههای افسوس بار نمی بینند . در مهمانی ها یا درتنهایی ، به سادگی به آنچه که در اطرافشان قراردارد خود را سرگرم میکنند . تظاهر به لذت بردن نیم کنند . بلکه هر آنچه را که هست بطور خردمندانه میپذیرند و توانایی شگفت انگیز در لذت بردن ازواقعیات دارند . اگر لازم باشد که اوضاع و شرایطی عوض شود . سعی در تغییر آن می کنند و از این تلاش و کوشش لذت می برند . به راستی دوستدار زندگی هستند و تا حد امکان ازآن بهره میگیرند . نگرش کارل راحرز به الگوی شخصیت سالم ،تصویر خوش بینانه ای از طبیعت انسان عرضه می کند که مضمون عمده آن این ست که شخص باید فقط بر تجربه ای که خود از جهان دارد متکی باشد چرا که این تجربه تنها واقعیتی است که هر فرد می تواند بشناسد .به اعتقاد وی ، ادراک آگاهانه از خویشتن و دنیای پیرامون است که شخص راهدایت می کند ، نه نیروی ناآگاهی که در اختیار و به فرمان او نیست . تجربه هوشیار و آگاهانه زیربنای عاطفی انسان رامی سازند و شخصیت سالم ،اهمیت زمان حال و چگونگی ادراک آن ،بیش از گذشته است . البته نباید منکر تاثیر رویدادهای گذشته برشیوه نگرش کنونی شد زیرا رویدادها در میزان سلامت روانی انسانها موثر واقع می شود ، اما تاکید عمده بر رویدادهای کنونی است نه آنچه در کذشته پیش آمده است . راجرز برای شخصیت سالم ازخود پنداری مثبت و سالم سخن به میان می آورد و پذیرش احساسات ،عزت نفس ،ارتباط خوب با دیگران ، زندگی کامل در زمان حال ، ادامه یادگیری چگونه آموختن ،ذهن بازداشتن به افکار خود ، توانایی تصمیم گیری مستقل وخلاقیت را از خصایص شخص سالم برمی شمارد . معیارهای سلامت روانی براساس نظر کارشناسان سازمان جهانی بهداشت ، سلامتی نه فقط به فقدان بیماریو نقص عضو بلکه به حالت رفاه کامل جسمی ، روانی و اجتماعی اطلاق می شود بنابراین تعریف ، سلامت روانی به عنوان یکی از معیارهای تعیین کننده سلامت عمومی شناخهت می وشد . فردی که از سلامت روانی برخوردار است ،ضمن احساس راحتی و آسایش قادر است در اجتماع به راحتی و بدون اشکال به فعالیت بپردازد و ویژگی های شخصی وی در آن اجتماع ، موجب خشنودی و رضایت است. سلامت روانی و بدنی لازم و ملزومند . متخصصان علوم تغذیه و پژوهشگران تناسب فیزیکی ،بین سلامت روان و بدن با کیفیت تغذیه و میزان تحریک جسمی ، ارتباط معناداری یافته اند . مطالعات زیستی ـ شیمیایی مغز انسان نشان می دهد که سلامت روان و ذهن ،احتمالا به منظم و متعادل بودن فعالیتهای الکتروشیمیایی سلولهای مغز ی و دستگاههای عصبی بستگی دارد . به سختی می توان کسی را یافت که متعادل منطقی و آگاه به اعمال خود باشد هر فرد در دوره هایی از ندگی خود دارای ویژگیهایی از قبیل شیدایی ، افسردگی ،اجتماعی بودن ،بیگانگی ، جست و خیز و انفعالی بودن است ،بنابراین به شکلی رفتارهای غیرم نطقی را تجربه می کند . تفاوت رفتارهای عادی و غیر عادی یک امر رتبه ای و درجه بندی شده است .برخی از مردم بیش از دیگران غیر منطقی هستند . و بعضی دیگر چنان غیر منظقی هستند که در زمینه سازگار شدن با زندگی به کمک نیاز دارند . همچنین فرانکل اراده معطوف به معنا را ملاک سلامت روان می داند . او نظریه معنا درمانی را برای درمان کسانی که زندگیشان بدون معناست معرفی می نماید .در این نظریه ، طبیعت انسان بر سه محور استوار است :آزادی اراده ،اراده معطوف به معنا و معنای زندگی .او معتقد است با آنکه در معرض شرایط بیرونی معینی هستیم که برزندگی ماتاثیر می گذارد با این حال در انتخاب واکنشهای خود نسبت به این اوضاع و شرایط آزاد هستیم . اراده معطوف به معنا و معنای زندگی به نیاز مداوم انسان به جست و جستجو نه برای خویشتن بلکه برای معنایی که به هستی ما منظور می بخشد ارتباط می یابد . هرچه بتوانیم از خود فراتر رویم و خود را در راه چیزی یا کسی ایثار کنیم انسان تر می شویم . مجذوب شخص یا چیزی فراسوی خودشدن معیار نهایی رشد و پرورش شخصیت سالم است . به اعتقاد فرانکل جوهر وجود انسان را سه عامل معنویت ،آزادی و مسولیت تشکیل می دهند . برای دسترسی به سلامت روانی باید بپذیریم که در رفتار خود آزادی انتخاب داریم و این آزادی را هب کار ببریم و مسوولیت انتخاب نیز با خودماست . بنابراین سلامتی و عدم سلامتی روانی به مقدار زیادی ناشی از تجارب موفق و ناموفق در دوران تحصیلی و واکنشهای معلمان و والدین نسبت به اآنان است . زمانی که شخصیت کودک شکل نگرفته ،سالهای نخست زندگی تحصیلی خود را آغاز می کند ، در مسیر رشد و بالندگی قرار می گیرد و درطول بهترین سالهای عمر خود ، با عوامل مختلف موثر بر تحول شناختی ،عاطفی و اجتماعی به کنش متقابل می پردازد که نتیجه اش همان چیزی است که به صورت جوان ۱۹ ـ ۱۸ ساله ای به جامعه تحویل داده می شود . حال چنانچه این فرد به ویژگی ها و خصایص شخصیت سالم آشنا و در جهت کسب آنها تلاش کند . زندگی ای سرشار ازامید ، شادی ، آرامش و همراه با موفقیت خواهد داشت. منبع: دکترسلام

افکار مثبت می تواند باعث تغییرات مثبت زیادی در زندگی تان شود. داشتن دیدگاه مثبت می تواند برای سلامتی جسمی و روانی تان منفعت داشته باشد. ولی بعضی وقتها، شرایط خاص در زندگی بوجود می آید که سبب می شود داشتن دیدگاهمثبت برای شما مشکل شود. گام گذاشتن برای افکار مثبت بسیار شبیه به فبینش ثانوی ما شده است و با این کار سود بسیاری از آنرا درو خواهیم کرد. در ادامه برای اینکه افکارمثبت برایتان ساده تر بشود مطالبی بیان شده است. ۱. با افراد مثبت وقت صرف کنید اگر خودتان را مدام با افرادی که از زندگی شان شاکی هستند احاطه کنید، منفی نگری آنها باحتمال زیاد باعث فرسایش شما می شود. صرف وقت با دوستان و اعضای خانواده مثبت نگر این احتمال را که عادت مثبت نگری آنها جزئی از عادت شما بشود را بالاتر می برد. وقتیکه با افراد مثبت احاطه شده اید منفی نگری خیلی برایتان دشوار تر خواهد شد. ۲. مسئولیت رفتارهایتان را بپذیرید وقتی با مسائل و مشکلات در زندگی تان روبرو می شوید، نقش قربانی را بازی نکنید. نقش خودتان را در این موقعیت بدانید و مسئولیت رفتارهایتان را بپذیرید. پذیرفتن مسئولیت می کمک کند تا از اشتباهات تان درس بگیرید و از اینکه دیگران را ناجوانمردانه سرزنش کنید دست بردارید. ۳. به جامعه کمک کنید یکی از بهترین راهها برای اینکه نسبت به داشته هایتان حس خوبی داشته باشید این است که بروی چیزهایی که می خواهید بدهید تمرکز کنید. در برخی کارها داوطلب بشوید و به جامعه خدمت کنید. کمک به دیگران می تواند دیدگاه جدیدی را نسبت به جهان به شما ببخشد و می تواند شما را در تفکر مثبت کمک کند. ۴. مطالب الهام بخش و مثبت مطالعه کنید هر روز برای مطالعه مطالبی که تفکر مثبت را ترویج می کنند وقت بگذارید. کتاب های مقدس یادداشت های معنوی یا نقل قول های الهام بخش را که کمک می کند به شما بروی چیزهایی که در زندگی برایتان مهم است تمرکز کنید را مطالعه کنید. ۵. افکار منفی را شناسایی و تعویض کنید اگر گرفتار افکار منفی هستید در تفکر مثبت موفق نخواهید بود. یاد بگیرید افکاری که بیش از حد منفی هستند را شناسایی و تعویض کنید. اغلب افکاری که شامل کلماتی مانند "همیشه” و "هرگز” هستند سیگنالی درستی ارسال نمی کنند. اگر متوجه شدید که اینگونه دارید با خودتان فکر می کنید، "من همیشه به همه چیز گند می زنم” آنرا با چیز واقعی تر ی مانند، "من برخی اوقات اشتباه می کنم اما از آن درس می گیرم” تعویض کنید. هیچ لزومی ندارد افکارتان به طرز غیر واقع بینانه ای مثبت باشد، بلکه در عوض، افکارتان را به واقعیت نزدیکتر کنید. ۶. هدفگذاری کنید و بروی اهدافتان کار کنید وقتی هدفی دارید که برویش کار کنیدمواجه شدن با موانع و مشکلات و مثبت بودن برایتان آسانتر می شود. وقتی با مشکلی در طی مسیر برخورد می کنید اهداف به شما انگیزه کافی برای مواجه شدن با آن مشکل را می دهند. بدون داشتن اهداف مثبت، تصمیم گیری و ارزیابی پیشرفت سخت تر می شود. (برای هدفگذاری صحیح در زندگی می توانید از مجموعه نرم افزاری کاملا رایگان غول چراغ شخصی خودتان استفاده کنید.) ۷. پیامدهای منفی را در نظر بگیرید مجالی را صرف فکر کردن در مورد عواقب ناشی از تفکر منفی بدهید. اغلب، تفکر منفی می تواند به پیشگویی تاثیر گذار تبدیل شود. برای مثال، فردی که با خودش فکر می کند، "در این مصاحبه شغلی پذیرفته نمی شوم،” ممکن است که تلاش کمتری را در جهت آن مصاحبه انجام دهد. در نتیجه، شانس بدست آوردن آن کار را کاهش می دهد. لیستی از تمام راههایی که تفکر منفی توانسته بروی زندگی تان تاثیر بگذارد ایجاد کنید. اینکار به احتمال قوی رفتار تان، روابط تان را، و احساسات تان را تحت تاثیر قرار می دهد. سپس، لیستی از تمام راههایی که تفکر مثبت توانسته در زندگی تان مفید واقع شود را تهیه کنید. ۸. از دیگران تعریف کنید دنبال بهانه ای برای تعریف کردن از دیگران باشید. در تعریف و تمجید از دیگران حقیقت را بگویید اما مکرا این کار را بکنید. اینکار کمک می کند تا با دید خوبی به دیگران نگاه کنید. ۹. لیست سپاسگزاری روزانه تهیه کنید اگر شروع کنید به نگهداری لیست سپاسگزاری روزانه متوجه این می شوید که تا چه اندازه می توانید بابت چیزهای مختلف خدا را شاکر باشید. اینکار می تواند به شما کمک کند تا بجای اینکه مدام بروی چیزهای منفی که در زندگی روزمره تان پیش می آید تمرکز کنید، بروی چیزهای مثبت در زندگی تان تمرکز کنید. ابراز قدردانی باعث می شود تفکر مثبت بیشتر تبدیل به عادت مثبتی در شما بشود. ۱۰. مراقب خودتان باشید خوب از خودتان مراقبت کنید، با اینکار به تفکر مثبت مجهزتر می شوید. باندازه کافی استراحت و تمرین کنید و بخوبی مدیریت کردن استرس هایتان را تمرین کنید. مراقبت از سلامتی جسمی و روانی تان باعث می شود انرژی بیشتری برای تفکر مثبت داشته باشید. منبع: دکترسلام

فشار روحی به شما وارد شده، بغض گلویتان را گرفته، اشک تا پشت پلکهایتان هجوم آورده، کافی است پلک بزنید و اشک سرازیر شود. روانتان آزرده است و از شدت غم و ناراحتی، صورتتان برافروخته شده است. فشارهای روحی و روانی را سرکوب نکنیدصدایتان را صاف میکنید و تلاش می کنید محکم صحبت کنید، اما لرزشش کاملا پیداست. فقط میخواهید فریاد بزنید، اما به هر دلیل که فقط خودتان میدانید، غم و بغضتان را فرو میخورید. به خانه که میرسید دیگر حالتان را نمیدانید. این قدر گریه میکنید که چشمهایتان دیگر توان دیدن ندارند. حالتان اما خوب نمیشود! به این دلیل که به موقع ابراز احساسات نکردهاید. واکنش نشان ندادهاید. به قول معروف حق طرف را کف دستش نگذاشتهاید. روانشناسان عقیده دارند باید به موقع، به جا و به اندازه، واکنش نشان داد. درغیر این صورت، خشم، غم، رنج و غصه و حتی گاهی شادی در روانتان جمع شده و به شکلهای دیگری مانند مشکلات جسمی، روانی و یا واکنش ناگهانی در شرایط نامناسب و به شکل نامناسب بروز میکند. به نظر شما چه طور باید ناراحتی و غممان را بروز بدهیم؟ بهترین راهکار نشان دادن غممان چیست؟ باور های غلط در مورد گریه نکردن را دور بریزیدسخت است؛ اما امکانپذیر است! هرچه باور درباره گریه نکردن، فرو خوردن غم، متانت، وقار، حفظ آرامش، حفظ غرور و... شنیدهاید، دور بریزید. اینها باورهای نادرستی است که فقط و فقط باعث تشدید غم و رنج شما، باقی ماندن حرفها در دلتان و بروز نادرست آنها به شکل اختلالهای جسمی و روانی میشوند. بنابراین هر وقت از چیزی غمگین و دلخور شدید، حتما حستان را به شکلی که احساس میکنید از غم رها میشوید، بروز دهید. این حس را همانجا بیان کنید و آنها را مانند کولهباری با خودتان حمل نکنید. راحت گریه کنید اجازه بدهید اشکهایتان به راحتی سرازیر شوند. گریه کردن درواقع اولین و بهترین راهکار برای نشان دادن احساس درونی شماست. گریه نماد بیرونیِ احساس درونی شماست. به همین دلیل است که بعد از گریه کردن، احساس آرامش میکنید چون هورمونهای ایجاد کننده استرس با گریه کردن از بین میروند. بعد از گریه کردن، روی تختتان دراز بکشید. نفس عمیق بکشید و به فرآیندی که اتفاق افتاد، کمی فکر کنید. در این شرایط دو حالت را احساس خواهید کرد: اگر احساس آرامش نکردید، اجازه بدهید روانتان تصمیم گرفته و اگر نیاز است، دوباره گریه کنید. بههیچ وجه در هیچ شرایطی جلوی گریه کردنتان را نگیرید. احساستان با بنویسید گاهی فقط گریه کردن باعث تسکین غم و اندوهتان نمیشود. یکی از بهترین راهکارهای رها شدن از احساسهای بدی که در وجودتان جمع شده، نوشتن است. جای ساکتی را انتخاب کنید. احساستان را از لحظه اول اتفاق به یاد بیاورید و بنویسید. به نوع جملهبندی، ترتیب کلمهها و...فکر نکنید. هرچه را که به ذهنتان میرسد، بنویسد. حالتهای فیزیکی، روانی و هر نوع احساسی را که تجربه کردهاید، یادداشت کنید. به غیر از نوشتن عادی میتوانید این روشها را هم امتحان کنید: نامه نگاریفکر کنید با نامه قرار است احساستان را به طرف مقابل بگویید. بنابراین برای او نامه بنویسید. آن را نگه داشته یا پاره کنید و دور بریزید، اما هیچ وقت نامه را به دست او نرسانید. این حرفها، حرفهای شما در غم وعصبانیت است و بعد از رفع آن ممکن است از گفتن این حرفها پشیمان شوید. پس، نامه را در جایی پنهان کرده و یا دور بریزید. شعر بگوییدبعضی افراد که مهارت ترانه یا شعر گفتن را دارند، میتوانند از این روش برای ابراز احساساتشان استفاده کنند. مچاله کنیداصلا مهم نیست که حرفهایتان را تا کجا مینویسید. مهم نیست انشای جملهها درست است یا نه؟ فقط بنویسید و بعد آن را مچاله کرده و دور بریزید.به این ترتیب حس مچاله کردن و دور ریختن غم و ناراحتیتان را حس خواهید کرد. از هنر کمک بگیریداز نظر روانشناسی، یکی از راهکارهای تخلیه روانی، هنر است. به همین دلیل معمولا در شرایط خاص، کیفیت وتعداد آثار هنری افزایش پیدا میکنند. از بین هنرها، نقاشی کردن و نواختن موسیقی، از بهترین روشها برای کسب آرامش هستند. در زمان انتخاب و کشیدن طرح، انتخاب رنگ، توجه به نقاشی و تمرکز روی آن باعث تخلیه روانی میشود. بهتر این است که موضوعی را که باعث ناراحتیتان شده، نقاشی کنید. البته این به معنی این نیست که به شکل حرفهای نقاشی کنید. به تصویر کشیدن آنچه باعث غم و اندوهتان شده، با چند خط ساده هم کافی است، اما اگر نقاشی بلد هستید، در شرایط غم و ناراحتی، حتما از آن کمک بگیرید. با کمک موسیقی آرام شویدگاهی با اینکه بسیار غمگین هستید، نمیتوانید گریه کنید. انگار مانعی برای ریختن اشکهایتان وجود دارد. افرادی که بسیار مغرور بوده و یا احساس میکنند گریه کردن، نشانه ضعف رفتاری است، حتی در خلوت هم گریه نمیکنند، اما واقعیت این است که گریه کردن، با شکسته شدن غرور ارتباطی نداشته و ضعف رفتاری هم محسوب نمیشود. بنابراین اگر نمیتوانید گریه کنید، از موسیقی کمک بگیرید. این موسیقی میتواند آرامبخش و بدون کلام؛ با کلام و کمی غمگین یا حتی کاملا شاد و هیجانی باشد. هر کدام از اینها میتوانند به شما کمک کنند تا از نظر روانی تخلیه شوید. با کسی که دلخور هستید، قهر کنیداصلا اشکالی ندارد با کسی که از دست او دلخور هستید، قهر کنید. یکی از واکنشهای منطقی، قهر کردن است. زمانی که قهر کردید به این نکته دقت کنید: ولی حرف بزنیداگر دوستی با آن شخص برای شما ارزشمند است و میدانید او عمدا شما را نرنجانده، به او بگویید که با او قهر هستید، ولی با هم صحبت کنید و دلخوری را برطرف کنید. معذرتخواهی غیر کلامی را بپذیرید گاهی بعضی افراد بعد از این که شما را ناراحت میکنند، متوجه کاری که کردهاند، میشوند، اما به دلیل خجالت، غرور، ترس از واکنش شما و... نمیتوانند مستقیما معذرتخواهی کنند. این افراد به روشی دیگر مثلا خریدن هدیه، گل، تلفن کردن و حرف زدن حتی درباره موضوعی نامربوط و... سعی میکنند کارشان را جبران کنند. در این شرایط به آنها فرصت بدهید. معذرتخواهیشان را به شکل ضمنی بپذیرید. اما سعی کنید شرایط را برای صحبت کردن و رفع کدورت فراهم کنید. نیازی نیست درد دلتان را حتما با کسی در میان بگذاریدخیلی کلافه شدهاید. میخواهید از کسی کمک بگیرید تا از غمتان کاسته شود. باید با کسی حرف بزنید و درددل کنید، اما این روش بدترین کار ممکن است. به چند دلیل؟ همه، درست راهنمایی نمیکنندهر فردی صلاحیت راهنمایی کردن را ندارد. بنابراین راهکارهایی پیشنهاد میکند که باعث گمراه کردن شما میشود. گاهی همین به ظاهر راهنماییها، به دلخوری و غم شما بیشتر دامن میزنند. بنابراین ابتدا به این چند نکته دقت کنید و بعد خودتان متوجه خواهید شد که در شرایط ناراحتی، بهترین روش درمیان گذاشتن مساله با فردی است که واقعا دلسوز شماست و یا درمانگر واقعی. هرکسی دوست نیستافراد زیادی دور و بر شما هستند، اما چه تعداد از آنها دوست واقعی شما هستند؟ از نیت واقعی همه آگاهید؟ چند نفر از آنها واقعا خیرخواه شما بوده و چند نفر بدشان نمیآید میانه شما با دیگران به هم بخورد؟ بنابراین نباید راز دلتان را با دیگران درمیان بگذارید. هر کسی از ظن خودش با شما همدردی خواهد کردگاهی ممکن است شرایط روانی یک نفر مناسب نباشد. وقتی شما درباره ناراحتیتان صحبت میکنید، او به دلیل شرایطی که دارد، با حرفهایش این مساله را تشدید کند. بنابراین این هم دلیل دیگری برای نامناسبتر شدن شرایط خواهد بود. ناراحتی تان را بازگو کنیدشاید در مراحل اولیه احساس غم و اندوه به دلیل شرایطی که دارید، نتوانید درباره موضوع صحبت کنید. ممکن است بتوانید، اما خشمتان باعث بدتر شدن شرایط شود. بنابراین کمی صبر کنید. بعد از کسب آرامش، موضوع را با فردی که از دست او ناراحت هستید، ناراحتی تان را از او در میان بگذارید. سعی کنید با کوتاهترین و تاثیرگذارترین کلمهها حرفتان را بیان کنید. گاهی با اینکه بسیار غمگین هستید، نمیتوانید گریه کنید نکته اگر احساس میکنید میتوانید به اعصابتان مسلط باشید و همان لحظه غم واندوهتان را بیان کنید، همان موقع، صحبت کنید و خودتان را از بند غمی که دارید، رها کنید. برای تخلیه شدن، حرکت کنیداگر اهل پیادهروی باشید، حتما دیدهاید که با پیادهروی تا چه حد احساس آرامش میکنید. درواقع راه رفتن یکی از راهکارهای خوب تخلیه روانی است. بنابراین در شرایطی که غمگین هستید، راه رفتن همراه با گوش کردن به موسیقی و یا حتی راه رفتن به تنهایی میتواند به تخلیه روانی شما کمک کند. اصلا نگران قضاوت دیگران نباشید. درحال راه رفتن اگر احساس کردید میخواهید گریه کنید، جلوی خودتان را نگیرید و بگذارید اشکها سرازیر شوند. کلاهتان را قاضی کنیددر هر ناراحتی و دلخوریای، سهم دو طرف اگر یکسان نباشد، اما هردو ممکن است دلیل به وجود آمدن این مساله باشند. بنابراین اگر نتوانستید یا نخواستید همان موقع واکنشی نشان بدهید، حتما قبل از هر واکنشی، شرایط را بررسی کنید. سهم خودتان از اتفاق پیش آمده را بسنجید و ببینید چه طور باید واکنش نشان بدهید. در این بررسی نه خودتان را مقصر بدانید و عقب بکشید و نه خودتان را کاملا مبرا دانسته و رفتار حق به جانب داشته باشید. با این توصیهها نیازی نیست به ملاقات پزشک برویدبعضی توصیههای پزشکی خندهدار و ساده به نظر میرسند، اما عمل کردن به آنها مهم و سخت است. اگر بتوانید با برنامهریزی درست به این نکتهها عمل کنیم، آن وقت دیگر لازم نیست برای درمان درد جسمی یا روانیمان سراغ پزشک برویم. این نکتهها خودش دوای درد است. به این دلیل که بعضی از آنها برای حفظ سلامت جسم و بعضی دیگر برای حفظ سلامتی روان است. از غذا خوردن لذت ببریدهمراه بعضی افراد که غذا میخورید، احساس گناه میکنید! آنها چنان با بیمیلی هر لقمه را به دهان میگذارند که آدم حس میکند اگر با اشتها غذا بخورد، گناه کرده است. تغذیه سالم یعنی این که از خوردن هر چیزی، از یک لیوان آب خنک تا یک پرس غذای سالم و مغذی، احساس رضایت و شادی داشته باشیم. این طور غذا خوردن است که به قول معروف به تن انسان گوشت میشود! یکی از دلایل وزن نگرفتن بسیاری از افرادی که آرزوی کمی چاق شدن دارند، با بیمیلی غذا خوردن و احساس رفع تکلیف است. بدون صبحانه، هرگزاگر آخرین وعده روز قبل را ساعت 8 شب میل کرده باشید و فردا صبح ساعت 8 بخواهید صبحانه بخورید، به مدت 12 ساعت معده شما خالی بوده است. حتی اگر خودتان را ماشین درنظر بگیرید! برای استارت زدن نیاز به بنزین دارید. مغز برای شروع حرکت نیاز به تغذیه مناسب دارد. بنابراین اگر بدون صبحانه از منزل بیرون بروید، درست مثل خودرویی هستید که با ته مانده بنزین و چراغ روشن، خودش را به زحمت تا مقصد رسانده و هر آن احتمال خاموش شدن آن وجود دارد. بنابراین حتما صبحانه کامل و مقوی و حاوی هیدرات کربن طبیعی بخورید. صبحانه مهمترین وعده غذایی است. تنوع را رعایت کنیدرمز سلامتی، رعایت تنوع در برنامه غذایی است. بنابراین در برنامه غذایی روزانه شما باید انواع میوه و سبزی، گوشت ماهی یا مرغ، مواد غذایی با شیرینی طبیعی و... وجود داشته باشد. به این ترتیب نیاز بدن به املاح و ویتامینها، مواد معدنی، پروتئین و... تامین خواهد شد. دریافت این مواد بدن را در برابر ابتلا به بسیاری از بیماریها مصون میکند. منبع انرژی را فراموش نکنیدیکی از مهمترین منابع تامین کننده انرژی بدن برای کار و فعالیت روزانه، هیدراتهای کربن طبیعی هستند. بنابراین باید در رژیم غذایی روزانه شما مصرف حداقل یک یا دو منبع از این خوراکیها وجود داشته باشد. غلات و حبوبات، میوههایی مانند موز و سیب، برنج، ماکارونی، خرما، کشمش، توت،شیر و... حاوی هیدرات کربن طبیعی هستند. بهترین زمان برای مصرف موادغذایی حاوی هیدرات کربن، وعده صبحانه است. خوردن کمی عدسی، میوه، خرما یا کشمش همراه با شیر از بهترین راهکارهای دریافت هیدرات کربن طبیعی است. میان وعده را فراموش نکنیدبرخلاف تصور خالی ماندن طولانی مدت معده، راهکار کاهش وزن نیست. اتفاقا تغذیه مناسب و بموقع یکی از راهکارهای کاهش و کنترل وزن است. بنابراین درفاصله بین صبحانه تا ناهار و ناهار تا شام، حتما باید میانوعده سالم و مغذی مانند انواع آجیل خام، میوه، آبمیوه طبیعی و... میل کنید. از خوردن تنقلات مضر خودداری کنید. برای مثال کیک یا بیسکوییت کرمدار اگرچه میتوانند شما را برای مدتی سیر کنند اما به دلیل داشتن هیدرات کربن غیرطبیعی، در ترشح انسولین اختلال ایجاد کرده و شما را خیلی زود گرسنه میکنند. هر روز نیم ساعت ورزش یا پیاده روی کنیدبهانه که همیشه هست! اما اگر واقعا آدم گرفتاری هستید و وقت سرخاراندن ندارید، بهترین زمان برای پیادهروی، فاصله بین سوار شدن به خودروی شخصی و رفتن به محل کار یا برگشتن از محل کار است. ماشین را کمی دورتر پارک کنید تا کمی پیادهروی کنید. راهکار دیگر، راه رفتن در محل کار است.برای بعضی کارها خودتان اقدام کنید تا چند قدمی راه بروید. بدنی که ورزش نکند، کیلومترها از سلامت دور است. تفریح کنید هر چند کوچکهرچقدر هم که گرفتار باشید، باید وقتی برای تفریح پیدا کنید. اصلا هم نیازی نیست برای تفریح، لشگرکشی کنید و جمع زیادی را دورتان جمع کنید. حتی همین که خودتان تنهایی با یکی- دو نفر از دوستان صمیمیتان به کافیشاپ، پارک، سینما، تئاتر، کتابخانه، مرکز خرید و... بروید و چند ساعتی فقط شاد باشید، کافی است. بهترین فرصت تعطیلات پایان هفته است تا بتوانید هفته بعد را با نیروی مضاعف آغاز کنید. از افراد و احساسات منفی، دور شویدهمانطور که گاهی ناراحت هستید و دوست یا دوستان حالتان را میپرسند، شما هم حتما باید با دوستی که دچار مشکلی شده، همراهی کنید، اما نباید انرژی منفی دیگران روی شما تاثیر بگذارد. از افرادی که به هر شکل به شما انرژی منفی میدهند، دوری کنید. آنها با انتقال حرفها و حسهای منفیشان به شما، از نظر روانی تخلیه میشوند، اما این شما هستید که به لحاظ ذهنی خسته شده و باید بار دیگران را هم علاوه بر گرفتاری و افکار خودتان به دوش بکشید. بنابراین تاحدی با افراد همدلی کنید که به ضرر روح و روان خودتان نباشد. منبع: روانشناسی و مشاوره

مخفی کردن حسادت را شاید شما هم چند بار انجام داده اید ولی هر بار که برای این کار تلاش کرده اید فایده ای نداشته است.خلاص شدن از حسادت کار آسانی نیست و باید بگوییم که حسادت به مرور زمان از کنترل ما خارج میشود و بعد از خارج شدن از کنترل ما به افسردگی و احساس های ویرانگر دیگر تبدیل میشود.قبل از اینکه حسادت به ما صدمه بزند چه کاری میتوانیم برای جلوگیری از آن انجام دهیم؟ پرهیز از مقایسهی خود با دیگران، احساس سپاسگزاری برای داشتههایتان و ترفندهای عملی برای تغییر دیدگاه میتواند به شما کمک کند تا حسادت خود را درمان کنید و اجازه ندهید از کنترل شما خارج شود. اگر میخواهید روشهای درمان حسادت را یاد بگیرید، روش ۱: حسادت را بشناسید۱. تفاوت میان حسادت و حسادت جنسی را بدانید حسادت (envy) و حسادت جنسی (jealousy) متفاوت هستند، ولی اغلب با یکدیگر اشتباه گرفته میشوند. باید تفاوت میان حسادت و حسادت جنسی یا احساس مالکیت را بدانید تا تشخیص دهید چه احساسی دارید. حسادت جنسی، واکنشی نسبت به تهدیدِ از دست دادن چیزی است که دارید و اغلب در ارتباطات انسانی رخ میدهد، ولی حسادت واکنشی است نسبت به نداشتههایتان که میخواهید داشته باشید. برای نمونه، حسادت جنسی زمانی به شما دست میدهد که فکر میکنید همسر شما به فرد دیگری علاقه دارد، ولی حسادت زمانی به شما دست میدهد که دوست خود را سوار بر خودروی گرانقیمت و جدیدی میبینید. ۲. به این فکر کنید که حسادت چگونه به شما صدمه میزند حسادت چه تأثیر منفی بر زندگی شما گذاشته است؟ شاید رابطهتان با دوستی قدیمی در آستانهی از هم پاشیدن است، زیرا دیگر نمیتوانید به خوشحال بودن برای موفقیتهای او تظاهر کنید و به همین دلیل تماسهایش را جواب نمیدهید. شاید صفحهی فیسبوک همسر سابق خود را با وسواس نگاه میکنید و به تصاویر او و نامزدش خیره میشوید. شاید وقتی به وبلاگ عکاسی یکی از همکلاسیهایتان نگاه میکنید، تظاهر میکنید به عکسهای او علاقهای ندارید، در حالیکه آرزو میکنید، کاش شما هم استعداد هنری او را داشتید. اینها تنها نمونههایی هستند که نشان میدهند حسادت چگونه انرژی شما را هدر میدهد، انرژیای که بهتر است آن را برای چیز مفیدتری صرف کنید. حسادت به روشهای زیر به شما صدمه میزند: هدر دادن وقت؛مشغول کردن فکر؛صدمه زدن به روابط شخصی و حرفهای؛تغییر دادن شخصیت؛ایجاد حس منفیبافی. ۳. دلیل حسادت خود را بشناسید پیش از آنکه بتوانید به شکلی سازنده با حسادت خود برخورد کنید، ابتدا باید دلیل آن را بدانید. اگر به اتومبیل گرانقیمت دوستتان حسادت میکنید، کمی زمان بگذارید و این حس حسادت را بررسی کنید. پیش از رویارویی با حسادت، برای شناسایی دلیل این احساس، از خود سؤالاتی بپرسید. برای مثال، آیا حسادت شما به این دلیل است که میخواهید اتومبیلی مانند اتومبیل او داشته باشید، یا به توانایی مالی او برای خرید چنین اتومبیلی حسادت میکنید؟ ۴. احساسات خود را بنویسید نوشتن یادداشتهای روزنانه راه بسیار خوبی برای بیان احساسات و مقابله با احساسات منفی است. نوشتن در مورد حسادت میتواند برای درک بهتر و روبرو شدن با آن به شما کمک کند. ابتدا دلیل احساس حسادت خود را بنویسید. تا حد امکان منبع حسادت خود را با جزئیات کامل شرح دهید و مشخص کنید چرا به آن فرد حسادت میکنید. برای مثال میتوانید در مورد دوستتان بنویسید که سوار بر اتومبیل گرانقیمت جدیدش بود و دیدن این صحنه چه حسی به شما داد. در آن زمان چه حالی داشتید؟ وقتی جلوی شما توقف کرد چه حسی داشتید؟ دوست داشتید چه بگویید یا انجام دهید و در واقعیت، چه گفتید یا انجام دادید؟ پس از رفتن او چه حسی داشتید؟ وقتی دوباره به این مسئله فکر میکنید، چه حسی دارید و دوست دارید چه حسی داشته باشید؟ ۵. با دوستی در مورد حس حسادت خود صحبت کنید صحبت کردن با یک دوست یا عضوی از خانواده که پشتیبان شماست، کمک میکند تا حس بهتری داشته باشید و بتوانید احساسات خود را بیان کنید. البته با کسی صحبت کنید که با فردی که به او حسادت میکنید، رابطهی نزدیکی نداشته باشد. حتما با کسی صحبت کنید که به شما علاقه دارد و به حرفهایتان گوش میدهد. صحبت کردن با کسی که به احساسات شما اهمیتی نمیدهد یا حامی و پشتیبان خوبی برای شما نیست، حتی میتواند احساس برتری در شما ایجاد کند. ۶. اگر خودتان نمیتوانید با احساس حسادتتان مقابله کنید از یک متخصص کمک بگیرید حسادت میتواند در زندگی روزانهی بعضی افراد، اختلال ایجاد کند و مانع از شادی آنها شود. شاید درک حس حسادت و یافتن بهترین راه برای مقابله با آن، بدون دریافت کمک از دیگران دشوار باشد. یک متخصص در حوزهی سلامت روانی میتواند به شما کمک کند تا این احساسات را درک و برای مقابله با آنها تلاش کنید. روش ۲: حسادت خود را به چیزی مثبت تبدیل کنید۱. قضاوت شدید در مورد خود را کنار بگذارید معمولا حس حسادت نسبت به دیگران از حس عدم کفایتشخصی (personal inadequacy) ناشی میشود. شما بر این تمرکز کردهاید که فرد دیگری شغل، همسر، اموال یا هوشی را دارد که شما خواهان آن هستید و این خواستهها ریشه در چیزی دارند که شما آنها را کاستیهای خود میدانید. با کنار گذاشتن قضاوت شدید در مورد خود، دیگر تمایل زیادی برای مقایسهی شرایط خود با شرایط دیگران نخواهید داشت. برای مثال، ممکن است به شغل دوستتان حسادت کنید، زیرا او پیشرفت زیادی کرده است، در حالی که شما همچنان در ردهای پایین باقی ماندهاید. صبورتر باشید و بدانید اگر به تلاش و کارِ سخت ادامه دهید، شما نیز روزی به جایگاهی مناسب و بالا خواهید رسید.حسادت از قضاوت کردن ناشی میشود، یعنی فکر کردن به اینکه چیزی بهتر از چیز دیگری است و تصمیمگیری بر اساس چیزهایی که نداریم. سعی کنید ذهن بازتری داشته باشید و این طور فکر نکنید که داشتن بعضی ویژگیها خوب است و داشتن بعضی ویژگیهای خوب نیست. ۲. شخصی که به او حسادت میکنید و همچنین خودتان را ببخشید بخشش در کنار گذاشتن حسادت اهمیت زیادی دارد، زیرا نفرت از دیگران به دلیل موفقیتهای آنها، فقط موجب پایینتر آمدن جایگاه شما میشود. یکی از تمرینهایی که به شما کمک میکند تا با حسادت خود مقابله کنید، بیان کردنِ بخشش فردی که به او حسادت میکنید (البته نه در حضور خود او) و همچنین خودتان است. فقط کافی است وقتی که تنها هستید، یک دقیقه وقت بگذارید و بخشش خود را با صدای بلند بیان کنید. فراموش نکنید شما فرد دیگر را به دلیل کار اشتباهی که انجام داده، نمیبخشید. بلکه انتخاب میکنید تا از دید خود او، به موقعیت او نگاه کنید. با نگاه کردن از دیدگاه او، میتوانید احساس افتخار و دستاوردهای او را به شیوهای دلسوزانه و مهربانانه درک کنید. برای مثال میتوانید بگویید: «من به دلیل موفقیتهای حرفهای و شغلی دوستم به او افتخار میکنم و خودم را به دلیل عقب ماندن از او در مسیر موفقیت میبخشم.» ۳. حسادت خود را به قدردانی تبدیل کنید برای غلبه بر حسادت باید قدر داشتههای خود و همچنین دستاوردهای دوستتان را بدانید. یکی از راههای شروع تغییر دیدگاه و غلبه بر حس حسادت یافتن راهی برای درک موفقیت یا اقبال دیگران است. سعی کنید برای دوست خود به جای حسادت، احساس خوشحالی کنید. برای مثال، برای دوستی که توانسته اتومبیل گرانقیمتی را خریداری کند، خوشحال باشید و حسادت خود را به تحسین تبدیل کنید. شاید بیان کردنِ تحسین با صدای بلند به شما کمک کند. برای مثال میتوانید به دوستتان بگویید: «به خاطر اتومبیل جدیدی که خریدهای به تو تبریک میگویم. واقعا برای تو و تمام موفقیتهایت خوشحالم.» ۴. از حسادت خود، برای تعیین اهدافتان استفاده کنید وقتی دلیل حسادت خود را کشف کردید، میتوانید به شکلی سازنده با آن برخورد و آن را به چیز مثبتی، مانند یک هدف، تبدیل کنید. استفاده از حس حسادت، برای تعیین اهدافی واقعگرایانه و دستیافتنی به شما کمک میکند تا احساسات منفی خود را رها و برای تغییر چیزی در زندگیتان و بهتر کردنِ آن احساس قدرت کنید. برای نمونه، اگر به دلیل اتومبیل گرانقیمت دوست خود به او حسادت میکنید، چون آرزو دارید شما هم همان توانایی مالی را داشتید و میتوانستید چیزی مانند آن بخرید، به دست آوردن یا پسانداز کردنِ پول بیشتر را به هدف خود تبدیل کنید. اهداف بزرگتر را به اهداف کوچکتر و قابل سنجش تبدیل کنید. برای نمونه، اگر هدف شما به دست آوردن یا پسانداز کردن پول بیشتری است، یکی از اهداف کوچکتر شما میتواند جستجو برای شغلی با درآمد بالاتر یا پیدا کردن فرصتهای پیشرفت در شغل فعلی باشد. هدف کوچک دیگر نیز میتواند پسانداز کردنِ مبلغ معینی در هفته باشد. منبع: تیتر یک